زبان فاخر، زبان تبلیغات
اولین تجربیات به کودکی بازمیگردد.علی حاتمی در هشت سالگی به بیماری سختی مبتلا میشود و او را برای درمان نزد یکی از بستگان مادرش میبرند. نزد پزشکی با نسب و فرهنگی قاجاری. خواهر کوچک پزشک نیز چون حاتمی بیمار بوده و کارگردان کوچک چون شهرزاد قصهگو هرشب برای او قصهای نقل میکرده و از ذهن خلاق خود به هر قصه رنگ و لعاب می داده . این اقامت کوتاه مدت حاتمی را با فرهنگ قاجاری آشنا کرده و فن قصه پردازی از همانجا با وی عجین می شود*. دسته ای از منتقدین مرحوم شایع کرده بودند که وی مادربزرگ پیری دارد و نمایش نامهها را او برایش مینویسد. اما به دلیل کبر سن و امتناع از شهرت اسم خودش را پای نمایش نامه نمیگذارد. بنابراین علی حاتمی آنها را امضا کرده و به خورد خلق الله می دهد. برای همهگان باعث تعجب بود که چطور پسر نوزده بیست سالهای در این حد به ادبیات عامیانه و کوچه اشراف دارد. در مصاحبهاش با ایرج زهری میگوید در هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک نمایشنامه می نوشتم و دوست داشتم آنها را اجرا کنم و یا حداقل برای اساتید بخوانم اما دکتر فروغ که استاد ما بود مانع میشد و اصرار داشت که بیشتر بیاموزیم.. نهایتا نمایشنامهای به صورت شعر نوشتم و چون متنی جدی بود موفق شدم سر کلاس آن را بخوانم.
او نمایشنامه دیب را در بیست سالگی به مدت سه شب در تالار نمایش هنرهای دراماتیک اجرا کرد. برای اینکار از تعدادی بچه کم سن و سال استفاده کرد که هم این موجب شد نگاهها را به سمت خود بکشاند. تیتر یکی از روزنامهها این بود که درامنویس جدیدی در ایران پیدا شده. پس از این بود که حاتمی برای فعالان تئاتر شناخته تر شد. پس از آن نمایشنامه خاتون خورشیدباف را نوشت که به گفته خودش از مفردات قصه ایرانی در آن استفاده کرد. یعنی اگر کسی نمایشنامه را میخواند گمان میکرد که این قصه وجود دارد ولی آن را نشنیده است. حاتمی سبک جدیدی از نمایشنامهنویسی را اجرا میکرد که به گفته خودش پس از خواندن شازده کوچولو و تاثیرپذیری از آن بود که توانست تحولی در کار خود ایجاد کند. یعنی همین ایده وارد کردن بچهها به متن نمایشنامه و کار کردن با آنها. این چیزی بود که از شازده کوچولو آموخته بود. حاتمی با اینکه در کارش خبره بود ولی اثری از او در مجلات چاپ نمیشد. البته که خود نویسنده چنین خواسته بود که آن را می توان به حساب وسواس و کمال گرایی حاتمی گذاشت. مجله بامشاد قصد داشت نمایشنامه خاتون خورشیدباف را چاپ و منتشر کند که حاتمی نپذیرفت. او معتقد بود که کار هنوز شکل نگرفته و باید پخته شود. مدتی بعد عباس جوانمرد دو نمایشنامه (چل گیس و شهرآفتاب مهتاب) از حاتمی گرفته و قصد اجرای آنها را داشت که به دلیل تعویق در اجرا موفق به این کار نشده و تنها ضبط تلویزیونی از آن ها صورت گرفت. حاتمی می گوید اولین تئاتر ضبط شده در تلویزیون نمایشنامه من بود، نمی دانم شهر آفتاب مهتاب بود یا چل گیس، به هر صورت هر دو کار من هستند. اخیرا نمایش شهر آفتاب مهتاب در یکی از تلویزیون های فارسی زبان آنور آبی پخش شد. هنوز ردی از ضبط تلویزیونی چل گیس زده نشده پس به احتمال زیاد نخستین تئاتر تلویزیونی همین کار باید باشد. داود رشیدی نیز نمایشنامه حسن کچل را در تالار 25 شهریور به روی صحنه می برد. نمایشنامهای که بعدتر به عنوان فیلمی سینمایی توسط حاتمی ساخته شد. نمایشنامه بعدی او آدم و حوا نام داشت که با نام برج زهر مار برای تلویزیون ضبط می شود. حاتمی درباره آدم و حوا می گوید وقتی این نمایشنامه را نوشتم اسم نویسنده را زیر آن نزدم، وقتی کار را به مصطفی فرزانه دادم که بخواند فکر کرده بود که کار ترجمه است و یک نویسنده خارجی آن را نوشته. همین مساله نشان می دهد که وضعیت نویسندگی در ایران چقدر نابسامان بوده که تنها متون خارجی استانداردهای لازم را داشته اند. نمایشنامه آدم و حوا هیچ شباهتی به باقی آثار ایرانی نداشت. پرسوناژهای نمایش آدم و حوا و نوح بودند و مکان نیز مشخص نبود. همین نمایش باعث شد که حاتمی به استخدام تلویزیون درآید. او در همان سال یک سناریوی فیلم کوتاه برای تلویزیون می نویسد. منوچهر طیاب، احمد فاروقی، فریدون رهنما و هژیر داریوش کسانی بودند که باید سناریوها را تائید می کردند. در این ایام حاتمی بیست و سه ساله بود. سناریوی تصویب شده حاتمی حماسه عشقی شب جمعه نام گرفت. فریدون رهنما به او پیشنهاد داد که این متن را یک کارگردان فرانسوی