حالا دیگر تماشای اغلب سریالهای طنز قدیمی حسی دوگانه دارد. این کارها که در دوره شکوفایی نسبی تلویزیون و پیش از این همه ایجاد محدودیت و سیاسیکاری ساخته شده، بعضا هنوز هم بیشتر از سریالهای جدید مخاطب دارد. با این حال کمکم تماشاگران در کنار لذت بردن از آن طنزهای ساده و صمیمی، حسرت کسانی را میخورند که یک به یک ترکمان کردند و رفتند. محسن قاضیمرادی، سروش خلیلی، محمود بهرامی، ناصر گیتیجاه، مرتضی احمدی، سیروس گرجستانی و حتی دو همبازی سالمند مدیری و عطاران؛ یعنی یوسف پشندی و احمد پورمخبر. خیلیهای دیگر هم در این فهرست جا میگیرند. نمیدانم؛ شاید به مرض کهنهپرستی مبتلا شده باشیم، اما واقعا حس میکنم حالمان با اینها بهتر بود. حداقلش این است که این آدمها مال دورهای بودند که زندگی اینقدر سخت نشده بود، مردم راحتتر نفس میکشیدند و از زیر خط فقر، به زیر خط حیات رانده نشده بودند...
حالا اما یکی از «کاپیتان»ها رخت کوچ به تن کرده؛ یکی از خالقان شیرینترین لحظات مردم ایران در دو دهه گذشته. فتحعلی اویسی با توانایی بازی در ژانرهای مختلف، به ویژه از اواخر دهه هفتاد تغییر چهره داد و با ورودش به دنیای کمدی، قیامت به پا کرد. نمایش درخشان او در «مومیایی3» در نقش یک افسر پلیس، بیهمتا بود و بعد هم سریالهای تلویزیونی که گل سر سبدشان «بدون شرح» است. تا ابد دلمان تنگ خواهد شد برای سردبیر خوش قد و بالایی که در چارچوب در میایستاد و برای همکاران گرامی نطق میکرد. برای کسی که نام ساختگی «کیومرث کاووسی» را طوری بین مردم جا انداخت که هنوز هم از یادش نبردهاند؛ مگر جادوی هنر چیزی غیر از این است؟ اویسی مهربان، دانشآموخته دانشگاههای آمریکا، آنقدر متواضع بود که اجازه میداد به راحتی با برندش شوخی شود؛ درست مثل زمانی که موقع یاد شدن از اسم بازیگران مطرح کشور در سریال بدون شرح، وسط حرف همکارش میپرید که: «کدوم فتل؟ فتحعلی اویسی؟ فتل که در پیته بابا.» نه استاد؛ فتل در قلب ما جا داشت، روی چشممان.
دنیای بدون دیگران را نمیدانم، اما مطمئنم دنیای بدون فتحعلی اویسی جای تلختری است. کاش هنوز بیست سال پیش بود؛ مرتضی احمدی برایمان آواز میخواند، سیروس گرجستانی با بیان شیرینش به وجدمان میآورد، قاضیمرادی با آن عصبانیتهای زودگذر روحمان را جلا میداد و فتحعلیخان اویسی فریاد میزد: «دیجیتالم کجا بود؟» عجب پیشانی نوشتی؛ ملت ایران انگار روز به روز دارد فقیرتر میشود.