احسان آجورلو
در حاشیه حرف‌های بازیگر سریال می‌خواهم زنده بمانم
تغییر فیلمنامه در کافه!

«سکانس بازیگر پسند نوشته شده بود»، «چیز گرمی بود»، «من فکر کردم غلطه»،« بازیگر پسند بود»، « دور آتیش نشستیم و گفتیم غلطه» این‌ها حرف‌های پدرام شریفی بازیگر جوان سریال می‌خواهم زنده بمانم به کارگردانی شهرام شاه‌حسینی است. در نگاه اول این ترکیب از کلمات بیشتر مختص به نشست‌های کافه‌ای چند علاقه‌مند به هنر است که در جای خود محترم هستند. اما به وضوح همه و حتی خود آن افراد کافه‌نشین نیز می‌دانند که این نگاه ناشی از یک نگاه عامی و سطحی به یک سکانس فیلم می‌تواند باشد. در چنین مواردی که علاقه وافر و همراه با اشتیاق باشد با مطالعه چند کتاب اولیه و ابتدایی سینما، همان افراد کافه‌نشین دیگر از این ترکیبات استفاده نمی‌کنند و اصطلاحات سینمایی را جایگزین آن می‌کنند. محل بحث، استفاده افراد علاقه مند به هنر از این ترکیبات نیست. بحث بر سر این است که تمام این جملات در کمتر از یک دقیقه در یک برنامه سینمایی توسط یک بازیگر تقریبا تازه وارد به دنیای سینما و سریال بیان شده است! بازیگری که به احتمال بسیار زیاد مدعی شناخت سینما و صد البته مدعی کارنامه عملی خود است و در برابر فهم هر گونه تئوری و عناصر سینما مقاومت می‌ورزد. بازیگری که به وضوح حتی مطالعه سینمایی ضعیفی هم نداشته و با احتمال بسیاری زیادی تنها مطالعه او به کتاب‌های انگیزشی و خودیاری مبتذل خلاصه می‌شود. اما این میزان نفوذ بازیگران در چنین برخورد‌هایی با فیلم‌نامه و فیلمبرداری از کجا نشات می‌گیرد؟ که یک بازیگر به خود اجازه دهد دست به جهان نویسنده و کارگردان ببرد.

در دوران تئاتر رمانتیک به علت اینکه متن‌های نمایشی به میزان بسیار زیادی وابسته به سبک و شیوه پرداخت ادبی بود که باعث ایجاد احساسات فزاینده در مخاطب می‌شد. گهگاه بازیگران با اضافه کردن برخی کلمات بار عاطفی اثر را بالا می‌بردند. از سوی دیگر و قبل از آن نیز در کمدیا دل آرته (نوعی تئاتر ایتالیایی) روایت کلی اثر بر دیوارهای پشت صحنه چسبانده می‌شد و بازیگر با گذر از راهرو پشت صحنه روایت کلی اثر را متوجه می‌شد و طبق آن سعی می‌کرد دیالوگ‌هایی را استفاده کند. به عبارتی بازیگر مهم ترین عنصر تئاتر بود. اما از دوران رمانتیک به این سو با رفتن به سوی رئالیسم در تئاتر و بعدها در سینما که وجوه رئالیستیک‌تری از هنر نمایش است بازیگر مجددا به مانند قبل تبدیل به یکی از اجزای اثر شد که باید در ساخت جهان و اندیشه نمایش کارکرد دقیق خود را داشته باشد. به همین علت نام نویسندگان و کارگردانان به عنوان صاحبان سبک و اندیشه در تاریخ ماندگار می‌شود نه بازیگران که ابزار ساخت این جهان هستند. نویسنده به عنوان خالق جهان انتزاعی اثر و کارگردان به عنوان خالق جهان مادی اثر تمام اجزا و عناصر داستان را کنار هم با یک دیدگاه و نگرش چیدمان می‌کنند که در نهایت به هدف مد نظر دست یازند. حال تصور کنید در این بین صدابردار یا طراح صحنه یا بازیگر هر کدام ساز خود را کوک کند که به نظر من فلان چیز درست نیست. در این جاست که پرسشی به وجود می‌آید با این مضمون « شما چه کسی هستید؟ » جایگاه شما در این اثر کجاست؟ »

