انسان کمال جو همواره در جستجوی راهی برای بالندگی و دستیابی به کمال بوده است و هر فرد و جامعه ای در هر دوره زمانی برای رسیدن به این آرمان به یک راهکار ویژه توجه داشته است. گاهی با فلسفه وهنر، گاهی با ادبیات و معماری و گاهی با جنگ، کشورگشایی و غارت و کشتار، زمانی هم تنها با داشتن کمی هوشمندی و اقبال و سوار بر یک اسب رهرو!
حاصل همه اینها تاریخ شد و سینما محصول علم و صنعت در دوران معاصر. وسیلهای کم درد سر، کم هزینه و سود آور. راهی برای فتح افق های دور و دست نیافتنی که دیگر خسارت چندانی به بار نمی آورد و به سرداران و فاتحان واقعی هم نیاز ندارد. شاید اما کمتر تاریخ ساز و بیشتر برای سرگرمی و درآمدزایی. گاهی هم بسان فراوردهای غیر ارگانیک که می توان از آن برای تقویت قوای روحی و جسمی بهره جست.
به دنیای سینمایی مارول باید در همین حد نگریست. زیرا این پدیده بیش از اینکه سینما باشد، سرگرمی و بازیواره تصویری است. چرا که با هیچ یک از شاخصههای سینمای کلاسیک (آنچه تا کنون از سینما فراگرفته و باز می شناسیم) نمیخواند.
دلیل استقبال از آن هم برای این است که می کوشد، بدون زحمت دادن به مغز، یک خوراک فست فودی لذیذ به مخاطب بدهد. هر چند با نقدهایی که در این سالها بر آن رفته، میکوشد تا نوعی جهان بینی و نگرش علمی برای خود دست و پا کند و در تولیدات تازه بگنجاند. (انتقامجویان: پایان بازی، برادران روسو 2019- سفر در زمان در قلمرو کوانتومی). دنیای سرگرمی مارول چندان با قصه سر و کار ندارد. شخصیت محور نیست و حادثه محور است. به همین دلیل به جای ستاره و سوپراستار، قهرمان خیالی دارد. چهرهها پشت نقاب و ماسک و گریم پنهانند و ماشینهایی بیش نیستند. این نه سینمای کلاسیک ستارهپرور هالیوودی است و نه سینمای مولف اروپایی .دنیای تخیلی مارول را نه چهره ها و اندیشه ها و هنرها و حتی نه تجربه های سینمایی می سازد.مارول ساخته لنز و نور و فن و گریم و جلوه های رایانه ای و بصری است، برای همینجدی گرفته نمی شود.هرچند منتقدان بازاری بسیاری را به تحسین وادارد. اثری است برای وقت گذرانی. برای همین تنها به اندازه یک محفل برای خوردن تنقلات و ترشح آدرنالین و تخلیه روانی در حین تماشا جدی گرفته می شود.
مارول یک واقعیت است. اما سینما نیست. گونه و ژانر هم نیست. ژانر به سینما تعلق دارد. مارول سرگرمی تصویری است که از امکانات سینما چون سالن و پرده و تکنیک و اعتبار و جایگاه مادی و معنوی سینما استفاده میکند تا جای آن را بگیرد . هر چند دستیابی به چنین آرزویی بعید است اما اثرات ناخوشایند آن بر کیفیت سینما باقی است.
مارول چون جدی نیست، بازده جدی فرهنگی، هنری و علمی هم ندارد. آن گونه که سینمای علمی تخیلی در قالب ژانری اصیل فیلمهایی چون ۲۰۰۱ اُدیسه فضایی( استنلی کوبریک/ 1968)، جنگهای ستارهای (جرج لوکاس1977)، استار ترک( جی.جی آبرامز/ 2009) و... را بر جای گذاشته است.
مارول استودیوز سازنده اصلی این فیلمها که پیش از این با کمیک استریپها شناخته شده بود، از سال 2007 راه تازهای را برگزید که به سینمای علمی تخیلی شباهت داشت، اما خیلی زود با ویژگیهای محتوایی و ظاهری خود تبدیل به سرگرمی تصویری پرطرفداری شد که ویژه جامعه و فرهنگ آمریکا بود. سیاست گذاریهای جدید مارول با شناخت این جامعه و نیاز روحی و روانی مبتنی بر رفاه نسبی اشباع از هیجانهای کاذب و در عین حال نیاز به تخلیه بود که دست به ساخت آثاری همچون مرد آهنی(جان فاورو/ ۲۰۰۸) زد که به خوبی میدانست مصرف کننده میلیونی دارد.
ویژگی فیلمهای ابرقهرمانی که یکی پس از دیگری ساخته شد و به فروش بالایی رسید، بیرونی بودن آنهاست. در این فیلمها فرم و حرکت بر هر چیز مقدم است. سینمای مارول دنیایی را معرفی میکند که تنها بر پرده سینما میتوان تجربه کرد. از این رو ست که مخاطب بسیار علاقمند است دنیایی فراتر از دنیای واقعی را ببیند. مارول دنیایی را پیش روی مخاطب میگذارد که در تخیل و رویاهای انسان دو هزار سال پیش بوده؛ همان دنیای اساطیر و قهرمان های فوق انسانی و عجیب، که این شیفتگی و سرسپردگی را هنوز برای انسان مدرن و آشنا به واقعیات علمی ماندگار کرده است.
اکنون این انسان مدرن نمایه آرمانی خود را بر پرده سینما می بیند و از دیدن قدرتهای شگفت انگیز و پنهان آن لذت می برد. این همان پاشنه آشیلی (بخوانید نقطه ضعفی) است که مارول اساس کار خود را بر آن گذاشته. ابر قهرمان بودن! مساله این است.
به راستی انسان چگونه میتواند با ویژگی گمشده یا ناداشته خود ارتباط برقرار کند مگر با تماشا و همذات پنداری ومارول این را میداند. چرا که بشر امروزی آنچه را که درخود کم دارد، در سینما و فیلمها میجوید و میل به قهرمان بودن و قهرمانشدن را در دنیای فیلم ها تجربه میکند و به خلوتش میبرد. از آن پس است که در زندگی واقعی نیازی به قهرمان بودن ندارد، چرا که این میل درونی را در سینما تجربه کرده است.
ابرقهرمانان مارول ویژگیهایی دارند که انسان امروزی بیش از هر زمان دیگر خواستار داشتن آنهاست. او بیش از پیش نیاز دارد قهرمان زندگی خود باشد و این چیزیست که ساختار سیاستگذاری هالیوود آن را نمیخواهد. بنابراین قهرمانانی که بر پرده سینما ظاهر می شوند مخاطب عصیان زده این روزگار را از قهرمان بودن باز میدارند چرا که ظهور قهرمانان واقعی یعنی دردسر، یعنی به هم ریختن شرایط موجود که زمینه ساز انقلابهای بزرگ اجتماعی و سیاسی است. مردمی که نیاز به انگیزه های قدرتمند درونی دارند با دیدن این قهرمانان بیرونی بر پرده سینما مجذوب ویژگیهای منحصر به فرد و عجیب آن ها شده و این جذابیتهای مسحورکننده زمینه ساز بروز شرایط جدیدی میشود که آنان را از خود حقیقی غافل می کند.