به تعویق افتادن جشنواره کن ۲۰۲۰ و به طبع آن حجم بالای فیلمهای مدعی در مراسم امسال منجر به رخدادهای جالبی شد. برای مثال یکی از صحنههای پرتکرار این جشنواره حضور تیلدا سوینتن بریتانیایی با همان استایل همیشگی و منحصربهفردش در فرش قرمزها و فتوکالهای متعدد بود. او در سه اثر مهم جشنواره ایفای نقش کردهبود؛ از جمله فیلم پرستاره گزارش فرانسوی (وس اندرسون)، دنباله فیلم تحسینشده سوغات (جوانا هاگ) و اثری که برنده جایزه هیئت داوران شد یعنی مموریا ( آپیچاتپونگ ویراستاکول). سوینتن بازیگریست که چهره و فیزیک غریبش حتی در الگوهای ظاهری رایج هم جایی ندارد تا حدی که همیشه از جانب رسانهها با دیوید بویی، ستاره خاص موسیقی راک که لقب فرازمینی به او دادهاند، مقایسه میشود. حتی خود سوینتن در گفتوگویی به این شباهت دامن زده:«دیوید بویی اهل همان سیارهایست که من هم از آنجا میآیم».
آغاز حرفه این بازیگر در دهه هشتاد میلادی و با نقشآفرینی در فیلمهای تجربی رقم خورد و حضورش در فیلمهای مستقل نیز تا دهه ۹۰ ادامه داشت. با کنستانتین (فرانسیس لاورنس /۲۰۰۵) شناخته شد، برای مایکل کلایتون (تونی گیلروی/۲۰۰۷) اسکار نقش مکمل گرفت و بعدها راهش را به دنیای مارول هم باز کرد. البته چیزی که او را در هالیوود به شهرت رساند انعطافپذیری بالا در اجرای شخصیتهای نامتعارف و ظاهرشدن با گریمهای سنگین و عجیب بود. مثال بارزش در فیلم هتل بزرگ بوداپست (وس اندرسون /۲۰۱۴) در نقش پیرزن ثروتمند فیلم و اوج گریمهای ویژهاش بازی در سه نقش متفاوت در فیلم سوسپیریا(لوکا گوادانینو /۲۰۱۸) میشد که یکی از این شخصیتها پیرمرد داستان بود! اما عمده نقشهای به یاد ماندنیاش در فیلمهایی بود که با وجود ستایشهای فراوان، برایشان جایزهای دریافت نکرد. در ادامه به تعدادی از این نقشهای برجسته اشاره میشود.
تنها عاشقان زنده ماندند (جیم جارموش/۲۰۱۳): از جهانی دیگر
اهمیت فیلم جارموش زمانی مشخص میشود که با سایر آثار بیکیفیت یا نهچندان موفق خونآشامی مقایسه و در کنار آنها سنجیده شود. اثری که در عوض سرمایهگذاری بر مهمترین جنبه نمایشی ومپایرها یعنی وحشت، درگیری و خشونت افراطی که مورد پسند سینمای جریان اصلی است، از پتانسیل فراواقعگرایانه این فضا برای ارجاعات فرامتنیاش استفاده میکند و در نهایت فیلمی در ستایش نوستالژی، هنر، انسانیت و جاودانگی عشق میسازد. پس بدیهی است خلق خاصترین اثر پیرامون دنیای خونآشامها نیازمند استفاده از خاصترین بازیگران است. نقشی که سوینتن در ایفایش تخصص دارد.
در فیلمی که بار اصلی درام بر عهده دو شخصیت اصلی فیلم است او موفق میشود کیفیتی به نقش اضافه کند که شخصیت ایو (حوا) در عین نامتعارف بودن، آشنا به نظر برسد. قدرت اجرای او را میشود در صحنههای بدون دیالوگ و تاثیری که حتی با سکوتش بر بیننده میگذارد شاهد بود. در این اثر سوینتن با صیقل دادن انرژی ماوراییاش، نیرویی متناسب با اتمسفر شاعرانه-عاشقانه فیلم به آن تزریق میکند و یکی از دلنشینترین نقشها در یکی از بهترین فیلمهای مستقل را رقم میزند.