با حفظ احترام به امر بازیگری اما به صورت واضح بازیگر ابزار دست کارگردان برای ساخت یک اثر است. به قول هیچکاک بازیگر تنها مانند اشیای درون صحنه است. باید وظیفه خود را مقابل دوربین انجام دهد و تمام. آنچه باعث خلق یک لحظه ماندگار می‌شود تلاش بازیگر است اما این لحظه ماندگار در کنار سیری متوالی است که نویسنده و کارگردان تدارک دیده‌اند. بنابراین آن ترکیب بلاهت وار «سکانس بازیگر پسند» مختص به کافه است که البته دیگر آنجا هم منسوخ شده و استفاده نمی‌شود. نویسنده لحظه نگارش، به بازیگر فکر نمی‌کند. شخصیت‌ها برای او انسان‌هایی زنده هستند که درست یا غلط مسیری را طی می‌کنند که دوست دارند. رابرت مک‌کی در کتاب داستان می‌نویسد : «نویسنده حتی در زمان نگارش نباید به تصویرها فکر کند. زیرا مانعی برای خلق و روند روایت می‌شوند.» شاید در مرحله بازنویسی، برخی سکانس‌ها برای ملاحظاتی دچار تغییر شوند اما مطلقا نویسنده به بازیگر فکر نمی‌کند. اینکه بازیگری بخواهد متن فیلم‌نامه را دچار تغییر کند شاید برای یک یا دو کلمه مجاز باشد ، آن هم کلماتی که به اصطلاح «در دهانش نمی‌چرخد» که در این صورت واژه مترادفی را جایگزین می‌کنند. اما تغییر سکانس یک فیلم‌نامه ناشی از بلاهت و گستاخی بازیگر، ساده لوحی نویسنده و نادانی کارگردان است.

جالب این است که این تغییرات در یک فضای درست و جدی هم صورت نمی‌پذیرد. « دور آتیش حامد گفت غلطه و منم گفتم غلطه و اون شب نگرفتیم» اوج فاجعه ماجرا اینجاست که دو بازیگر تصمیم می‌گیرند که یک پروژه کلا یک شب کار نکند، چرا که فکر می‌کنند فیلم‌نامه غلط است. فیلم‌نامه‌ای که تا آن مرحله باید چندین مرتبه بازخوانی و دورخوانی می‌شده یکباره غلط از آب درآمده و دوستان دور آتیش به کشفی رسیده‌اند که جهان را تکان داده (!) وبعد بازیگر دیالوگ را برای بازیگر دیگر نوشته است! (واقعا سوال اینجاست که سینماست یا خانه خواهر والده ؟!). فیلم‌نامه اشتباه به قلم نویسنده صدها مرتبه بهتر از فیلم‌نامه‌ای است که بازیگری مدعی در آن تغییر ایجاد کند.

 این مورد تنها نمونه کوچکی از وضعیت این روزهای سینمای ایران است. مشتی بی دانش و مدعی در آن به واسطه اینکه جلوی دوربین هستند هر کاری دلشان می‌خواهد می‌کنند و این قدرت را از مخاطبی می‌گیرند که به دیدن آثار سخیف عادت کرده و از سینما تنها این را می‌داند که بازیگر باید زیبا و جذاب باشد. علاقه آن‌ها نه به سینما بلکه به ابژه زیبایی و جذابیت بازیگر است. مرد یا زن تفاوتی ندارد. بازیگران سینمای ایران دیگر بازیگر نیستند آن‌ها به ابژه‌های زیبایی و میل جنسی مخاطب تنزل پیدا کرده‌اند و خود نیز با این موضوع کنار آمده‌اند و با آغوش باز آن را پذیرفته‌اند. مخاطب در مقام آپاراتوس در سالن سینما، تلویزیون وگوشی موبایل به دنبال «دید زدن» بازیگران است. برای مخاطب دیالوگ و داستان اهمیتی ندارد و بازیگران در چنین محیطی با دریده شدن پرده حیا هنر آنقدر گستاخ می‌شوند که هر تلاشی می‌کنند تا بیشتر به این میل دامن بزنند. نویسنده نیز مقامی نازل دارد که نمی‌داند چگونه محکم باید از اثر خود دفاع کند.

در پایان به ساموئل بکت اشاره‌ای می‌کنم. معروف است که آثار ساموئل بکت حتی باید دقیقا با مکث‌هایی که او در متن آورده بازی شود. خانواده بکت که تا 70 سال بعد از مرگ او دارای حق کپی‌رایت آثارش هستند طبق خواست بکت هنوز اجازه نمی‌دهند کوچک‌ترین تغییری در متون او انجام گیرد و یا برای مثال در انتظار گودو توسط بازیگران زن بازی شود. پاسخ بکت به کارگردانی که علاقمند بود نمایشنامه آخر بازی را با تغییر دکور انجام دهد جالب و بحث‌انگیز است. برگردان نامه‌ بکت چنین است:

 

ــ دکتر کلاین‌-‌اشمیت عزیز

 

از نامه‌ شما متشکرم.

 

من کاملا مخالف ایده شما مبنی به امروزی کردن آخر بازی و قراردادن آن در فضای خانه‌ سالمندان و یا هر جهنم دیگری که مد روز است هستم. این نمایشنامه تنها در صورتی کار می‌کند که دقیقا همان‌طور که نوشته شده و مطابق دستور صحنه‌های آن اجرا شود، نه چیزی بر آن افزوده شود و نه چیزی از آن کسر شود. کار کارگردان این است، نه این که افزوده‌هایی از خود اختراع کند. اگر چنین چیزی با خواست شما همخوان نیست، بهتر است که دست از سر این نمایشنامه بردارید. کم نیستند کارهای دیگری که به درد شما بخورند.

 

ارادتمند شما

ساموئل بکت

 

 

1400/4/11 20:13:40