ترجمه:پیمان شوقی
هفت توصیه از اسکات فرانک خالق گامبی وزیر برای فیلمنامه نویسان
بمب بترکانید!

کن میاموتو1
مینی سریال تحسین شده امسال نتفلیکس گامبی وزیر تنها در 28 روز نخست نمایش توسط 62 میلیون خانواده دیده شد و محبوب ترین مینی سریال نتفلیکس تا امروز به شمار می رود، و همچنین موفق شده در راتن تومیتوز  امتیاز فوق العاده 9/9 را از منتقدین بگیرد! راز توفیق فوق العاده این سریال کوچک چیست؟ در اینجا اسکات فرانک2 فیلمنامه نویس وکارگردان پرکار هالیوود و خالق گامبی وزیر بعضی از فوت و فن های کارش را افشا کرده که به کار فیلمنامه نویسان کم تجربه می آید. در ادامه بخش‌هایی از دیدگاه های فرانک در باب هنر، صنعت و تجارت فیلم نامه نویسی را به نقل از دو مصاحبه تلویزیونی آورده ایم و سپس نکات هوشمندانه ای که گفته را می شکافیم:

 

1. توقعات خودتان را ملاک قرار ندهید

« پروژه هایی هستند که شما به خیال اینکه اهمیت بسیار دارند، وقت و فکر زیادی رویشان می گذارید و شبانه روز کار می کنید؛ انتظار هم دارید که منجر به قرارداد شیرینی هم بشوند. ولی سرآخر معلوم می‌شود که به هیچ جایی نمی‌رسند. از آنطرف کارهای دیگری وجود دارند که شما فقط از روی اجبار انجامشان می‌دهید و هیچ انتظاری از آنها ندارید؛ ولی یکدفعه: بوم!  مثلا من خارج از دید (استیون سادربرگ/1997) را فقط به این دلیل نوشتم که آن روزها سه بچه داشتم که همه در یک اتاق می خوابیدند و درنتیجه برای خرید خانه در پاسادنا پول می خواستم. ولی خب، فیلمنامه ام نامزد اسکار شد و جایزه بهترین فیلمنامه انجمن ملی منتقدان را گرفت! گامبی وزیر هم کتابی بود که من واقعاً عاشقش بودم ولی فکر نمی کردم کسی حاضرشود آن را برای فیلم یا سریال اقتباس کند؛ و وقتی فهمیدم نتفلیکسی‌ها آنقدر بی کلّه هستند که حاضرند پا پیش بگذارند، حسابی شوکه شدم.»

انتظاراتی که خودتان از کارهایتان دارید را ملاک قرار ندهید. در حرفه فیلمنامه‌نویسی، فراوان پروژه هایی هستند که چیزهای نابی به نظر می رسند ولی به هیچ جایی نمی رسند. اما فیلمنامه‌هایی هم داریم که ابتدا مثل بطری رنگی روی امواج آشغال فرض می شوند، اما یک نقشه گنج از داخلشان درمی‌آید!

مطمئناً علاقه زیاد و پشتکار نویسنده- کارگردانی مثل فرانک سبب شده تا موفقیتی مثل گامبی وزیر بدست آورد. اما نکته اینجاست: مهم نیست  شما چه انتظاراتی از فیلمنامه های خود دارید. فقط آنها را بنویسید؛ و درست بنویسید و بگذارید بقیه اتفاقات خوب خودشان بیفتند. گاهی اوقات داشتن انتظارات بالا می تواند شما را نابود کند. چیزی که در درازمدت به شما کمک خواهد کرد، محدودکردن این انتظارات و تمرکز محض بر روی نوشتن است.

 

2.  دنبال رساندن بیننده به اوج احساسات باشید

« همیشه در پایان، یک بمب هیجان بترکانید زیرا این همان چیزی است که بیننده واقعاً می خواهد. فقط بحث نشاط آوری نیست بلکه به عواطف و احساسات هم ربط دارد. نمی توانید فقط بگویید: بیننده اینجا باید هیجان زده شود؛ بلکه باید آن هیجان را خلق کنید. بین آنچه که مخاطب « قرار است احساس کند» و آنچه «واقعاً احساس می کند» ، تفاوت زیادی وجود دارد.»

