احسان آجورلو
برای حمیدرضا صدر، سینما و فوتبال
روزی روزگاری آقای صدر

فوتبال یا سینما ؟ سوالی همیشگی که جوابی برایش نیست. در یک مصاحبه ‌خواندم که مصاحبه‌گر از او پرسید « اگر روز آخر عمرتان باشد دوست دارید یک فیلم از هیچکاک ببینید یا بازی آرسنال ؟» مانند همیشه قصد داشت از سوال فرار کند اما با رندی که مختص خودش بود این کار را کرد. گفت مگر می‌شود از هیچکاک و فیلم‌هایش چشم پوشید؟ اصلا. اما واقعا دوست هم دارم ببینم جوان‌های آرسن ونگر در زمین سبز امارات لندن چه می‌کنند.

چندباری در جلسات خصوصی که داشتیم مثال‌هایی از این دست داشت، قیاسی بین تماشای چندباره فوتبال‌های کلاسیک و تماشای چندباره فیلم‌ها. گفت «همه می‌دونیم قرار نیست داستان تغییر کنه، قرار نیست قهرمان زنده بشه، قرار نیست اتفاق خاصی رخ بده، اما اون حسی که هر بار بعد از تماشای فیلم می‌گیریم فرق داره. برای همینه که فیلم رو دوباره می‌بینیم. فوتبال هم همینه. میدونیم قرار نیست باجو پنالتی رو گل کنه، اما حسی که در اون لحظه هست هر بار متفاوته، هر بار چیز جدیدی بهت یاد میده. مثل شعر میمونه مگه میشه شعر فروغ رو با یکبار خوندن فهمید؟»

حتی یکبار که مثل همیشه ایده‌های نظریه انتقادی و چپی خودم را می‌گفتم در تایید آن گفت: «میدونی چرا همه مردم طرفدار تیم‌های کوچیک هستن؟ این بخاطر نفرت یا دشمنی از تیم رقیب‌شون نیست. بخاطر همین حس مارکسیستی که همه‌مون داریم. می‌خوایم تیم‌های کوچیک بتونن تیم‌های بزرگ و ثروتمند رو ببرن، انگار اینجوری انتقام گرفتیم از تیم‌های بزرگ.»

