لوکاس دونت فیلم جدیدش را بر پایه یک درام تینیجری بنا میکند. دو دوست که سالهای زیادی را با هم سپری کردند و عمق رابطه آنها چیزی بیش از یک دوستی صمیمانه است. لئو به عنوان دوست رمی تمام وقت خود را با او سپری میکند و با خانواده رمی وقت میگذراند. طوری که آنها لئو را مانند فرزند دیگر خود میدانند. لئو لحظهای از رمی جدا نمیشود. با پایان یافتن تابستان و شروع سال تحصیلی آنها وارد یک جامعه جدید میشوند. ارتباط آنها با هم برای همکلاسیهای دیگرشان حساسیت برانگیز است. لئو مجبور است به سؤالهای گاه و بیگاه بچههای دیگر پاسخ دهد و طعنهها و کنایههای آنها را تحمل کند. خندههای گاه از سر تمسخر و گاه از سر گیج شدن بقیه از این رابطه، ناخودآگاه لئو را وا میدارد تا به تدریج در رفتارش با رمی تغییراتی حاصل کند.
در همان ابتدا وقتی با عنوان فیلم مواجه میشویم، یک تعبیر دو پهلو گریبانگیر است. تعبیر کلمه "close" که از هر دو معنای رایج آن در زبان انگلیسی میتوان برای خوانش فهوای مدنظر فیلمساز بهره جست. تعبیر اول به معنای بستن، گویی از مسدود شدن یک پیوند عاطفی عمیق روایت دارد و تعبیر دوم به معنای نزدیک، واکاوی پیامدهای یک همجواری تنگاتنگ و غیر مرسوم در جامعهای بی رحم و فاصله گرفتن است که در پی آن مفهوم واژه نزدیک در طول فیلم حلقه گمشده دو کاراکتر اصلی میشود.
دو پسر بچه در این فیلم مانند تمام پسر های دیگر محکوماند که رفتار تک بعدی مردانه خود را حتی خیلی زودتر از موعد به نمایش بگذارند تا مورد قضاوت قرار نگیرند. راهکار لئو برای این کار روی آوردن به هاکی است. لباسهای بزرگ هاکی هیبت مردانهای به او میبخشد که میتواند پشتش مخفی شود و احساساتش را پنهان کند. تظاهر کردن یک تمرین سخت برای لئو است تا خود را از این رابطه برهاند.
لوکاس دونت در میزانسن هم ابراز غم خود را بیان میکند. هرچه از فیلم میگذرد فضا و رنگ غالب بر فیلم سردتر میشود. انگار پایان یافتن تابستان گرمی ارتباط رمی و لئو را هم با خود میبرد. از طرفی دیگر استفاده بهینه از صداهای خارج از قاب به خوبی تأثیر پچ پچها و طعنههای هم مدرسهای ها را القا میکند. در سکانسهای اولیه فیلم با سکون صدایی خاصی مواجه هستیم که آرامش را طنین انداز میکند اما رفته رفته امواج صدا در میزانسن فیلمساز خود را نمایان میکند و این آرامش را از بین میبرد.
فیلم نزدیک ( لوکاس دونت / 2022 )تمام ویژگیهای یک درام تینیجری را داراست. تمرکز بر لایههای زندگی نوجوانان و تصویر روزمرهی مدرسه و مناسبات آن، چیزی است که در طبقه بندی زیر ژانرها ما را به این سمت میکشاند اما به تمایز فیلم با دیگر درامهای تینیجری هم باید دقت کرد. افزایش دز تلخی برای این قشر از جامعه و دغدغههای جدیتر دو کاراکتر اصلی فیلم نسبت به هم سن و سالان خود عواملی است که واکنشهای بعضا منفی به لحاظ محتوایی و گاها مثبت با لحاظ نوآوری و ساختاری را برای لوکاس دونت و فیلمش به همراه داشته است. در این فیلم ارتباط رمی و لئو مانند داستان جوجه اردک و مارمولکی که با هم دوست میشوند و لئو در اوایل فیلم به آن اشاره میکند، کاملا خیالی و رویاگونه تصویر میشود. اما طولی نمیکشد که این تصویر گرم و خیالانگیز با واقعیتی سرد و خشک روبرو میشود و رنگ میبازد. چنان که تصورات و مناسبات دوران کودکی در مقابله با آنچه که در واقعیت جامعه جریان دارد، هیچ توان و قدرتی ندارد.
در آخر هم ورای اکثر فیلمهای درام تینبجری با یک پایان خوش روبرو نیستیم. مرثیه لوکاس دونت با به تصویر کشیدن لئو بعد از کشمکشهای درونی فراوان به دلیل خودکشی رمی به پایان میرسد. لئو در همان دشت و گلزار ابتدای فیلم به تصویر کشیده میشود اما همه میدانند که او دیگر یک جوجه اردک زرد نیست.