هنگامی که دیوید وارک گریفیث در سال 1910 به همراه بازیگرانش لیلین گیش و مری پیکفورد برای ساخت و کارگردانی فیلمی برای کمپانی «بیوگراف» در جایی نزدیک خیابان جورجیا در مرکز شهر لسآنجلس کلاکت را جلوی دوربین گرفت هیچ گاه فکر نمیکرد که روزگاری نه چندان دورکارخانه عظیم رویاسازی هالیوود در همین شهر با ابرقهرمانهایی که از دل کتابهای مصور می آیند بتواند جهان را تحت تاثیر خود قرار دهند. هالیوود در تمام سالهایی که از آغاز حیاتش می گذرد هیچگاه خالی از ایده های تازه و شگفت برای جذب مخاطب نبوده؛ زمانی با فیلمهای صامت شامل کمدیهای اسلپ استیک(بزن بکوب) و زمانی دیگر با فیلمهای وسترن، ملودرامهای خانوادگی ، گانگستری و بعدها با گسترش امکانات کامپیوتری با فیلمهای علمی و تخیلی توانست مخاطب را جذب خود کند.
با رونق واستقبال گسترده خوانندگان ازکتابهای مصور پیشبینی اینکه ابرقهرمانان این کتابها راهی پردههای سینما شوند خیلی دور از ذهن نبود اما اینکه با این حجم گسترده از اقبال عمومی مواجه شوند کمی سخت به نظر میرسید.
ابر قهرمانها در جهان امروز امر تازه و نوینی محسوب نمی شوند که به واسطه کتابهای مصور جان گرفته باشند. ابرقهرمانان سینمایی را میتوان ادامه طبیعی حیات جریانهای اسطورهای در فرهنگ عامه تمدن های بزرگ و کوچک تاریخ جهان ازخدایان رومی و یونان باستان و قومیتها ی پراکنده در جهان دانست که در دنیای مدرن درشکل و شمایلی گاه تازه با لباس وجنگ افزارهای به روز شده و به واسطه قدرت تصویری صنعت سینمای هالیوود شکلی پرزرق و برق و فراگیر پیدا کرده است.
مجموعه فیلمهای ابرقهرمانی در شمایی کلی ازیک خط داستانی ساده و قابل پیشبینی برخوردار هستند که در آنها مخاطب تقابل نیروهای شر و اهریمنی را با نیروهای خیر میبیند که همیشه ابر انسانی با ویژگی های شاخص و خاص از قدرت بدنی، پرواز، هوش سرشار و فوق العاده در کنار مهارت های رزمی، ذهن خوانی و... به مقابله با نیروهای اهریمنی می پردازد و در نهایت هم پیروز می شود.
اما آنچه در این گونه آثار، خط داستانی فاقد پیچیدگی را در فیلمنامه پوشش می دهد، تصویرسازیها چشم نواز و ویژوال افکتهای حیرت آور آن است. به همین خاطر است که گروهی از کارگردانان شاخص تاریخ سینما مثل مارتین اسکورسیزی و فورد کاپولا نظرگاهی منفی و گاه خصمانه به مجموعه فیلم های مارول دارند.
کن لوچ البته جان کلام را درباره فیلمهای مارول می گوید: «به نظر من این فیلمها خستهکنندهاند. آنها مانند یک کالا ساخته شدهاند. درست مانند یک همبرگر. کالاهایی که ساخته میشوند تا کمپانی بزرگی را به سودآوری برسانند و به همین دلیل هیچ ربطی به هنر سینما ندارند.»
با این همه نباید فراموش کرد زمانی فیلم های اولیه ژانروسترن منتقدانی سر سخت داشت اما از دل همین ژانر فیلمسازان بزرگی همچون جان فورد، سم پکین پا، سرجیو لئونه و... ظهور کردند که بخشی ارزشمند از آثار تاریخ سینمای جهان مرهون آنهاست.
در همین ژانرمی توان هر چند اندک ،آثار ارزشمندی همچون سه گانه شوالیه تاریکی ساخته کریستوفر نولان را دید که همزمان مورد توجه منتقدان و مردم قرار گرفت. اماهمچنان که در حرف های اسکورسیزی و کاپولا مشهود است فقدان فیلمنامه چند لایه و کامل ضعف بزرگ غالب فیلم های ابر قهرمانی است که میتواند در آینده نه چندان دور آسیبی جدی به آن بزند.
هر چند گروهی از محققان حوزه مطالعات فرهنگی بازنمایی ابرقهرمانان را در دوران پس از جنگ دوم جهانی و بهویژه آغاز دوره جنگ سرد در هالیوود را ازمنظر تاریخی، به بحث امنیت ملی امریکا وتغییر کلیشههای نژادی و مسائل زیست محیطی در درون مرزهای امریکا و هژمونی جهانی این کشور مرتبط میدانند و از طرفی طبق یک پژوهش که توسط کالج کودکان آمریکا بر روی 10 فیلم ابرقهرمانی در سال های 2015 و 2016 انجام شده، مشخص شد قهرمانان خوب این فیلمها به طور متوسط 23 کار خشونتآمیز در ساعت انجام میدهند و بدخواهان و شخصیتهای منفی به طور متوسط 18 کار خشونتآمیز در ساعت انجام داده اند. یعنی اینکه قهرمانان خوب قتل عام بیشتری نسبت به تبهکاران انجام میدهند و انسانهای بیشتری را به قتل میرسانند. همچنین ابرقهرمانان مرد پنج برابر بیشتر از ابرقهرمانان زن خشونتآمیز رفتار میکنند.
باید بپذیریم که هالیوود بیش از هر نگرش فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی به کسب درآمد و پول و ثروت بیشترفکر می کند. آن هم وقتی که بدانیم جدیدترین فیلم دنیای سینمایی مارول پلنگ سیاه در سراسر جهان ۱/۱۸۳ میلیارد دلار فروختهاست در حالی که بودجه ساختش ۲۱۰ میلیون دلار بودهاست و نهمین فیلم پرفروش تاریخ ایالات متحده وپنجمین فیلم پرفروش تمام ادوار تاریخ سینماست. چشم پوشی از این بازارپرسود به نظر عاقلانه نیست کاری که برای تهیه کنندگان فیلم های ابر قهرمانی مسجل است.