پالایش روانی(کاتارسیس) بزرگترین دستاورد یک فیلمنامه نویس در اثرش به شمار می رود. جایی که فیلمنامه، خواننده/تماشاچی فیلم را از هیجان ناشی از خواندن/تماشا سرشار کند.

فرانک اینجا دارد به نکته مهمی اشاره کرده: فقط ارائه یک صحنه هیجانی یا احساساتی کافی نیست؛ بلکه فیلمنامه باید جوری نوشته شود که خواننده/مخاطب بتواند همه آن احساسات را به جای شخصیت‌های داستان تجربه کند. مردم، دنیای فیلم را از طریق شخصیت های فیلمنامه و تجربیات آنها می‌بینند؛ بنابراین شما باید هیجانات شخصیت‌ها را طوری نشان دهید که مشخص باشد چرا آنها در بحبوحه برخورد با نقاط اوج داستان چنین احساساتی دارند.

 

3. به ذات داستان‌سرای خودتان اعتماد کنید

« به قول ویلیام گلدمن3: داستان‌سرایی و روده درازی هر دو از روده آدمیزاد سرچشمه می گیرند! »

این باید در ذات شما باشد. به‌ندرت ممکن است از روی تجربیات سایرین یاد بگیرید چطور باید یک داستان تأثیرگذار سینمایی نوشت. کسی واقعاً نمی تواند این را به شما یاد بدهد. همچنین نمی‌توانید رازورمز فیلم نامه نویسی را از کتاب‌ها ، سمینارها ، خلاصه فیلمنامه‌ها ، بازخوردهای همدوره‌ها و مصاحبه با فیلمنامه‌نویسان موفق یاد بگیرید. ولی اگر این در ذات شما باشد، کافیست به خودتان اعتماد کنید وکار را جلو ببرید.

بدون شک این منابع می توانند در حد ابزار، الهام و راهنمایی مفیدباشند؛ اما درنهایت تنها نقطه اتکای شما همان است که گلدمن و فرانک گفتند! به آن اعتماد کنید تا به جایی برسید که نیازی به مراجعه به دیگران نداشته باشید. اصول را بیاموزید. رهنمودها و انتظارات کلی اساتید فن را به خاطر بسپارید. به دریافتهای خود از سال‌ها تماشای فیلم و سریال خوب مراجعه کنید. و«به روده خودتان اعتماد  داشته باشید!»

 

4. همه را خاکستری ببینید

« همه شخصیتها  باید خاکستری باشند. نباید خوب خوب یا بد بد باشند. و بهنظر من این فوق العاده مهم است. زیرا قهرمان‌های جذاب شخصیتی پیچیده دارند - همینطور ضدقهرمان‌ها- و پیچیده در عمل یعنی خاکستری.»

به نظر می رسد اغلب فیلمنامه نویسان تازه کار با چگونگی خلق شخصیت‌های جذاب مشکل دارند. درحالی که واقعاً آنقدرها هم دشوار نیست. آنچه این کار را آسان می کند، ایجاد عیب و نقص شخصیتی برای قهرمان داستان است. ایرادات «قهرمان» داستان شما چیست؟

اینجاست که می شود از گامبی وزیر درس‌های خوبی آموخت: قهرمان داستان در طول داستان- و در هر قسمت- نواقصی از خود بروز می‌دهد. گاهی بدترین دشمن او خودش است. او با اعتیاد دست و پنجه نرم می کند و بهخاطر تربیت غلطی که در بچگی داشته تحت درمان روانشناختی هم هست. با مردانی که سرقرار می‌رود رفتار بی‌قیدانه ای دارد و برای اصلاح آن هم تمایلی نشان نمی‌دهد. اما درعین حال مهارت‌های شگفت‌انگیزی دارد؛ ذاتاً آدم خوبی است و نماینده زنان در یک دنیای کاملاً مردانه به شمار می‌رود. و از همه مهم‌تر اینکه درکارش به هیچ شانسی تکیه نمی کند . اما همه اینها موجب نمی‌شود نواقصش را نبینیم؛ که همین او را برای تماشاگران به شخصیتی پیچیده و جذاب بدل کرده است.

