اسمش هم عجیب بود! اصلااز اولین خبر سریال مجموعهای از عجایب را با خودش داشت، از آن دست عجایبی که آدم را وسوسه میکرد بیشتر و بیشتر دنبالش برود و روزنهای، ردی چیزی پیدا کند که کمی بیشتر از آن بداند!
اما چیزی نبود، خبرها و اطلاعات قطرهچکانی میرسیدند، مثل خود سریال! همین شد که چند ماهی منتظر فقط یک تیزر بودیم، تیزری که سه دقیقه بود، اما ابهامهای ذهنمان را بیشتر میکرد! حواسمان نبود که همهچیز از خود سریال تبعیت میکند، همهچیز مثل قورباغه است که هرچقدر جلوتر میرفت، کمتر می فهمیدیم، کمتر میدانستیم و در نهایت کمتر به نتیجه نزدیک میشدیم!
پیش زمینهای سیاه
قورباغه از همان ابتدا، از روزهایی که تنها برخودمان با آن چند عکس از گریم و پشتصحنه بود، نوید یک سریال با داستانی تاریک را میداد، البته که بعد از فیلمهای سینمایی خشم و هیاهو و مخصوصا مغزهای کوچک زنگزده از هومن سیدی اصلا انتظار یک اثر کمدی نداشتیم، اما این حجم از خشونت مخصوصا در نمایش خانگی بیسابقه بود. خشونت و تلخی عیان که لازمه پیشبرد تکتک پلانهای سریال به نظر میرسید.
مجموعه با این خلاصه داستان به خانههایمان آمد، آنهم بعد از همه حواشیهای توقیفهای چندباره؛ «من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب میمونده و من ازش جلوتر حرکت میکردم. دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس میکنم همه جا بسته است و نمیتونم نفس بکشم. انگار همه این لحظهها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغهها، اونا رو زمانی میبینم که در حال مردنم.»
ساختار کلی یک مجموعه دوست داشتنی
هومن سیدی در چند سالی که وارد عرصه کارگردانی شده و صدالبته خیلی هم خوب از پس خودش برآمده، همیشه ارجاعاتی را به آثار دیگر سینما زده است، اینبار هم از این قاعده مستثنی نبود، از تیتراژ آغازین سریال بگیرید که به شدت یادآور سریال کارآگاهان حقیقی بود، تا جایی که همان قسمت اول را جز به جز با فیلم سینمایی نفرت فرانسوی مقایسه کرده بودند. هرچند که برای نگارنده این حرفها اهمیت ندارد! حتی اگر سیدی در ابتدای همان قسمت هم نمینوشت «برداشت آزاد از La Haine» باز هم برای من یکی فرقی نمیکرد، چون حتی برداشت هم جرات میخواهد، جرات اینکه به مخاطب اجازه بدهی تو را با یک اثر ماندگار مقایسه کند و احتمالا مورد نقد سخت هم قرار بگیری، پس تا اینجای کار حتی اگر نامش را کپیبرداری بگذاریم که به جد اینطور نبود، باز هم سیدی قهرمان ماجراست.
اما سریال قورباغه در کنار بازیهای واقعا خوب بازیگرهای شناخته شدهاش، دو عنصر ویژه دارد؛ فیلمبرداری و موسیقی!
شما نمیتوانید آن را پلی کنید و مدهوش قابهای پیمان شادمانفر نشوید! آنقدر همهچیز حساب شده ودقیق است و آنقدر زیبایی بصری در تصویربرداری هست که فقط باید به تلویزیون خیره ماند. از طرف دیگر موسیقی بامداد افشار، همه آن روی مُخ بودن، استرسها و نگرانیهای لازم برای تماشای سریال را از همان تیتراژ ابتدایی در جان مخاطب میاندازد و همینجاست که بخشی از مسیر در قلاب انداختن بیننده انجام شده است.
انبوه سوالهای بیجواب درباره شخصیتها
با همه نکات مثبتی که میتوان برای قورباغه در نظر گرفت، اما چند نکته منفی هم وجود دارد که بدون شک مهمترین آنها به شخصیتپردازی کاراکترها برمیگردد. هومن سیدی هرچقدر که در ایدهپردازی، داستانگویی و کارگردانی تبحر دارد، خیلی در شخصیتپردازی موفق نبوده، به همین دلیل در پایان مخاطب را با انبوهی از سوال بیجواب تنها میگذارد.
