سال ۲۰۱۷ وقتی شبکه تلویزیونی هولو با سریال جدیدش وارد میدان شد، خودش هم فکر نمیکرد در بازار قدرتمند نتفلیکس و اچبیاو بتواند با داستان تلخ و ترسناک درباره آمریکای نابود شده، دل مخاطبان را ببرد! داستان ندیمه که اقتباسی عین به عین از یک کتاب بود، خیلی زود بین مخاطبها محبوب شد.
سریال را باید در دسته ترسناکهای زیبا قرار دهیم! قابهای چارچوبدار، رعایت تقارن و از همه مهمتر چیدمان رنگها باعث میشود تصاویر سریال برایمان جذاب باشد، اما ترس و اندوهی که پشت چهره آدمها و تکتک اجزای هر تصویر هست، دلهره دائمی از اینکه قرار است چه اتفاقی بیفتد را در دل بیننده میاندازد. داستان ندیمه مجموعه همه زشتیها، دردها و ترسهای داستانش را در یک بستهبندی زیبا پیش چشمان مخاطب میگذارد.
یک داستان ترسناک
سریال داستان ندیمه را مارگارت آتوود، نویسنده کانادایی نوشته، او کتاب را در سال ۱۹۸۵ منتشر کرد. کتاب دنیای ضد آرمانشهری را تصویر کرده است. ماجرا در شهر کمبریج در ایالت ماساچوست میگذرد، شهری که مسیحیان پروتستان بنیادگرا بعد از تصرف نامش را «گیلیاد» گذاشتهاند.
فصل اول سریال کاملاً منطبق بر داستان کتاب است؛ از جایی آغاز میشود که در پی ترور رییسجمهور آمریکا و به گلوله بستن سناتورهای کنگره و نسبت دادن این جریانها به بنیادگرایان مسلمان، وضعیت فوقالعاده اعلام میشود. در ادامه انقلاب میشود و یک دولت تمامیتخواه مسیحی با نام «گیلاد» روی کار میآید که سرنوشت ملت را تا حد کنترل ازدواج و طلاق شهروندان در اختیار میگیرد.
وقتی رنگها حرف میزنند
رنگها و اشکال در داستان ندیمه نقشی اساسی دارند، این را از همان ابتدا میتوان فهمید، وقتی رنگهای دائم قرمز و آبی ندیمهها و زنهای خانه را برای بیننده ردیف میکند.
بله اینجا ندیمهها قرمز هستند، با اینکه قرمز از نظر روانشناختی رنگ هیجان است اما ترکیب رنگ سفید کلاه با قرمز شنلهایشان به آنها یک بیدفاعی و معصومیت قدیسهوار میدهد. از طرفی میتوان رنگ قرمز لباس ندیمهها را به رنگ خون و قابلیت باروری آنها مرتبط دانست. رنگ لباس همسران فرماندهها آبی است، آبی برخلاف قرمز سرد است و این اجاق سرد خانه آنها و همچنین بیتفاوتی این زنها نسبت به رابطه نامشروع با همسرانشان را به خوبی نشان میدهد. از سوی دیگر مارتاها که زنان ناباروری هستند که مسئولیت خانهداری و پخت و پز را دارند با رنگ سبز و عمهها که خیلی راحت در دسته منفورهای مجموعه قرار میگیرند، با رنگ قهوهای معرفی میشوند، لباس آنها بیشباهت به یونیفورم افسران ژاپنی در دوران اشغالگری کره و چین نیست!
به جز رنگها، نحوه قرار گرفتن مجسمهها، وسائل خانهها و حتی غذاهایی که سرو میشود، بی دلیل نیست؛ در جایی تنهایی، در جایی درون مشوش و در جایی ترس را منتقل میکند.
تلاش درونی
کاراکتر اصلی داستان آف فرد است، جون آزبورنی که در سریال با او، افکار، خاطرهها و دردهایش همراه میشویم. آففرد با چنگ و دندان برای حفظ هویتی که به زور از او گرفته شده، میجنگد. او می خواهد یک «شخص حقیقی» باشد و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی نمیگذرد. تلاشی درونی و گاهی روانی که کمتر نمود بیرونی دارد و برای همین با صدای افکارش همراه میشویم.
الیزابت ماس بازیگر این نقش توصیف جالبی درباره آففرد دارد: « صادقانه بگويم اين نقش در حقيقت جايي است كه در آن ميتوانم احساساتم را خالی كنم. شخصيت جون برايم الهامبخش بوده و توانستهام با او، زنی قويتر باشم و درصدد دفاع از مسائلی كه فكر ميكنم مهم هستند، بربيايم. هزينهاي دربرنداشته، كمكم كرده است؛ به همان طريقی كه اميدوارم به بينندگانمان كمك كرده باشد.»
چرا گیلیاد ساخته میشود؟
از همان ابتدا آنقدر درگیر ماجراهای زنان سریال میشویم که کمتر در ذهنمان میماند اصلا چطور گیلیاد به وجود آمده است! البته چندان هم تاثیری ندارد، اما ماجرا از این قرار است؛ در آینده، براثر آلودگیهای زیست محیطی، بسیاری از زنان و مردان عقیم شدهاند، از طرفی با افزایش آمار همجنسخواهی، میزان زادوولد کاهش شدیدی پیدا کرده است. در این بین فرقهای از مسیحیان پروتستان بنیادگرا که به « پسران یعقوب» مشهور هستند، قدرت را در ایالت ماساچوست در دست میگیرند. آنها برای ادامه نسل زنانی که توانایی باروری دارند را به عنوان بردههای جنسی انتخاب کرده و به خانه فرماندهها میفرستند، برای اینکه کارشان قانونی به نظر برسد، آنها را با عنوان «ندیمه» صدا می زنند.
نویسندهای با ذهن مریض؟
مارگارت آتوود، نویسنده کتاب داستان ندیمه درباره کتابش اینطور میگوید: «در بهار سال ١٩٨۴، نوشتن رمانی را شروع کردم که در ابتدا نامش «داستان ندیمه» نبود. الان که به آن سال فکر میکنم، ایده اصلی حتی برای خودم هم اندکی توی ذوق میزند. آیا میتوانستم خوانندگان را متقاعد کنم که در ایالات متحده کودتایی به وقوع پیوسته که یک دموکراسی لیبرال را به یک دیکتاتوری بدل کرده است؟
وقتی داستان ندیمه را شروع کردم، اسمش را «اففرد» گذاشته بودم که نام شخصیت اصلی داستان است. این اسم ترکیبی است از اسم مردانه «اُفرد» و پیشوندی که به معنای «متعلقبودن» است و ترکیب آنها میشود «متعلق به فرد». این اسم یک معنای ضمنی دیگر نیز دارد. در زبان انگلیسی واژه Offer به معنای پیشکشکردن قربانی است، اما در هنگام نوشتن، اسم رمان به «داستان ندیمه» تغییر پیدا کرد.
همیشه با این سؤال مواجه میشدم که آیا این یک رمان فمینیستی است؟ اگر منظور دیدگاهی ایدئولوژیک باشد که در آن همه زنان فرشتهاند یا آنقدر معصومند که مانند فرشتگان امکان معصیت ندارند، پاسخ منفی است، ولی اگر منظور رمانی است که در آن زنان موجوداتی انسانیاند با تمام تنوع شخصیتی و رفتاری یک انسان و آنچه برای آنها اتفاق میافتد، اهمیت دارد، بله، میتوان گفت که این رمان، فمینیستی است.»