 

5. از این سه کلیشه از رده خارج دوری کنید

« سه چیز داریم که کاربردشان در فیلمنامه ها نخ نما شده:  غم ، خشم و مستی. اینها دیگر قدیمی شده اند. این روزها نشان دادن طولانی شخصیت‌های غمگین ، عصبانی ، یا نشئه و مست در حوصله بیننده‌ها نمی‌گنجد و باعث می‌شود مخاطب در دلش بگوید: خیله خب بابا، فهمیدم دیگه؛ بسّه ! »

فرانک دارد به این واقعیت اشاره می کند که نویسندگان بی تجربه مدام از این کلیشه ها به عنوان عصای زیربغل استفاده می کنند؛ چون خیال می کنند شخصیت غمگین ، خشمگین و یا مست مساوی‌ست با شخصیت عمیق! ابداً اینطور نیست. سطحی یا عمیق بودن شخصیت‌ها باید از چیزی واقعی ناشی شود. همانطور که در بند قبلی گفتیم، عمیق بودن یک شخصیت از نقص‌های او و نحوه مواجهه‌اش با کشمکش‌ها، مسائل و مشکلات طراحی شده در داستان ناشی می‌شود.

مثلاً  «شرم» و «گناه» دو احساس واقعی هستند که می توانند نقص هم به حساب بیایند. این را مواجهه قهرمان با نقاط اوج داستان، و یا کشمکش‌هایی تعیین می کند که به شکلی واقع‌بینانه در فیلمنامه گنجانده شده باشد. احساساتی به شخصیت‌های شما عمق می دهند که ناشی از کشمکش درونی شخصیت با خودش باشند. درحالی که غم، عصبانیت و مستی هرسه ناشی از درگیری‌های بیرونی هستند و به همین جهت به درد عمیق نشان دادن شخصیت‌ها نمی خورند.

 

6. از سبک، فرم و شکل‌های ژانری استقبال کنید

« وقتی در ژانر می‌نویسم به خاطر این است که ژانرها را دوست دارم. بنابراین به همه مؤلفه های آن تکیه می کنم. باید همه آنها را، و همه کلیشه های آن ژانر خاص را پذیرفت، اما متفاوت نوشت. باید چرخشی روی آنها گذاشت یا جور دیگری بهکارشان برد. یا عنصر و ارزش جدیدی به ژانر اضافه کرد که در شکل قبلی آن نیست.»

سبک، فرم، کلیشه ها و شکل ژانرها  به این دلیل بیش از صدسال دوام آورده اند که مخاطبان با آنها راحت هستند. آنها بهرغم اینکه با دیدن نشانه‌ها به تجربه می‌توانند بخشی از داستان را حدس بزنند، ولی باز هم  از ژانر لذت می‌برند. پس دلیلی ندارد که خودمان را از این امکان مفید محروم کنیم. اما تکراری هم نباید بود. راهش این است که در فیلمنامه خودتان با قواعد و نشانه های ژانر بازی کنید. مؤلفه هایی که برای مخاطب آشنا هستند را تغییرشکل دهید. کلیشه ها را جابجا کنید. فرم داستان را از زاویه ای ببینید که قبلاً ارائه نشده باشد. سعی کنید عنصر جدیدی به این ترکیب اضافه کنید که تابهحال بهکار نرفته باشد؛ و به این ترتیب کلیشه های تازه ای بسازید.

 

7. در اقتباس های ادبی، طرف فیلم باشید نه کتاب

« دوست داشتن کتاب برای فیلمنامه‌نویسی که می خواهد نسخه سینمایی یا تلویزیونی آن را بنویسد مثل یک شمشیر دو لبه است. من عاشق کتاب «گامبی وزیر» بودم ولی حواسم بود که اگر در اقتباس خودم بخواهم همه بخش‌های دلچسب آن را حفظ کنم، در نهایت فیلمنامه به جای یک فیلم خوب می شود کپی بسیاربد و بی روح از کتاب است. شما باید تصمیم بگیرید که این فیلم قرار است برای شما چه مفهومی داشته باشد؟ باید تلاش کنید آن مفهوم را از لای صفحات کتاب بیرون بکشید. پس قبل از شروع به نوشتن از خود بپرسید این فیلم – و نه کتاب- درباره چیست. در غیر این صورت خیلی به دردسر می افتید و اگر سعی کنید از همه جزئیات داستان محافظت کنید، درنهایت کلیت آن را از دست خواهید داد.»