حمیدرضا صدر اگر برای مردم و فوتبال‌دوستان از برنامه تاریخچه شهرآورد مزدک میرزایی و برنامه‌های جام‌جهانی 2006 شناخته شد، برای اهالی سینما از اواخر دهه هفتاد در مجله فیلم در کنار سعید عقیقی، نغمه ثمینی و مجید اسلامی اوج گرفت. با آن تحلیل‌هایی که از سینمای روز جهان داشت و خاطره‌بازی‌هایی که از سینمای کلاسیک داشت. با فاصله چند سال در اوایل دهه هشتاد کتاب «درآمدی بر تاریخ سینمای سیاسی ایران» توسط او در نشر نی منتشر شد، کتابی که بعد از دولت اصلاحات به مانند بسیاری کتاب‌های دیگر چاپش ممنوع شد، اما با این حال در دسته کتاب‌های مرجع دانشگاهی سینمایی ایران قرار گرفت. کتابی که نام صدر را با تمام اختلاف‌های نظرهایی که منتقدان دیگر با او داشتند برای همیشه در کتابخانه‌های شخصی ماندگار کرد. مدتی بعد همین کتاب با تغییرات گسترده در مضمون و ساختار با نام »سینمای ایران: یک تاریخ سیاسی» در لندن منتشر شد و بعد از مدت کوتاهی عنوان یکی از مهم‌ترین کتاب‌های سینمای ایران را در کنار کتاب «تاریخ اجتماعی سینمای ایران» حمید نفیسی از آن خود کرد. حمیدرضا صدر حتی با یادداشت‌هایش جشنواره فیلم لندن را هم تحت تاثیر قرار داد و جلوتر از بسیاری از منتقدان سینمایی چهره بین المللی سینمایی ایران شد. نحوه یادداشت‌ها و ارزشیابی که درباره فیلم‌ها داشت اتمسفری یونیک داشت که دلنشین و آموزنده بود. آنچه صدر را در سینما و یادداشت‌هایش از دیگران متمایز می‌کرد همان نکته طلایی بود که در تحلیل فوتبال هم داشت. هر چه منتقدان سینمای ایران درگیر ساختارهای نئوفرمالیستی بودند و همچنان هم هستند، او با فیلم‌ها در لحظه و پدیدارشناسانه برخورد می‌کرد. آن حسی که فیلم به عنوان یک پدیده می‌تواند در لحظه به مخاطب منتقل کند و مخاطب باید آن احساس را مانند غنیمتی ماندگار با خود نگاه دارد. هر چه او در این جبهه تلاش کرد که منتقدان نئوفرمالیستی را از ساختار خشک متر و معیار صرف اصول سینمایی جدا کند موفق نشد و جبهه مقابل این جریان نظریات مضمونی و میان‌رشته‌ای بودند که از راه رسیدند و او در این بین تنها ماند. زمانی هم که وارد عرصه حرفه‌ای تحلیل فوتبال شد همین سبک و سیاق را دنبال کرد. با این تفاوت که فوتبال مانند سینما مُشتی کارشناس خشک و عصا قورت داده نداشت که فقط ساختار و فرم را همه چیز بدانند. صدر با آرامش توانست فارغ از تاکتیک و ساختار بازی دست به آتش‌بازی خاطرات و تاریخ بزند و به قول خود ما را از سیاره‌ای به سیاره دیگر ببرد. حمیدرضا صدر مانند ماشین زمان توانایی این را داشت تا از یورو 2008 و خلال آن بازی جذاب هلند و ایتالیا ما را ببرد به 1974 و پیوند بزند به دریبل‌های کرایف، یا در بعدازظهر یک روز زمستانی و بین نیمه بازی استون‌ویلا و تاتنهام ما را ببرد به 1922 و نزاع خلاف‌کارهای پیکی بلایندر با تاتنهامی‌ها در خیابان اسمل هیثِ بیرمنگام و نفرین کولی‌های هوادار استون‌ویلا که تا امروز هم تاتنهام را رها نکرده است.

ماشین زمان صدر در سینمای ایران در اندازه یک کتاب ممنوع الانتشار باقی ماند در حالی که می‌توانست حواشی سیاسی و اجتماعی فوق العاده‌ای را برای سینمادوستان برملا کند. صدر از جور اهالی سینمای ایران که هیچ گاه نخواستند او را بپذیرند و تنها او را برای سینمای روز جهان نیاز داشتند که دسترسی به آن نداشتند، به فوتبال پناه برد و همانجا کتاب‌های خود را منتشر کرد و از عشق و تلخکامی نوشت. آنچه او با خود از سینما برد تلخکامی بود. چیزی که اعتقاد داشت بیش از هر چیزی در زندگی تجربه خواهیم کرد. این تلخی‌های بسیار است که لحظات شیرین را ماندگار می‌کند. هر چند نسل بعدی منتقدان سینمایی به صدر روی خوش نشان دادند و حتی پیگیر یادداشت‌های او در روزنامه شرق هم شدند، اما همچنان آن برخورد متکبرانه اولیه، صدر را با آن روحیه و طبع شفاف دل آزرده کرده بود. شاید امروز که حمیدرضا صدر چمدان آن خاطرات دلنشین خود را بسته و ما را ترک کرده حسرت از دست دادن خاطراتش درباره سینمای ایران را بیشتر بخوریم. حسرتی از جنس کتابی مانند پسری روی سکوها، که ماحصل خاطرات او باشد از سینمای پیش از انقلاب. یا تک نگاری درباره فیلم‌ها و کارگردان‌ها. این چند جمله هم برای اوست.

بدرود آقای صدر دوست داشتنی، دل ما اهالی سینما و همه هوادارهای تیم‌های کوچک فوتبال که شما خاطرات و تاریخ‌شان را برای ما بازگو می‌کردید برایتان خیلی تنگ می‌شود.

حق با شما بود، تلخی در زندگی بسیار بیشتر از لحظات شیرین است، مانند تلخی رفتن شما که بسیار بیشتر از شیرینی یادداشت‌ها و تفسیرهای سینمایی و فوتبالیتان بود .... 

1400/4/25 23:26:15