بسازد. سناریو به فرانسوی نیز ترجمه شد ولی حاتمی پس از مشورت با جواد طاهری، فریدون اقصی و حسن تهرانی تصمیم می گیرد که یک کارگردان ایرانی این سناریو را بسازد که نهایتا هژیر داریوش برای کارگردانی انتخاب شده و این فیلم ساخته می شود. حماسه عشقی شب جمعه یک فیلم نیم ساعته درباره یک جوان و مسائل جنسی او بود. مسعود اسدالهی بازیگر اصلی این فیلم بود که همین فیلم کوتاه باعث مطرح شدن او در عالم سینما شد. پس از این علی حاتمی سناریویی به نام جنگل می نویسد که فریدون رهنما و فرخ غفاری خیلی از این سناریو استقبال می کنند. قرار بر این می شود که این سناریو تبدیل به یک سریال شود و حتی یک قسمت از آن نیز ساخته می شود. علی حاتمی در مصاحبهاش با ایرج زهری میگوید که این اولین سریالی بود که در تلویزیون ساخته شد ولی تنها یک اپیزود که مدت زمانش پانزده دقیقه بود. حاتمی با همکاری جواد طاهری سناریو را نوشت، مشترکا کارگردانی کردند و هر دو نقش های این اپیزود را بازی کردند چرا که کسی حاضر به بازی در آن نبود. چون حاتمی و طاهری مایل نبودند هنرپیشه شوند ماسک به صورت زدند که کسی آن ها را نشناسد. اگر چه فیلم برای تلویزیون ساخته شده بود اما در فستیوال فیلم های کودکان نیز پخش شد. سریال جنگل که اپیزود اولش آشپزی نام داشت بدون کلام بود و فیلمبرداری آن را نعمت حقیقی انجام داد.
اپیزودهای بعدی سریال ساخته نشد وعلی حاتمی کار در تلویزیون را موقتا کنار گذاشت و شروع به ساخت فیلمهای تبلیغاتی کرد. فیلمهای تبلیغاتی او هم مثل آثار پیشینش اکثرا ریتمیک هستند و البته قصه دارند. برای مثال در یک فیلم تبلیغاتی سندباد بحری را با بستنی ارتباط میداد یا از ادبیات کوچه بازاری در تبلیغ بستنی و آدامس خروس نشان استفاده می کرد. پس از این فیلم های تبلیغاتی به سفارش علی عباسی فیلم حسن کچل را میسازد که استقبال خیلی خوبی از آن میشود. حاتمی دوباره به تلویزیون برمیگردد و به دلیل علاقه به مولانا سریال داستانهای مثنوی را می سازد. حاتمی برای ساخت اپیزودهای این سریال به متن کتاب مولانا اکتفا نکرده و پژوهش های میدانی را وارد کار خود میکند. نکته جالب این پژوهش ها تنوع موارد مطالعاتی حاتمیست. به عنوان مثال برای اپیزود پیر چنگی هم به سراغ درویش امیر حیاتی میرود و هم به سراغ پژوهشگران آکادمیک که بر این زمینه تحقیق داشته اند. حاتمی میگوید برای اپیزود کنیزک و سلطان درویش امیر حیاتی نکات جالب و تازه ای به من گفت که کس دیگر نگفته بود. درویش حیاتی در آن زمان در تلویزیون برنامه داشت و گاهی پرده خوانی میکرد. سریال داستانهای مثنوی شش اپیزود یک ساعته را شامل می شد که هر یک داستانی مستقل داشت.
بعد از این سریال، مجموعه سلطان صاحبقران ساخته شد که در بین آثار حاتمی تا آن زمان معروف ترین کار او شد. حاتمی درخصوص چگونگی شکل گیری طرح این سریال می گوید شخصیت ملیجک همیشه در تاریخ برای من جذاب بوده و از شخصیت ملیجک به ساخت این سریال رسیدم. برای شناختن نثر دوره قاجار شروع کردم به خواندن نامه های آن دوران که زمینه کار من قرار گرفت. یا مثلا برای ساختن صحنه دادگاه میرزا رضای کرمانی از روزنامه صوراسرافیل کمک گرفتیم چرا که متن استنطاق میرزا رضا را چاپ کرده بود. حاتمی در این سریال باید سبک متفاوتی را تجربه می کرد چرا که امکان پرداختن به ادبیات فولک و عامه برای وی فراهم نبود.
زبان برای علی حاتمی بسیار مهم بود. در واقع دغدغه اصلی حاتمی زبان بود. زبان برای او نه ابزار برقراری ارتباط که یک معیار است. معیاری که حتی میزانسن آثارش براساس این زبان شکل میگیرد. شخصیت هایش را براساس این زبان میپرورد و قصهاش را براساس قابلیتهای زبانی پیش میبرد. حاتمی در مصاحبه با زهری گفته که در برخورد با کسانی که اصالتا تهرانی بودند اصطلاحاتی یاد می گرفتم. ضرب المثلها و حکایات عامیانه را یادداشت می کردم و براساس این اصطلاحات متون خود را می نوشتم. نمایشنامه دیب که لحن ریتمیک دارد حاصل همین برخوردهاست. او آنقدر درگیر این بازیهای زبانی بود که حتی فیلمهای تبلیغاتیاش مثل سندباد بحری - که پرویز دوایی آن را خیلی دوست داشت- نیز تحت لوای همین زبان ریتمیک ساخته میشدند. شاید در سلطان صاحبقران به دلیل وفاداری به تاریخ نتواند با زبان بازیهای خاص خود را بکند اما حتی برای درک همین زبان قاجاری نهایت دقت را اعمال می کند.
* مقاله "رودرروی دو نسل" در کتاب معرفی و نقد فیلمهای علی حاتمی نوشته عباس بهارلو