یک مثال خوب در این زمینه این است که برای توجیه کردن یک اقتباس ادبی افتضاح بگویند: « خب، اگر کتاب را بخوانید می‌فهمید که ...»

نخیر؛ قبول نیست! فیلم یا سریال موجودیت خودشان را دارند که باید به شایستگی خلق شده باشد؛ و این برعهده فیلمنامه‌نویس است. وقتی از یک رمان اقتباس می‌کنید ، باید به نوع روایت سینمایی مناسب آن دست پیدا کنید؛ و این کار بدون حذف برخی عناصر، شخصیتها و بخش‌های کتاب - که تناسبی با آن روایت ندارند- ممکن نیست.

بنابراین وقتی کتابی را به قالب یک فیلم یا سریال تلویزیونی می برید ، کمتر دنبال نگه داشتن همه جزئیات داستان کتاب باشید و در عوض، روی یافتن عناصری در کتاب تمرکز کنید که با روایت مطلوب شما در فیلمنامه اقتباسی تان متناسب باشند. اگر هم لازم شد، مجاز هستید که چیزهای کوچکی از خودتان به آن اضافه کنید.

 

1- کن میاموتو نزدیک به دو دهه در صنعت فیلم کار کرده است ، به ویژه به عنوان رابط استودیویی برای استودیوی سونی و سپس به عنوان فیلمنامه خوان و تحلیلگر داستان برای سونی پیکچرز. او بعنوان فیلمنامه نویس -تهیه کننده تجارب  زیادی در کمپانی های معتبر مانند سونی ، دیسنی، دریم ورکز، یونیورسال،وارنر برادرز و... دیگر شرکت‌های فیلمسازی طراز اول دارد. میاموتو همچنین فیلمنامه مینی سریال شهر خاموش و سینمایی محفل شکارچی  و چندکار دیگر را نوشته؛ و در زمینه آموزش فیلمنامه نویسی هم فعال است.

2-  اسکات فرانک فیلمنامه نویس پرکار و شاخص هالیوود از دهه 1990  که از 2007 برخی آثارش را کارگردانی هم می کند و اکثر آثارش را اقتباسهای ادبی تشکیل می دهند. آثار: کوچکمردی بنام تیت ( جودی فاستر/1991) مرگ مجدد ( کنت برانا /1991)سؤقصد (هارولد بکر / 1993) زندانیان بهشت ( فیل جووانو / 1996) کوتوله را بگیرید! ( بری ساننفیلد / 1995)  خارج از دید ( استیون سودربرگ / 1998)  گزارش اقلیت( استیون اسپیلبرگ / 2002)  مترجم( سیدنی پولاک / 2005)  مراقب (و کارگردانی / 2007)  مارلی و من ( دیوید فرانکل / 2008) ولورین ( جیمز منگولد / 2013)  قدم زدن میان قبرها (و کارگردانی /2014) لوگان( جیمز منگولد / 12017)  و مینی سریالهای  کافر   (2017) و  گامبی وزیر (و کارگردانی) هردو برای نتفلیکس.

فیلم های وی نامزد دریافت چندین جایزه اسکار و جوایز صنفی نویسندگان شده اند. خارج از دید جایزه انجمن نویسندگان برای بهترین فیلمنامه اقتباسی را برد و « مراقب» برنده جایزه « ایندیپندنت اسپریت» برای بهترین فیلم اول شد. سریال کافر   هم نامزدی دریافت جایزه انجمن کارگردانان بهترین کارگردانی در یک فیلم تلویزیونی یا مینی سریال، و جایزه انجمن نویسندگان برای بهترین فیلمنامه تلویزیونی یا مینی سریال را برای فرانک به ارمغان آورده است.

3. ویلیام گُلدمن  (۱۹۳۱ – ۲۰۱۸) نویسنده،نمایشنامه نویس،و فیلمنامه نویس اهل ایالات متحده امریکا  بود. گلدمن بخاطر فیلم‌های «بوچ کسیدی و ساندنس کید» و «همه مردان رئیس‌جمهور» جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی   را دریافت کرد. از معروفترین فیلمنامه های دیگرش می‌توان به فیلم‌های دونده ماراتن، عروس شاهزاده و شعبده بازی اشاره کرد.

1400/1/29 22:18:00