اگر در اینترنت عبارت بهترین فیلمهای خارجی[1] را جستجو کنید، برخی از وبسایتهای معتبرتر ممکن است لیستی از پاسخهای متنوع و نسبتاً درستی در اختیارتان قرار دهند، اما در بیشتر لیستهای معتبر و مبتنی بر نظرسنجیها، تقریباً همیشه هفت سامورایی (1954) آکیرا کوروساوا در صدر قرار میگیرد. آیا این بد است که هفت سامورایی در صدر همه این لیست ها قرار دارد؟ اصلا. هفت سامورایی بدون شک یکی از بهترین فیلمهایی است که تا به حال ساخته شده است و در فهرست خود من از فیلمهای بسیارخوب نیز رتبه بالایی دارد. نکته اینجا بحث بر سر محاسن این فیلم که خود معروفترین فیلم سامورایی است، نیست؛ نکته در این است که به شما نشان دهیم آمریکاییهای زیادی وجود دارند که با هفت سامورایی ارتباط برقرار میکنند. این فیلم با آنها سخن میگوید؛ ممکن است خیلی بیشتر از ½ 8 ( 1963) فلینی یا رنگ انار ( 1968) پاراجانف بتواند با آنها صحبت کند. این فیلم آنها را سرگرم میکند؛ بسیار بیشتر از گذران زندگی گدار یا صحرای سرخ (1964) آنتونیونی. اما وقتی صحبت از این فیلم خاص به میان میآید، موانع فرهنگیای که گاهی تماشاگر معمولی فیلم را از تماشای فیلمهای خارجی منصرف میکند، به نوعی کمتر است.
چرا؟ خوب، این نکته این متن است. من معتقدم که تماشا این فیلم برای تماشاگران معمولی آمریکایی به دلیل شباهتهای غیرقابل انکارش با وسترن آمریکایی بسیار آسانتر است. چیزی در ژانر وسترن برای بیننده آمریکایی وجود دارد که او طنین انعکاسش را در ژانر فیلم سامورایی، به ویژه هفت سامورایی میشنود.
بیایید در بخش بعدی این مقاله به تشابهات بین دو ژانر اصلی این دو ابرقدرت فیلمسازی، ایالات متحده آمریکا و ژاپن، نگاهی بیاندازیم.
نقش فیلم سامورایی در فرهنگ ژاپن
تفاوت واقعی بین این دو ژانر اینجا به چشم میآید؛ جایی که وسترن آمریکایی بر تداوم یک روایت متداول – مخصوصا روایت متداول رویای آمریکایی - متمرکز است. گسترش به سمت غرب بخشی از تدابیر آمریکایی بود و نقش آن در وسترن نقشی حفاظتی. آنها به منظور ادامه سنت کشاورزی حرکت میکنند، به هر فردی اجازه داده میشود تا نقطهای از زمین را برای خود برگزیند تا بتواند در آنجا آزادانه زندگی کند، خانواده خود را بزرگ کند و جامعهای ایجاد کند که بتواند در آن بدون تخطی از [قوانین] شهرنشینی، از حقوق خود استفاده کند. فیلمهای وسترن درباره این جهانهای کوچک در زمان گسترش آمریکا است.
با این حال، ژانر فیلم سامورایی در مورد نگاه رو به جلو و حفظ یک روایت متداول نیست. در واقع کاملاً برعکس است. فیلم سامورایی به عقب نگاه میکند، به دورهی افتخارآمیزی در گذشته که اکنون از دست رفته است. این ژانر در مورد دلیلِ پنهان شده در پشت این فقدان است؛ در مورد نقاط ضعف و قوت سیستمی قدیمی که اکنون تحت تأثیر مدرنیتهای است که به جای فردگرایی، آرمانهای شرقی جامعه را با اشتیاق پذیرا است. اغلب، این نقاط ضعف از طریق طنز و انتقاد صریح بیان میشوند. گاهی اوقات، عاشقانه سبکهای قدیمی سامورایی با اشتباه بودن آن عاشقانه یکی میشود. مثلا در شاهکار کوبایاشی، هاراگیری (1962).
با این حال، وقتی صحبت از تجلیل از این حوزه به میان میآید، سه گانه سامورایی هیروشی ایناگاکی، از میان دیگر فیلمها سربر میآورد. در فیلمهایی این چنینی گویی تلاشی برای جلوه دادن آنچه در گذشته وجود داشته دیده میشود که حاکی ازبین رفتن آن است. وسترن آمریکایی هرگز این چنین نمیکند. به نظر میرسد در تمامی زمانها این مورد قبول همگان است که میهن پرستی و رویای آمریکایی هنوز زنده است، اگرچه گاهی تنها ردپا یا بقایایی از آن قابل مشاهده است. اما، فیلم سامورایی به طور کامل بر روی گذشته سرمایه گذاری کرده است؛ با تعداد کمی از عناصری که قابل ترجمه به آیندهاند.
در دهه 1950، این میل به گذشته احتمالاً در ژاپن در قویترین حالت خود بوده است؛ کشوری که نه تنها از زخمهای پس از جنگ رنج میبرد، بلکه با کشورهای همسایه خود (اتحاد جماهیر شوروی، چین، شبه جزیره کره و...) که به همراه ایالات متحده بازیگران اصلی جنگ سرد بینالمللی اند نیز روابط پایداری ندارد. نقش ژاپن در این پویایی جهانی از بسیاری جهات شبیه نقش پیاده شطرنج بوده است که تلاش میکند تا هویت پس از جنگ خود را بیابد. گذار ژاپن به دموکراسی در دهه 1980 این کشور را به سمت ثروتی بیسابقه سوق داد، اما این گذار، بهویژه در دههی 1950، کار آسانی نبود. بدون شک، در ذهن بسیاری از روشنفکران ژاپنی خصومتی واقعی نسبت به غرب، به ویژه ایالات متحده، وجود داشت.
