عجب سالی بود 99. صد شکر که رفت. اما حسرتش ماند. حسرتی که از رفتن رفقایمان گرفتار شدیم. مادرانی که عزادار فرزند شدند و بچههایی که پیش رویشان داغ پدر و مادر دیدند، پرستارانی که با نحسی ویروشس جنگیدند و گاهی بردند و گاهی دوستانشان جلوی پشمشان پرپر شدند. انگار این سال در تقویم نبود. انگار اگر این سال را از تقویم حذف کنیم و برگزدیم به سرش، و همه کسانی که رفتند برگردند همه چیز حل میشود. در یک جامپکات سال 99 را باید نبینیم و در عوض سر سفره هفت سین سال دو صفر بنشینیم با هر کسی که از درد این ویروس رفت. درد را فراموش کنیم و با بچهها و پدرومادرها سر سفره هفتسن بنشینیم و بخندیم به اینکه یک بار در واقعیت مدل فیلمهای غیر خطی سال 99 زندگی کردیم و بپرسیم و هاج و واج به همدیگر نگاه کنیم و نفهمیم چه شده است و باز بخندیم. همینطور الکی بخندیم به این جامپکات. کاش میشد. کاش هیچوقت تقویم 99 را نمیساختند. حالا که ساختند خوب شد رفت. میتوانست تا ابد ادامه داشته باشد. پس بهتر است به جای تبریک سال 1400، به همدیگر تبریک بگوییم بابت رفتن این سال نحس. پس به شما تبریک میگوییم از اینکه دیگر 99 وجود ندارد. 1400 را هم به خاطر بهارش تبریک میگوییم، نه بیشتر! تولد بهار 1400 مبارک!