با مجموعه کاراکترهایی روبرو هستیم که از همان سطح اول و کاملا مشخصی جلوتر نمیروند. رامین (با بازی صابر ابر) در شرایطی بهعنوان کلیدیترین شخصیت سریال معرفی میشود و در مرکز داستان قرار میگیرد که تماشاگر با وجود تعاملهای طولانی با او هنوز هم نمیتواند بخش بیشتری از شخصیت او را بشناسد. سایر شخصیتهای سریال قورباغه هم وضعیت مشابهی دارند. در این میان لیلا (با بازی فرشته حسینی) ضعیفترین شخصیتپردازی را دارد، با وجود اینکه یک قسمت کامل درباره اوست، اما باز هم کاراکتر او کاملا ناشناخته باقی میماند.
به نظر میرسد برای سیدی، جذاب نشان دادن کاراکترها اهمیت بیشتری داشته تا اینکه چرا دقیقا آنها به این شکل رفتاری رسیدهاند، به همین دلیل خبر زیادی از ویژگیهای رفتاری، گذشته یا عادتهای اخلاقی هرکدام از آنها نیست.
حاشیههای ناتمام یک قورباغه سمی!
اولین حاشیههای قورباغه به میزان دستمزد پرداختی به بازیگرهایش مخصوصا نوید محمدزاده مربوط میشود. اوایل سال ۹۸ خبری در شبکههای اجتماعی منتشر شد که دلیل نبودن نوید محمدزاده در جشنواره سی و هشتم فجر را نحوه قرارداد او با سریال میدانست، گفته شد که این بازیگر قراردادی یکساله با مجموعه امضا کرده که بر أساس آن طی یک سالی که در قورباغه بازی میکند و حتی مدتی که مشغول به بازی نیست، در هیچ فیلم یا تئاتری حاضر نشود. در ازای این ماجرا هم ماهانه ۶۰۰ میلیون یعنی مبلغی بالغ بر ۷ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان دستمزد بگیرد! این ماجرا در همان زمان توسط شرکت تصویر گستر پاسارگاد تکذیب شد و اعلام کرند أصلا چنین مسائلی مطرح نبوده است.
اما مهمترین حاشیه قورباغه به توقیفهای چندباره آن برمی گردد تا جایی که هومن سیدی در یادداشتی تند و تیز نسبت به تصمیمگیریها اعتراض کرد و نوشت: «چطور ممکن است که ما با داشتن پروانه نمایش از شورای محترم همچنان بلاتکلیف بمانیم؟ تهیه کننده محترم به بنده رسما اعلام کرده که مجدد امکان پخش در آذر(۹۹) هم وجود ندارد؛ و ما باید به خواسته ارشاد پخش رو به اول دی ماه موکول کنیم.»
گفته میشود بحث خشونت و پلیسکشی در این تعویق بیتاثیر نبوده، جایی در قسمت اول یک مامور انتظامی به قتل میرسد و از قرار معلوم این صحنه در لحظههای پایانی مانده به انتشار مجموعه کشف میشود!
بالای ۱۸ سالهها ببینند؟
ردهبندی سنی برای تولیدات فرهنگی در کشورهای مختلف امری طبیعی است و با توجه به اینکه دیگر سالهاست از آن استفاده میشود، برای همه افراد ردهبندی موضوعی حل شده است. با اینحال در ایران چند سالی است که موضوع ردهبندی سنی آثار مورد بحث است و صدالبته معمولا خیلی هم راحت رعایت نمیشود. سریال قورباغه از آن دست مجموعههایی بود که اوایل خبری از ردهبندی برایش نبود، اما به ناگاه تصمیم بر این شد که برای بالای ۱۸ سالهها مناسب است، آنهم به دلیل صحنههای خشنی که دارد.
یک پایان باشکوه!
قطعا و بدون شک هیچ اثری نمیتواند آنقدر کامل باشد که هیچ ایرادی نتوان از آن گرفت، اما قورباغه یکی از تجربههای موفق و نمونههای قابل تامل در حوزه نمایش خانگی است که هم میتواند نوید بخش تولید مجموعههایی از این دست باشد، هم خبر از خارج شدن سازندهها از کلیشههای قدیمی داده و نشان میدهد که حتی ما در فرهنگ ایرانی میتوانیم از یک فیلم خیلی خشن فرانسوی برداشت کنیم، اما باز هم نتیجه خوب از آب دربیاید! بیش باید جناب هومن سیدی!