احسان آجورلو
درباره بیگانه‌هراسی در فیلم نبرد الجزایر
افراط گرایی ملی چه عواقبی دارد؟

تسلط بیگانگان برای آدمی همواره ترسناک است. بیگانه همواره دشمن تلقی می‌شود و بیگانه‌هراسی واکنش ذهنی و حسی به این موضوع است. بیگانه را نه مثابه موجود فضایی بلکه به مثابه هر غریبه‌ای که وارد حریم اجتماعی، خانوادگی یا شخصی شود در نظر می‌گیرم. اما این حس غریزی را ابتدا چه کسی کشف کرد؟ و برای مقابله با آن چه اره حلی پیش نهاد داد؟ اگر بخواهیم به دنبال ریشه واژه بیگانه‌هراسی بگردیم به روایت کوتاهی برمی‌خوریم که مسطلح شده است. نقل است در یونان باستان واژۀ «xénos» را، که هم به معنای بیگانه و هم به معنای مهمان است، با واژۀ «phobos»، که در زبان یونانی به معنای ترس است، ترکیب کردند. ازآنجاکه بیگانه‌هراسی مسئلۀ همیشگی و همه‌جایی انسان بود، تعجبی هم ندارد ریشۀآن حدوداً به نقطه آغاز تمدن غربی برگردد، زمانی که چهره‌ای مانند افلاطون یا ارسطو‌ چشمانش را باز کرده و این مسئله را پیش روی خود دیده. اما مسئله اینجاست که یونانیان در اسناد مکتوبی که از آن‌ها داریم هرگز از این واژه استفاده نکرده‌اند؛ بلکه این واژه، در برهه‌ای از تاریخ که به زمانه خود ما شباهت‌هایی دارد، متولد شده است. شاید در ادامه موج بیماری‌های روانی که نام‌های فوبیاگونه به خود گرفتند.مانند تنگنا‌هراسی، ارتفاع‌هراسی، تنهایی‌هراسی و ترس‌هراسی. در هم‌نشینی این ترس‌های بزرگ بود که ترکیب «بیگانه‌هراسی» برای نخستین‌بار خیلی کوتاه ظاهر شد. اما این واژه از هم نشینی بیگانه (غریبه یا دشمن) و ترس و هراس در روزنامه‌ها و مقالات به نوعی افراطی گرایی ملی منجر شد. به عبارتی مقابله با استعمار با بیگانه هراسی یک نگرانی دیگر را دامن می‌زد. بیگانه هراسی دفع فتنه استعمارگر می‌کرد اما از طرفی برای دولت ملت تاسیس شده یک انباشت نفرت از یک دشمن مشترک را ایجاد می‌کرد. بیگانه‌هراسی به این پرسش استعمارگران پاسخ داده بود که: چرا آن‌ها از ما متنفرند؟ پاسخ این سؤال هیچ ارتباطی با تصرف اراضی، دزدی، قرارداد بردگی یا اشغال سرزمین نداشت؛ بیگانه‌هراسی به نوعی تمرین ملی‌گرایی افراطی بود. بیگانه‌هراسی محصول شرایطی درون‌زاد بود، انعکاسی از ترس و نفرت از همه بیگانگان که، به تعبیر درست قوم‌شناسان، از احساس حقارت نژادی این بومیان نشئت می‌گرفت. بیگانه‌هراسیِ مبتنی بر نژاد قطعۀ گم‌شدۀ پازل مستعمره‌نشینان بود. هند برابر انگلستان و الجزایر برابر فرانسه نمادهای بزرگ این نوع از افرا گرایی ملی بودند که حلقه مفقوده نژاد را به عنوان ضربه نهایی انتخاب کردند. فیلم نبرد الجزایر روندی از جدال سیاست بین استعمارگری فرانسه و بیگانه‌هراسی مبتنی بر نژاد مردم الجزایر است. فیلم در تلاش است تا موضع مستندگونه خود را حفظ کند، حتی نگاتیوهایی با دانه نقره درشت‌تر برای ثبت لحظات