باید درباره کوین حرف بزنیم (لین رمزی/۲۰۱۱): خروج از منطقه امن
رمزی از بازیگرانش بیشتر از چیزی که باید، طلب میکند. چرا که شخصیتهای آثارش معمولا با رنجِ پوچی درگیر هستند و در تاریکترین تونلهای ذهنشان سرگردانند. در نتیجه نمایش تقلای دردمندانه و اغلب بیحاصلشان باید به کاملترین شکل ممکن اتفاق بیفتد تا بتواند تاثیر مورد انتظار را داشته باشد. اما این کمالگرایی به معنی محافظهکاری نیست و رمزی در سومین فیلم بلندش با انتخابی جسورانه به سراغ تیلدا سوینتن میرود تا نقش مادری رنجکشیده را بازی کند که درگیر مشکلات شدید خانوادگی است. همین دلیل باعث میشود با تیلدایی روبهرو باشیم که شبیه به هیچکدام از نقشهای گذشتهاش نیست.
در اینجا خبری از تیپسازیهای عجیب و فانتزی نیست. او تمام ویژگیهای غیرعادیاش را از خود جدا میکند تا در معمولیترین وجهی که تابهحال از او دیدهایم ظاهر شود. البته این پرسونای جدید به معنی آسانتر شدن کار او نیست و اجرای واقعگرایانه از استیصال زنانه همراه با بروز شکل جدیدی از مادرانگی نیازمند انرژی و تمرکزی دوچندان است. از آن جا که حرف فیلم تازه و حتی ناملموس بهنظر میرسد، نمایش احساسات نامتعارف - در اینجا عدم علاقه به فرزند - با حساسیت خاصی همراه میشود و این نوع جدید از نامتعارف بودن - یعنی تغییر از زنی غیرعادی در موقعیت عادی، به زنی عادی در موقعیت غیرعادی - چیزی بود که سوینتن در کارنامهاش نیاز داشت. او نقاب همیشگی را کنار میگذارد و با خارجشدن از منطقه امنِ غریببودگیاش وارد کالبد جدیدی میشود. همچون یک ماجراجویی تازه در دل قلمرویی ناشناخته. سفری که البته با موفقیت همراه است.
برفشکن (بونگ جون هو/ ۲۰۱۳): وکیل مدافع شیطان
اولین تجربه کارگردان کرهایِ خاطرات قتل (۲۰۰۳) در هالیوود تبدیل به همکاری جذابی شد. قصهای پرکشش و درعین حال عمیق که در خلال ماجراهایی هیجانانگیز در قطاری سریعالسیر، به نقد مناسبات قدرت و سیاست میپردازد. در این سفر استعاری با شخصیتهای متنوعی آشنا میشویم. افرادی که هر کدام نماینده گروه خاصی در این سلسلهمراتب هستند. در کنار قهرمان درستکار داستان و همراهان رنجکشیدهاش، کاراکتری وجود دارد که اجراکننده اوامر حاکم و همچنین بلندگوی تبلیغاتی برای سیاستهای دیکتاتوری اوست. نقشی که توسط سوینتن به باورپذیرانهترین حالت ممکن - هم جنبه ترسناک و هم کاریکاتوری شخصیت_ به زیبایی اجرا میشود. بازی او کلاس درسیست برای یادگیری اصول تیپسازی و ایفای دقیق آن. به شکلی که در دام افراط و تفریط نیفتد و مخاطب را با نقش همراه کند.
کارنامه او سرشار از اجراهای این چنینی و البته موفق است به این دلیل که لحن، نگاه و زبان بدنش را متعهدانه در اختیار ناهمگونیهای شخصیت قرار میدهد. شناخت کافی و کاملی از کاراکتر و جایگاه آن در فیلم دارد و چه در نقشهای جدی، چه کمدی یا فانتزی میتواند جهانبینی و نگاه خاص خودش را به آنها اضافه کند. این قدرت در شخصیتپذیری آنقدر کمیاب است که میتوان مدعی شد اگر تیلدا سوینتن بازیگر نمیشد سینمای مستقل معاصر چیزی کم داشت.