رقص و شاعر
صحبت از کتاب کوچه کردیم و بیاطلاعی نسل جدید از این اثر مهم. اگر به نشریات قبل از انقلاب، مخصوصا نشریات ادبی و هنری دهه پنجاه نگاهی بیندازید دغدغه و دقت احمد شاملو در تدوین این مجموعه را بهتر درک میکنید. شاملو در نشریات ادبی آن دوران آگهیهایی چاپ میکردبا این مضمون که ساکنین شهرستانها، روستاها و مردم محلی، قصهها و ضرب المثلهایی که از پدران خود شنیدهاند و به نوعی داستانهای عامیانهایرانی و محلی هستند را برای گردآوری و چاپ در مجلد قصههای کتاب کوچه ارسال کنند. شاید اگر در آن ایام اینترنت و ایمیل و شبکههایمجازی وجود داشت با مجموعه بزرگتری روبرو میشدیم. تا به امروز چهارده جلد (تا حرف ح) از کتاب کوچه منتشر شده و به جرئت میتوان گفت هیچیک از دانشنامهها و دایره المعارفهای فارسی تا این حد ریز و بادقت کار نشدهاند. آیدا سرکیسیان همسر احمد شاملو در مصاحبهایعنوان کرده بود که تعداد یادداشتهای مابقی حروف کتاب کوچه آنقدر زیاد است که تدوین آن کار دشواریست. با توجه به اینکه ممکن است بخشی از این یادداشتها در گذر زمان گم یا نابود شده باشند و درصورت انتشارِ باقی حروف، کتاب کامل از آب درنیاید و به کیفیتشمارههای پیشین نیز لطمه وارد کند.
او برای انتشار جلد اول کتاب کوچه که به قصههای ایرانی اختصاص داشت همه کتبی که درباره فرهنگهای عامیانه و قصههای کهن ایرانیمنتشر شده بود را مرور کرد. در یکی از شمارههای مجله کتاب جمعه از چند نویسنده که در این زمینه کتاب منتشر کرده بودند درخواست کرده بود که یک جلد از کتب مذکور را به منظور تکمیل کردن کار برای او ارسال کنند. روش احمد شاملو در کار پژوهشی میتواند الگوی خوبی برای جوانان حال حاضر باشد. جوانی که هزار بهانه برای تنبلی در کار میتراشد و نهایتاعالم و آدم را به دشمنی و تنگ نظری متهم میکند که حقش توسطمافیاهای ادبی خورده شده است. اگر مساله دشمنی و تنگ نظری را در پژوهش مطرح کنیم احمد شاملو کسی بود که بسیار مورد ظلم واقع شد. حتی با وجود اینکه 22 سال از مرگ شاعر گذشته هنوز کسانی هستند که برای تخریب وی شمشیر را از رو بستهاند. نگاهی بیندازید به مستندها و ویدئوهای بی سر و تهی که تنها هدف تخریب شاملو را دارند و کوچکترین اشارهای به فعالیتهای بزرگ وی نمیکنند. اما برگردیم به عقب و چند نمونه از این نقدهای غیرمنصفانه را ببینیم.
حافظ شیراز به روایت احمد شاملو روایتی از دیوان حافظ است که شاملو در سال 1354 آن را منتشر کرد. از همان دوره نقدهای بسیاری بر این کتاب شاملو وارد شد. بهاءالدین خرمشاهی در نشریه الفبا که زیرنظر دکتر غلامحسین ساعدی منتشر میشد نقد تندی بر این کتاب نوشت. او معتقد بود شاملو صلاحیت این کار را ندارد و حافظ را نباید شخصیکرد. در حالیکه ایشان سالها بعد مقدمه تحسینآمیزی به کتاب حافظ به روایت کیارستمی نوشت. خرمشاهی به این بسنده نکرد و در مصاحبهاش با خبرگزاری فارس به منتقدان کتاب کیارستمی نیز تاخت! مشکلی که نقد ادبی ما سالهاست با آن دست به گریبان است تقدم رابطه بر ضابطه است و آقای خرمشاهی نیز از این قاعده مستثنا نیست. ایشان گزینشسلیقهای ابیات حافظ توسط کیارستمی را تحسین میکند و پژوهش سترگ یک شاعر نامور که برای جامعه ادبی شناخته شده و مورداحترام است را به کل رد میکند. اما بگذارید به نکته مهمی درباره این کتاب اشاره کنیم، نکتهای که هیچکس در آن ایام به آن توجه نکرد.