فیلم استفاده شد. این تلاش بریا نگاه از میانه به اتفاق و روند انقلاب الجزایر فیلم را یک مورد مطالعاتی قدرتمند می‌کند. داستانی که از یک سوی با خشونت و استبداد استعمارگری فرانسه رو به رو هستیم که یک فاصله طبقاتی وحشتناک بین محله اروپایی نشین و قصبه ( محله بومی‌نشین) ایجاد کرده و از طرفی بعد از درگیری با نیروهای جبهه ملی آزادی با ورود ارتش به شهر روند گسترده بازداشت‌ها و شکنجه برای اعتراف گیری همراه است. استبداد و ظلمی که با یک پرسش عمیق مواجه است. نیروهای فرانسوی در یک کشور دیگر چه می‌خواهند؟ آیا به واقع آنان حق دارند در ازای برقراری امنیت و آرامش منابع کشور را تصاحب کنند؟ پاسخ این پرسش‌ها را در سمت دیگر فیلم و در جبهه ملی آزادی می‌یابیم. گروه یا سازمانی که برای آزادی الجزایر از اسعتمار فرانسه تلاش می‌کند. سازمانی زیرزمینی که هدف مقدسی چون آزادی و برابری را طبقات اجتماعی دارد. اما این هدف و انگیزه در پرتو نفرت از بیگانه خود را نمایان می‌کند. مفهوم بیگانه‌هراسی در اینجا خود را به مخاطب عرضه می‌کند. چیزی که فیلم نبرد الجزایر آن را موکد می‌کند نه دزدی و تصرف عدوانی کشور که مسئله نژاد است. منطقه اروپا نشین در برابر منطقه عرب نشین. توهین‌هایی که بارها سربازان به اعراب الجزایری می‌کنند و امتیازهایی که اروپایی‌ها از آن برخوردار هستند و اعراب آن امتیازها را ندارند. این احساس حقارت جمعی است که باعث می‌شود فیلم در هر لحظه که پیش می‌رود به بیگانه هراسی بیشتر نزدیک شود. اما این حقارت نژادی آیا دلیل بر آن است که تروریسم متولد شود؟ یا بهتر است اینگونه سوال کنیم که آیا هر انقلابی به قول شخصیت جعفر در فیلم در ابتدا نیاز به تروریسم دارد؟ آیا انقلابی بدون ترور پیروز نمی‌شود؟ موج بیگانه‌هراسی باعث ایجاد نفرت ملی می‌شود. اعدام‌های گسترده ابتدای فیلم از یک فرد بی‌سواد و قمارباز به نام علی لاپوینت یک تروریست درجه یک می‌سازد. علی در ابتدا به جرم کتک زدن یک فرانسوی بازداشت می‌شود و در زندان با دیدن اعدام‌ها روحیات سیاسی می‌یابد و به جبهه ملی آزادی می‌پیوندد. قدرت نفرت ملی آنچنان زیاد می‌شود که از مرحله ترور فردی به مرحله ترور جمعی و بمب‌گذاری می‌رسد. افراط‌گرایی ملی در برابر بیگانه‌هراسی یک انقلاب باروتی و خونین به جا می‌گذارد. هر چند دیدگاه حاضر جنبه انتقادی بر عملکرد بیگانه هراسی است اما در آن سوی ماجرا نیز استعمارگری و استبداد روندی ظالمانه در سرکوب یک جامعه پدید می‌آورد. فیلم نبرد الجزایر از این نظر فرصتی جالب برای تامل در نحوه سیاست‌هایی است که با نزاع با یکدیگر نتیجه‌هایی ماتریالیستی روی زمین به جا می‌گذارد. البته که هر چند انقلاب الجزایر به نتیجه می‌رسد اما این انقلاب ماحصل ترورهایی است که خشونت را در فاز عقیدتی نگاه می‌دارد. انقلابی که بیش از به دنبال آزادی بودن به دنبال التیام درد و زخم نژادی است. تسلط بیگانگان برای آدمی همواره ترسناک است. بیگانه همواره دشمن تلقی می‌شود و بیگانه‌هراسی واکنش ذهنی و حسی به این موضوع است. بگانه را نه مثابه موجود فضایی بلکه به مثابه هر غریبه‌ای که وارد حریم اجتماعی، خانوادگی یا شخصی شود در نظر می‌گیرم. اما این حس غریزی را ابتدا چه کسی کشف کرد؟ و برای مقابله با آن چه اره حلی پیش نهاد داد؟ اگر بخواهیم به دنبال ریشه واژه بیگانه‌هراسی بگردیم به روایت کوتاهی برمی‌خوریم که مسطلح شده است. نقل است در یونان باستان واژۀ «xénos» را، که هم به معنای بیگانه و هم به معنای مهمان است، با واژۀ «phobos»، که در زبان یونانی به معنای ترس است، ترکیب کردند. ازآنجاکه بیگانه‌هراسی مسئلۀ همیشگی و همه‌جایی انسان بود، تعجبی هم ندارد ریشۀآن حدوداً به نقطه آغاز تمدن غربی برگردد، زمانی که چهره‌ای مانند افلاطون یا ارسطو‌ چشمانش را باز کرده و این مسئله را پیش روی خود دیده. اما مسئله اینجاست که یونانیان در اسناد مکتوبی که از آن‌ها داریم هرگز از این واژه استفاده نکرده‌اند؛ بلکه این واژه، در برهه‌ای از تاریخ که به زمانه خود ما شباهت‌هایی دارد، متولد شده است. شاید در ادامه موج بیماری‌های روانی که نام‌های فوبیاگونه به خود گرفتند.مانند تنگنا‌هراسی، ارتفاع‌هراسی، تنهایی‌هراسی و ترس‌هراسی. در هم‌نشینی این ترس‌های بزرگ بود که ترکیب «بیگانه‌هراسی» برای نخستین‌بار خیلی کوتاه ظاهر شد. اما این واژه از هم نشینی بیگانه (غریبه یا دشمن) و ترس و هراس در روزنامه‌ها و مقالات به نوعی افراطی گرایی ملی منجر شد. به عبارتی مقابله با استعمار با بیگانه هراسی یک نگرانی دیگر را دامن می‌زد. بیگانه هراسی دفع فتنه استعمارگر می‌کرد اما از طرفی برای دولت ملت تاسیس شده یک انباشت نفرت از یک دشمن مشترک را ایجاد می‌کرد. بیگانه‌هراسی به این پرسش استعمارگران پاسخ داده بود که: چرا آن‌ها از ما متنفرند؟ پاسخ این سؤال هیچ ارتباطی با تصرف اراضی، دزدی، قرارداد بردگی یا اشغال سرزمین نداشت؛ بیگانه‌هراسی به نوعی تمرین ملی‌گرایی افراطی بود. بیگانه‌هراسی محصول شرایطی درون‌زاد بود، انعکاسی از ترس و نفرت از همه بیگانگان که، به تعبیر درست قوم‌شناسان، از احساس حقارت نژادی این بومیان نشئت می‌گرفت. بیگانه‌هراسیِ مبتنی بر نژاد قطعۀ گم‌شدۀ پازل مستعمره‌نشینان بود. هند برابر انگلستان و الجزایر برابر فرانسه نمادهای بزرگ این نوع از افرا گرایی ملی بودند که حلقه مفقوده نژاد را به عنوان ضربه نهایی انتخاب کردند. فیلم نبرد الجزایر روندی از جدال سیاست بین استعمارگری فرانسه و بیگانه‌هراسی مبتنی بر نژاد مردم الجزایر است. فیلم در تلاش است تا موضع مستندگونه خود را حفظ کند، حتی نگاتیوهایی با دانه نقره درشت‌تر برای ثبت لحظات فیلم استفاده شد. این تلاش بریا نگاه از میانه به اتفاق و