در همین راستا، چندین کارگردان، که اکنون در ایالات متحده آنها را استاد میخوانند، در واقع با واکنش شدید نخبگان سینمایی در ژاپن مواجه شدند. شاید مهمترین این فیلمسازان آکیرا کوروساوا بود که محبوبیت بسیار زیادش در ایالات متحده با فیلمهایی مانند هفت سامورایی و یوجیمبو (1961) (و همچنین کارهایش در ژانری غیر از سامورایی مانند بهشت و دوزخ (1963) و زیستن (1952) باعث شد که او را برای مخاطبان ژاپنی «بیش از حد غربی» در نظر بگیرند. مسلماً ضدیت داخلی نسبت به کوروساوا برای همیشه دوام نیاورد. احتمالاً این قضیه بعدها به وسیلهی خصومت مبتنی بر گذاری که نسبت به غرب پیش از پذیرش کامل دموکراسی وجود داشته، حل و فصل شده است. امروزه بسیاری در سراسر جهان او را بزرگترین کارگردان ژاپنی میدانند.
(توجه: کتاب فیلم سیج[2] انتخاب متفاوتی برای بزرگترین کارگردان ژاپنی دارد؛ بر اساس آن این جایزه به یاسوجیرو اوزو میرسد. با این حال، من این را که کوروساوا بزرگترین فیلمساز ژانر سامورایی است، تایید میکنم).
کوروساوا به خوبی در فهرست من از بهترین فیلمهای تمام دوران حضور دارد. از هشت فیلم او در این فهرست، پنج مورد از آنها شاهکارهای ژانر سامورایی هستند: هفت سامورایی، یوجیمبو، سانجورو (1962)، آشوب (1985) و راشومون (1950) علاوه بر اینها، ششمین فیلم او، ریش قرمز (1965) ، یک قطعه است که در همان زمان اتفاق میافتد. او تنها کسی نیست که در لیست نمایندهی این ژانر ظاهر میشود. کارگردانان دیگر نیز از طریق مشارکت در این ژانر به جاودانگی دست یافتند، مانند کنجی میزوگوچی (اوگتسو- 1953)، ماساکی کوبایاشی (شورش سامورایی - 1967)، و هیروشی ایناگاکی (افسانه موساشی - 1954).
اما کارگردانان تنها افرادی نبودند که از طریق فیلم سامورایی تبدیل به ستاره شدند. شاید بزرگترین ستاره سینما در تاریخ ژاپن توشیرو میفونه باشد که واقعاً نسخه ژاپنی جان وین بود. او مانند وین در فیلمهایی بازی میکرد که به سبک خاص او نبودند، اما برای همیشه به خاطر ژانری که او را به افسانه تبدیل کرد در یادها ماند. تاکاشی شیمورا، همبازی میفونه در هفت سامورایی، نیز به ستارهای فوق العاده تبدیل شد. اگر میفونه دوک ژاپن بود، شیمورا مانند جیمی استوارت در ایالات متحده، کلاهی که همه مردها داشتند را بر سر میگذاشت. علیرغم اینکه او در فیلمهای غیرسامورایی بسیار بیشتر از فیلمهای سامورایی حضور داشت، نقش او به عنوان رهبر بردبار هفت سامورایی یکی از مقدسترین نقش های اوست.
این ستارگان سینما و کارگردانها با هم ژانری را ساختند که در دهه 1950 بر سینمای بینالمللی مسلط شد، دقیقاً مصادف با زمانی که وسترن در حال رسیدن به اوج خود بود.
نتیجه
من گاهی اوقات تمایل دارم که یک نکته را تا سر حد مرگ بازگو کنم، با این حال لطفاً از این یکی دو پاراگراف آخر لذت ببرید. اکنون زمان آن فرا رسیده است که در این سفر تماشاگر معمولی فیلم به سمت قلمروی فیلمهای سامورایی حرکت کند. حقیقتاً، کشورهای کمی هستند که بتوانند ادعای یک ژانر کامل را داشته باشند. اما در ژاپن، چنین قلمرویی از موضوع، پیرنگ و طراحی صحنه وجود دارد. فیلم سامورایی ژانر مخصوص ژاپن است، همانطور که وسترن در ایالات متحده.
برای یک عاشق فیلم آمریکایی هیچ راهی بهتر از شروع با ژانر سامورایی در تماشا فیلمهای خارجی وجود ندارد. آرمانهای فردگرایی، وفاداری، و پاکدامنی، در خشونت، درام و اکشنِ این فیلمها برجسته و بر آنها تاکید میشود. محتوای بسیاری از این فیلمها در حالی به اصول اسطورهشناسی و قهرمان پروری که ما در فیلمهای خودمان به آنها علاقه داریم، میپردازد که همزمان ما را در درامهای تاثیرگذار دربارهی فقدان و ضعف و سستی انسانی غرق میکند.
[1] منظور از عبارت «بهترین فیلمهای خارجی» با توجه به آمریکایی بودن نویسنده ی متن، بهترین فیلمهای غیرانگلیسی زبان است
[2] The SAGE Handbook of Film Studies