سیاوش قهرمان کشتی بر آمده از پایین شهر است که در میانسالی و با موهای سپید برای مدال المپیک مبارزه میکند تا اینکه بهخاطر بیماری بیدرمان نامزدش وادار میشود اردو را رها کند و دنبال جور کردن پول هزینه درمان مرجان برود. سیاوش شخصیت آشنایی دارد چون در همه فیلمها و سریالهایی که میلاد کیمرام در آنها بازی کرده است، او را دیدهایم. سیاوش همان کیمرام همیشگی است؛ یک مرد عصبی کمحرف و تودار که کلمههایش را بریده بریده ادا میکند و در چشم دیگران هم نگاه نمیکند.
.
از آنجایی که کیمرام بازیگردان سریال هم هست، طبیعی است بیشتر بازیگران هم بازیشان از جنش خودش باشد. برای همین است که او و برادر کوچکتر ناتنیاش و دوست حمامدار لوطیاش و چند نفر دیگر همگی سیاوش/میلادهایی باشند در سایزها و رنگبندیهای مختلف. با اینحال بازی مجید صالحی چیز دیگری است. از مجید صالحی بازیهای درخشان در نقشهای جدی دیگری مثل آنچه در استراحت مطلق عبدالرضا کاهانی ارائه داد به یاد داریم یا بازی به یاد ماندنیاش در سریال مدینه، ساخته سیروس مقدم که نقش یک معتاد را بازی میکرد و دیالوگهای طولانی داشت. اینبار او در نقش یک لات چاقوکش لحنی متفاوت با صدا و گویشی تازه گوشه دیگری از تواناییهایش را در بازیگری رو میکند و از نقشهایش د ر فیلمهای شانهتخممرغی سالهای قبل فاصله میگیرد.
.
تم قصه هم آشنا است؛ لوطیمنشی پایینشهریها و پدرسوختگی بالاشهریهای مایهدار که نوکر و کلفت و مباشر دارند، رابطه عشقی بین دختر پولدار و پسر فقیر، تقابل آدمهای خوب با آدمهای بد و... سیاوش یک مرد میانسال بدعنق و غیرقابلتحمل است که دخترها بهنوبت عاشق و دلباختهاش میشوند. چیزی شبیه ناصر ملکمطیعی است که یک بزنبهادر و یک لوده (مثلا بیکایمانوردی و میری) در کنارش حضور دارند و یکی دو مورد معشوقه که برای رسیدن به هر کدام موانع و گرههایی بر سر راه قهرمان داستان سبز میشود. یک فیلمفارسی سریالی است.
.
سریال به ارزشهایی تاکید دارد که در وهله اول واقعا ارزش به نظر میرسند اما در لایههای زیرین ضدارزشاند یا دستکم آنطور که به نظر میرسد ارزشمند نیستند. در سراسر سریال روی این موضوع تاکید میشود که «خانواده، همه چیز است» و سیاوش و خواهر و برادرانش بارها این شعار را تکرار میکنند که حاضرند برای خانواده هر کاری بکنند. برای همین وقتی صابر وارد دعوای گروهی میشود، سیاوش بدون آنکه بداند دعوا بر سر چیست وارد کارزار میشود. خانواده در این اثر در مفهومی فاشیستی به تصویر کشیده شده است. به مخاطب تلقین میشود که میتوان برای خانواده دست به هر جنایتی زد. اگر خانواده آدم، همه چیز او است، بنا بر این خیلی از جنایتهای تاریخ بشریت، پارتیبازیها و باندبازیها قبیلهگرایی و قومیتگرایی و نژادپرستی و هزار رذایل اخلاقی دیگر هم برای بشر توجیهپذیر مینماید. سریال حاوی این پیام است که «خانواده، همه چیز است» و چیز دیگری در این دنیا ارزشی ندارد.
.
بدبختیها و مصیبتهای سریالی بر سر سیاوش هوار میشود؛ در اردوی تیم ملی به مشکل خورده، بعد میفهمد که نامزدش با او قهر است، اصرارش او را متوجه میکند که نامزدش دچار یک بیماری بیدرمان است و قرار است بمیرد، پای یک آدم بد پولدار با بازی تصنعی و تکراری رضا کیانیان به ماجرا باز میشود و سیاوش بر خلاف میل باطنیاش بهخاطر فراهم کردن پول درمان مرجان مجبور میشود به یک ازدواج ناخواسته تن بدهد و قراردادی را امضا کند، برای برادرش و خواهر و برادر ناتنیاش مشکلاتی به وجود میآید که پای او را هم گیر میاندازد، خواهر بزرگش دچار سرطان میشود، مرجان میمیرد، متوجه میشود همسرش باردار است، بعدا فاش میشود که موضوع بارداریاش فریب بوده است، همسرش خودکشی میکند، در بیمارستان معلوم میشود واقعا حامله بوده، پدرش که آلزایمر دارد گم میشود، سپس میمیرد، سر کلکل با برادرش متوجه میشود که فرزند واقعی آن خانواده نبوده، بعدا میفهمد پدرش توسط مردی که او را بزرگ کرده کشته شده... با این همه بدبختی و بلایی که سر سیاوش میآید، هر کس دیگری هم جای او بود، مثل میلاد کیمرام بازی میکرد؛ یعنی یک مرد عصبی ساکت.
.
سریالهای ایرانی انگار دنبال شخصیتهای اساطیری رفتهاند. سیاوش انگار قرار است همان سیاوش شاهنامه باشد، مالک سریال زخم کاری قرار شده مکبث باشد که به تحریک زنش، لیدی مکبث در آینده دست به جنایتهایی خواهد زد، شمس و مولانا هم قهرمانان سریال حسن فتحی هستند و سریالهایی که با محور ناصرالدینشاه قرار است آماده پخش شوند... شاید سریال بعدی شبکه خانوادگی حول یک شخصیت اساطیری دیگر نظیر پدر بابک خرمدین بچرخد.