رسیدن به اوج آنقدر دشوار و فرساینده است که دیگر نفسی برای در اوج ماندن باقی نمیگذارد. وقتی رویای شیرینِ رستگاری به عینیت رسیده و تمنای بوسه بر جانِ جام طلایی به بار نشسته باشد، مشخص است رمقی برای تقلای بیشتر وجود نخواهد داشت و بستن کولهپشتی برای صعود دوباره به قلهای که قبلا فتح شده سری دیوانه میخواهد و سودایی دیوانهوارتر. همان نگاهی که لائودا در شتابِ ران هاوارد (۲۰۱۳) به قهرمانی اتومبیلرانی داشت و رقیبش جیمز هانت نداشت. کسی که وقتی تنها جامش را به لطف کمکاری لائودا گرفت عطشش فرونشست و کنار کشید یا به قولی نشان داد شخصیت قهرمانی ندارد.
اگر در بازی تاج و تخت (بنیاف و وایس /۲۰۱۹-۲۰۱۱) همیشه تقسیم قدرتی بین خاندانهای مختلف برقرار بود تا هیجان قصه از بین نرود، اما در هیجان انگیزترین اتفاق ورزشیِ جهان داخلی ما - نه این که انتخاب دیگری هم داشته باشیم - تخت آهنین در چند سال اخیر تنها و تنها در اختیار سرخهای پرسپولیس و تکیهگاه غصبناشدنی آنها بوده. این تک قطبی شدن لیگ و پنج قهرمانیِ پیاپیِ افسانهای قرار است چه درسی به هواداران و حتی کینهتوزانش بدهد؟
مسلما این دستاورد نمیتواند محدود به نبوغ فنی یک مربی یا ساق پای جادویی یک بازیکن باشد. باید دید ستون این برج عاجِ سر به فلک کشیده در چه خاکی پی ریزی شده که با تمام لرزشها و لغزشهایش قصد فروریختن نداشت و با تمام سختیها، پنجرههای بسته شده و رفقای نیمهراهش توانست به جایی برسد که پیش از تمام شدن رویای محقق شده امروز به فکر رویای بزرگترِ فردا و قهرمانی ششم باشد؟ مسیری که بی شباهت به دنیای لالالند (دیمین شزل /۲۰۱۶) نیست. چرا که کل اعضای تیم مانند شخصیتهای این اثر موزیکال، غرق در عطشِ رسیدن به آرزوها بودند و همراه با لبخندهای درخشان و اشکهای دردمندانه این بار نه در وهم و تخیل، که در واقعیت به ایستگاه رقصِ سرخوشانه آخر رسیدند. لالالندی که پیداست خیال تمام شدن ندارد.