روند انقلاب الجزایر فیلم را یک مورد مطالعاتی قدرتمند می‌کند. داستانی که از یک سوی با خشونت و استبداد استعمارگری فرانسه رو به رو هستیم که یک فاصله طبقاتی وحشتناک بین محله اروپایی نشین و قصبه ( محله بومی‌نشین) ایجاد کرده و از طرفی بعد از درگیری با نیروهای جبهه ملی آزادی با ورود ارتش به شهر روند گسترده بازداشت‌ها و شکنجه برای اعتراف گیری همراه است. استبداد و ظلمی که با یک پرسش عمیق مواجه است. نیروهای فرانسوی در یک کشور دیگر چه می‌خواهند؟ آیا به واقع آنان حق دارند در ازای برقراری امنیت و آرامش منابع کشور را تصاحب کنند؟ پاسخ این پرسش‌ها را در سمت دیگر فیلم و در جبهه ملی آزادی می‌یابیم. گروه یا سازمانی که برای آزادی الجزایر از اسعتمار فرانسه تلاش می‌کند. سازمانی زیرزمینی که هدف مقدسی چون آزادی و برابری را طبقات اجتماعی دارد. اما این هدف و انگیزه در پرتو نفرت از بیگانه خود را نمایان می‌کند. مفهوم بیگانه‌هراسی در اینجا خود را به مخاطب عرضه می‌کند. چیزی که فیلم نبرد الجزایر آن را موکد می‌کند نه دزدی و تصرف عدوانی کشور که مسئله نژاد است. منطقه اروپا نشین در برابر منطقه عرب نشین. توهین‌هایی که بارها سربازان به اعراب الجزایری می‌کنند و امتیازهایی که اروپایی‌ها از آن برخوردار هستند و اعراب آن امتیازها را ندارند. این احساس حقارت جمعی است که باعث می‌شود فیلم در هر لحظه که پیش می‌رود به بیگانه هراسی بیشتر نزدیک شود. اما این حقارت نژادی آیا دلیل بر آن است که تروریسم متولد شود؟ یا بهتر است اینگونه سوال کنیم که آیا هر انقلابی به قول شخصیت جعفر در فیلم در ابتدا نیاز به تروریسم دارد؟ آیا انقلابی بدون ترور پیروز نمی‌شود؟ موج بیگانه‌هراسی باعث ایجاد نفرت ملی می‌شود. اعدام‌های گسترده ابتدای فیلم از یک فرد بی‌سواد و قمارباز به نام علی لاپوینت یک تروریست درجه یک می‌سازد. علی در ابتدا به جرم کتک زدن یک فرانسوی بازداشت می‌شود و در زندان با دیدن اعدام‌ها روحیات سیاسی می‌یابد و به جبهه ملی آزادی می‌پیوندد. قدرت نفرت ملی آنچنان زیاد می‌شود که از مرحله ترور فردی به مرحله ترور جمعی و بمب‌گذاری می‌رسد. افراط‌گرایی ملی در برابر بیگانه‌هراسی یک انقلاب باروتی و خونین به جا می‌گذارد. هر چند دیدگاه حاضر جنبه انتقادی بر عملکرد بیگانه هراسی است اما در آن سوی ماجرا نیز استعمارگری و استبداد روندی ظالمانه در سرکوب یک جامعه پدید می‌آورد. فیلم نبرد الجزایر از این نظر فرصتی جالب برای تامل در نحوه سیاست‌هایی است که با نزاع با یکدیگر نتیجه‌هایی ماتریالیستی روی زمین به جا می‌گذارد. البته که هر چند انقلاب الجزایر به نتیجه می‌رسد اما این انقلاب ماحصل ترورهایی است که خشونت را در فاز عقیدتی نگاه می‌دارد. انقلابی که بیش از به دنبال آزادی بودن به دنبال التیام درد و زخم نژادی است.

1401/10/24 13:41:19