همۀ انسانها در طول زندگیشان تجربۀ احساس تنهایی را دارند. اما احساسی که برای خیلیها زودگذر است و با پیداکردن دوستان جدید برطرف میشود، برای بعضی به همنشین همیشۀ زندگیشان تبدیل میشود. آدمهایی که مرزی نامرئی از بقیه جدایشان میکند. آنان که به صورت عجیبی نمیتوانند با بقیه ارتباطی نزدیک برقرار کنند یا اگر برقرار کنند در دام یک تنهایی ذهنی خودخواسته گرفتار هستند و در مدت طولانی دوست و آشنای نزدیکی را برای خود نمیبینند. اشخاصی که خشونت پنهان شده عجیب را در خود دارند. پال هانم و انگس تالی از همین دست افراد هستند. افرادی که تنهایی را انتخاب خود نمیدانند اما برای مبارزه با آن راهی جز خشونت نمیبینند. آنان ترحم را برنمیتابند اما آنقدر از تنهایی و انزوای خستهاند که فکر میکنند درک نمیشوند و نباید هم از موضع خود کوتاه بیایند. مسئله تنها ارتباط با دیگران نیست بلکه یک پیش فرض ساخته شده از شخصیت انسانی است. مسئله فیلم جاماندگان به شدت انسانی است و البته که مسئلهای چنین احساسی مستعد ستایشهای احساسی و سانتیمانتال است. به طر کلی صحبت کردن از تنهایی میتواند به سمت رمانتیک سازی یا حتی ابتذال رود. اما تنهایی یکی از احساسهای اصلی انسانی است که به راحتی حس همذات پنداری مخاطب را زنده میکند. فیلم جاماندگان با داستانی ساده و البته با استفاده از الگو مشخصی که از تنها در خانه و چه زندگی شگفت انگیزی تبعیت میکند تنهایی انسان را در زمان سال نو به تصویر میکشد. به صورت کلی زمانهایی که اتفاقهایی زمان به بعد و قبل خود تقسیم میکنند حس تنهایی در انسان را بیشتر نمایان میکنند. سال نو همواره این حس را تشدید میکند که انسان تا چه میزان تنهاست. جمع شدن همه دور یکدیگر این حس را متبادر میکند که انسان تنهایی خود را داراست و از مابقی جداست. زمانی که این تنهایی نمود فیزیکی پیدا کند ماجرا تا حدی پیچیده میشود. هانم و تالی از یک نوع از تنهایی رنج میبرند. آنان نه اینکه نادید گرفته شوند بلکه گرفتار نوعی از تنهایی اجباری هستند که فیزیکی است. نادیده گرفته شدن یک تنهایی انتزاعی است اما نبود دوست نزدیک و ادامه دادن مسیر زندگی به صورتی شخصی بدون دخالت شخص دیگر یک تنهایی فیزیکی است. این وجه فیزیکی باعث میشود اندک اندک شخصیت خود را از مابقی جدا کند و مابقی نیز از او متنفر شوند. همان اتفاقی که برای هانم در طول داستان رخ داده است. او معلم بی اخلاق و منضبط مدرسه است که همه از او متنفر هستند. او هیچ انعطافی به خرج نمیدهد و همین عدم انعطاف از او یک تنهای واقعی ساخته است. مسیری که تالی نیز در همان شروع به گام برداشتن کرده است. اما هانم در تلاش است تا جلوی آن را بگیرد. اینکه مسیر تنهایی از چه ترومایی آغاز شود اهمیت فراوانی دارد اما زمانی که شروع میشود حتی کنشهای قهرمانانهای نظیر آنچه پانم انجام داد را هم در برمیگیرد. کنشی که منجر به حفظ زندگی تالی در مدرسه میشود اما به اخراج او ختم میشود. فداکاری که هانم را در همان مسیر تنهایی پیشین غرق میکند اما تالی را تا حدی از آن تروما مدرسه نظامی نجات میدهد. فیلم جاماندگان بیشتر از آنکه درباره جاماندن از مابقی و تعطیلات و خوشی بودن. درباره جاماندن از روند معمول ارتباط با مابقی انسانهاست. داستان شخصیتهای تنهایی که یکی تنها زندگی میکند، دیگری تنهایی را با مرگ فرزندش عجین کرده و آن یکی تنهایی را در آینده و بیماری میبیند که گریبان او را خواهد گرفت.