شراره داودی
دو سال قبل وقتی استودیوی مارول اعلام کرد که برای فاز چهارم آثار تولید شده خودش، برنامه ویژهای دارد و قرار است با یک سریال تلویزیونی آن را شروع کند، کسی فکر نمیکرد حضور انتقامجوها در سریال تا این اندازه جذاب و دوستداشتنی از کار دربیاید!
«وانداویژن» سریال ۹ قسمتی مارول با حضور خانم واندا و آقای ویژن سرآغاز چهارمین فاز از استودیوی سینمایی مارول است که تقریبا در ۱۰ سال گذشته نشان داده هم ذائقه مخاطب را شناخته هم خوب میداند چطور طرفدارها را در قلاب خودش نگه دارد!
در این نوشته نگاهی کوتاه به سریال «وانداویژن» داریم؛ البته قرار نیست چیزی را اسپویل کنیم، بلکه میخواهیم اگر برای تماشای سریالی دنیای مارول دو دل هستید، دلتان را قرص کنیم که حتما پای ماجراهای واندا ماکسیمف بنشینید!
پیش از آغاز
در همین ابتدا تاکید کنیم که برای تماشای سریال، باید با دنیای مارول آشنایی داشته باشید، حتی اگر همه قسمتهای مجموعه فیلمهای آن را ندیده باشید، اما شناختن کاراکترها و خبر داشتن از اتفاقهایی که در جنگ پایانی با تانوس رخ داده، از پیشنیازهای سریال است.
نکته بعدی که باید در نظر بگیرید این است که این بار با یک سریال طرف هستیم و قرار است زیر و بم شخصیتهای جدید را بشناسیم و دیگر یک فیلم دو ساعته نیست که همهچیز روی دور تند رخ دهد، پس به خودتان و به مجموعه فرصت بدهید که با گوشه و کنارهای آن آشنا شوید. در ضمن اگر در قسمت اول و همان تیتراژ ابتدایی کمدی بودن «وانداویژن» توی ذوقتان خورده، بدانید که اولین نفر نیستید! خیلیها از سبک خیلی متفاوت مارول برای ورود به داستان تعجب کردند، اما کمی صبر پیشه کنید که هیچ حادثهای در این جهان بدون رمز و راز نیست!
هیجان با چاشنی احساسات
در بین همه کاراکترهای دنیای مارول و انتقامجویان، واندا و ویژن زوجی بودند که عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و این عشق و محبت در زمان حضورشان کاملا به تصویر کشیده میشد. در واقع عاشقانههای قهرمانهای مارول روی دوش این دو نفر بود و قسمت
آخر هم واندا با همه وجود جلوی تانوس ایستاد تا بتواند ویژن و سنگ ابدیت که زندگی بخش او بود را نجات دهد. حالا در سریال این دو نفر کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردهاند، در ابتدا هم اصلا قرار نیست بدانیم ویژن چطور دوباره به زندگی برگشته، فقط میدانیم که این دو کبوتر عاشق زندگی شیرینی را در منطقهای به نام وستویو شروع کردهاند و البته نکته مهم این است که به نظر میرسد آنها در یک سیتکام کمدی مربوط به دهه ۵۰ میلادی روزگار میگذارند و برای همین دو قسمت اول سیاه و سفید است، هرچند که از همان ابتدا متوجه میشویم در لایههای زیرین این صحنههای شاد و خندان، روی تاریکی هم قرار گرفته و با رنگی شدن برخی المانها این تلنگر به مخاطب زده میشود. |
رونمایی در قسمت چهارم
روی تاریک و مرموزی که همه سه قسمت ابتدایی «وانداویژن» را در برگرفته، در قسمت چهارم به چشم میآید. حالا میفهمیم که آن دنیای شاد و خندان چطور شکل گرفته و اساسا صبر مخاطب در این قسمت است که به ثمر مینشیند. از این جا به بعد هیجان فهمیدن رازهاست که ما را در ادامه دنبال خودش میکشاند و تقریبا هر قسمت برگ برندهای برای رو کردن هم دارد و تا پایان قسمت نهم علاوه بر اینکه سوالهای جدیدی در ذهن ایجاد میکند، بلکه جوابهای سرراستی هم برای بیننده دارد.
البته شاید بگویید این دیگر چه سریالی است که در قسمت اول آنقدری جذاب نیست که مخاطب را با خودش همراه کند؟ جواب سوال را در «مارولی بودن» دنیا باید پیدا کرد، همینکه شما این جهان و شخصیتهایش را بشناسید کافیست تا بدانید قرار نیست هیچچیز راحت و آرامی را شاهد باشید و خودش دلیلی برای تماشای ادامه مجموعه است.
پایانی غافلگیرانه و دردناک
بدون شک قسمت پایانی «وانداویژن» نقطه عطفی است که مارول با نقطهگذاری دقیق و برنامهریزی آن را اجرا کرد تا ادامه زندگی کاراکترهایش را در جای دیگر رقم بزند. رونمایی باشکوه از اسکارلت ویچ که همان وانداست، اما قدرتهای عظیمش را چندان نمیشناسد و رویارویی با آنها منجر به اتفاقهای عجیبی میشود. در پایان با یک واندا روبرو هستیم که میتواند متحد خوبی برای انتقامجویان باشد، اما در عین حال همان اسکارلت ویچ است که مثل یک بمب ساعتی رفتار میکند و میتواند هرلحظه منفجر شود و البته به واسطه قدرت عظیمی دارد همهچیز را نابود کند!
قسمت پایانی علاوه بر اسکارت، سه یا حتی چهار شخصیت دیگر هم دارد که احتمالا خیلی زود آنها را در سریالهای دیگر یا فیلمهای مستقلی میبینیم، همان زنجیره همیشگی مارول که داستان کاراکترها را درست مانند دانههای تسبیح در هر قسمت فیلم یا سریال مخفی میکند.