واکنش آنی:ماهان(حمید شاه‌حاتمی)

ماهان: فاجعه

به این موضوع اعتنایی نمی‌کنیم که این فیلم اصولا بدون آنتاگونیست ساخته شده است و پرده‌های داستانی نامشخصی دارد، چرا که این مفاهیم پس از معرفی قهرمان است که معنا می‌گیرند. در واقع قهرمان داستان چنان گنگ و پرابهام تصویر می‌شود که امکان همذات‌پنداری با مخاطب را از خود سلب می‌کند. او در ابتدای فیلم نشان می‌دهد به بازیگری علاقمند است و موفق به کسب نقشی در یک تئاتر می‌شود تا اینکه در میان یکی از اجراهای نقش، غش می‌کند که گویا بر اساس تصادفی در اوایل فیلم به سرطان دچار شده است! سپس در گفتگو با دکتر، کاشف به عمل می‌آید که مادرش نیز به همین درد مبتلا بوده است و بیماری‌اش غیرقابل درمان است مگر در صورت از دست‌رفتن بینایی‌ و عقیم‌شدنش! پس از ترخیص از بیمارستان وقتی شغل بازیگری را از دست‌‌رفته می‌بیند، تلاش می‌کند تا برای فرار از ناامیدی کتاب‌هایش را بفروشد و دوچرخه خریداری کند تا از این حرمان بگذرد! بعد از آن به مدد همراهی دوستش، نمایشی عروسکی برای کودکان اجرا می‌کند و در کمال ناباوری!! دخترکی سرطانی در چابهار! به او نامه می‌نویسد و اینجاست که پس از گذشت حدود یک ساعت از این فیلم تقریباً کوتاهِ نود دقیقه‌ای، قهرمان داستان هدف اصلی‌اش را می‌یابد و تلاش می‌کند تا به چابهار برود و برای دخترک در حال مرگ، اجرایی از نزدیک انجام دهد تا او را خوشحال کند؛ اما این سفر را نه با هواپیما بلکه با دوچرخه‌اش انجام می‌دهد!!!
از مسیر سفر و چالش‌های پیش‌روی قهرمان! نیازی نیست صحبت کنیم، چرا که وقتی پرداخت شخصیتی صورت نگرفته است، نیازی به صحبت از این بخش سخت در پرده دوم فیلمنامه وجود ندارد و از همان بخش آغازین می‌توانیم به این فاجعه پی ببریم. قهرمانی که نه شغل مناسبی دارد، نه اصول عقلانی و منطقی در لایه‌های رفتاری‌اش دیده می‌شود و نه اینکه هدف و انگیزه‌هایش به درستی به تصویر کشیده شده‌اند به راحتی می‌تواند عنوان بدترین فیلم را از آن خود کند.