چند روز دیگر یک انتخابات در ایران برگزار میشود به نام انتخابات ریاست جمهوری. این انتخابات به قاعده مالوف همه این سالهاباعث شور و هیجان مردم میشد. پیر و جوان سنشان را یادشان میرفت و در خیابانهای شهر غوغا به پا میکردند. سال 88 یعنی دقیقا 12 سال پیش این شور و شعف به حد اعلای خود رسید و البته بعد از ان فضای سرخوردگی تمام ایران را فرا گرفت. آن که بعضی از مردم دوست داشتند بیاید نیامد و مردم مغموم سر در لاک خود بردند. این دوره اما حکایت تفاوت ریشهای با انتخابات 88 و دو دوره بعد از آن دارد. در خیابانها که میچرخی انگار انتخاباتی نیست. هیچ خبری از آن شور وو هیجان نیست. البته کرونا را هم علاوه کنید بر این شهر بی روح. اما اینجا حرفمان از جنس دیگری است. از جنس سینما.
در چند دوره انتخابات ریاست جمهوری از دوره سید محمد خاتمی به این طرف هر کس میخواست بر این صندلی لرزان بنشیند از برنامههایش برای فرهنگ و بخصوص سینما میگفت. یکی میگفت فلان میکنم، عدهای سوت و کف میزدند، دیگری میگفت بهمان میکنم، جماعت دیگری هورا میکشیدند. خلاصه اینکه بازار مکارهای بود سینما. بعضی هم که طمع بیشتری داشتند با این جماعت از همه جا بیخبر قرار میگذاشتند و به آنان وعده سر خرمن میدادند و آنها هم خوشحال روانه میشدند تا سر خرمن! بعد که به قول پورنقشبند فیلم مکس وقتی مصدر کار میشدند همه چیز یادشان میرفت. اینجاست که باید ببینیم دولتها برای سینما چه کردهاند و کدامشان به درد سینما خوردهاند. راستش را بخواهید اگر نگوییم بعد از سیفالله داد که رحمت خدا بر روح پاکش باد، مابقی معاونان سینمایی و روسای سازمان نه چندان سررشتهای از مقوله سینما داشتند که اساسا نتوانستند چفت و بست سینما را با هم جور کنند، و نه اگر هم مثل جواد شمقدری از سینما سرشان میشده ، آنقدر درگیر حواشی سیاسی روسایشان بودهاند که همان اندک کارهای درستشان هم به چشم نیامده است.
در این روزهای نزدیک به انتخابات دوستانی که دغدغهشان سینما بود در رسانه تازه تاسیس کلابهاوس و جاهای دیگر از نامزدهای معرفی شده شورای نگهبان، که هیچ اثری از سینما در حرفها و وعدههایشان نبود، گله داشتند که چرا نباید سینما برایشان در رئوس برنامههایشان باشد. حقیقتش وقتی در این جمعها حرفهای دوستان را میشنیدم ناخودآگاه یاد عبارت «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!» افتادم. از ابتدای انقلاب اگر گشتی در تاریخ سینمای ایران بزنید خواهید یافت هر روز که گذشته است مدیرانش فقط شعار دادهاند و کلاغ را به جای قناری به خلقالله غالب کردهاند و به جز سیفالله داد که سینما میفهمید و کار کرد و اثر گذاشت، مابقی در مقاطع مختلف-که جای تحلیلش اینجا نیست- یا در گلخانه، سینما ساختهاند، و در جایگاه دیکتاتور دلسوز نسخه پیچیدهاند، یا انقدر اشراف به سینما نداشتهاند که بتوانند پای مجوزهایشان بایستند. وقتی هم که نهادی مثل حوزههنری حکم به توقیف چند فیلم دارای پروانه نمایش داد و در سینماهای تحت پوشش خود نمایش آن فیلمها را متوقف کرد، مدیری به نام جواد شمقدری پای مجوزی که داده بود ایستاد و نشان داد میشود مقابل بیقانونی ایستاد، اما او هم در نهایت نتوانست کاری از پیش ببرد و آن قدر زور نداشت که ریشه بیقانونی را بزند. در عوض مدیر بعدی شمقدری با یک پِخ از سوی کسانی که خودشان هم نمیدانستند به کجا وابستهاند رستاخیز احمدرضا درویش را از پرده پایین کشید تا اب در دل دلواپسان خیالی تکان نخورد. این است حکایت دولتهایی که قول دادهاند و عمل نکردهاند، پس بهتر است زیاد دلخوش به دولتها نباشیم. دستمان را به زانو بگیریم و نقد کنیم. کلابهاوس برای گذران وقت خوب است، برای دورهمی و توی سرو کله همدیگر زدن. از کلابهاوس نقد جدی بیرون نمیآید. کمااینکه از اینستاگرام و تلگران نیامد. این دولت به هر کدام از این هفت نفر برسد برای سینما فرقی ندارد. ارکان صنفی سینمای ایران باید بتواند روی پای خودش بایستد و مجاری ارتزاقش را از دولت جدا کند. وگرنه هر که آمد عمارتی نو ساخت، برای خودش و اطرافیانش. به اهل واقعی سینما چیزی نرسیده تا بتوانند دردی از انبوه دردهایشان دوا کنند. نگاه پیش رو برای آیندهای باید تعریف شود که بدون دولت بشود زندگی کرد. دولت را سربار سینما بکنید، خودتان ضرر میکنید.