شاملو در تاریخ 2 جولای 1977 (1356 خورشیدی) در نامهای که به ع. پاشایی مینویسد درباره کتاب حافظش چنین میگوید: «در کتابخانه بزرگ دانشگاه پرینستون تعداد زیادی نسخ قدیمی حافظ گیر آوردهام. از آن جمله نسخهای از حافظ گیر آوردهام که برای اولین بار در هند با حروفچاپ به طبع رسیده، به سال 1791، و در مقدمه شرح کشافی نوشته است دربارهی به قول خودش "صنعت جدیدالاحداث چهاپه، من صنایع اخیرافرنگیه". اما موضوع فوقالعاده جالب این نسخه این است که از لحاظ انتخاب نسخه بدلها و ترتیب ابیات نزدیکترین نسخه به دستکار اخیراست!»(رجوع کنید به کتاب تهران، خیابان آشیخ هادی، نشر چشمه)
شاملو در نامه دیگری به تاریخ 7 نوامبر 1977 (1356 خورشیدی) برایسیاوش پسرش مینویسد: «در باب حافظ (چاپ آیندهاش) حالاحالاها باید رویش کار کنم. نسخههایی گیر آوردهام که فوقالعاده جالبند. اولینحافظی را که با حروف سربی در هند چاپ شده گیر آوردهام که –حیرتا!- ترتیب ابیاتش کم و بیش با ترتیب ابیات حافظ بنده یکی است! تعداد نسخهها زیاد است و در مجموع شاید باید عرض کنم حدود بیستو پنج هزار غزل باید یکی یکی با هم مقایسه شود (اگر نسخهها را فقط پنجاه تا و غزلها را پانصدتا بگیریم) در حالیکه تا حالایش بیش از این تعداد حافظ چاپی گیر آوردهام و همین اندازهها هم حافظ خطیاینجا هست که آنها را دیگر نمیتوانم به خانه بیاورم و برای مقابله بایدکار خود را در کتابخانه انجام دهم.» (همان، ص 106)
وسواس شاملو در ویرایش و تدوین حافظ بسیار بالا بود و در برخی موارد برای نظارت بر چاپ و جلوگیری از ایجاد خطا چندین نامه مینوشت و از راه دور بر تدوین و چاپ کتاب نظارت داشت. در همین مورد، شاملو در نامهای که به تاریخ 15 دسامبر 1977 برای سیاوش پسرش فرستاد مینویسد:«درباره مهراب (حافظ) پرسیده بودی. این یک کلمه فارسیاست که عرب مادر... محرابش کرده تا بتواند از وسط معدهاش بکشد بالا و تلفظش کند. معهذا فکر میکنم از خیرش بگذریم و بگذاریم محراب چاپ شود. در هر حال تصویری که حافظ از محراب گرفته، تصویر محراب مسجد است نه مهراب میترایی.»
نویسندهای که چنین دقت و سماجتی در نگارش و چاپ اثرش دارد به راحتی توسط عدهای انکار میشد و نقدهای تند و بیمنطقی دریافتمیکرد. ابراهیم گلستان در مصاحبهاش با پرویز جاهد چند بار با لحنیتمسخر آمیز از وی یاد میکند، چه در حیطه ادبیات و چه در حیطهسینما. رضا براهنی از دیگر منتقدانی بود که به شاملو میتاخت و ایننقدها بیشتر بدلیل روابط شخصی بود. شاملو در نامهای به سیاوشپسرش مینویسد: پس از آنکه با براهنی به ایران برگشتیم با احمد کریمی تماس گرفته و به او گفته که فلانی یعنی بنده در ایران مشاور اداره سانسور است! احمد به ریشش خندیده بود.
شاملو با وجود همه این مشکلات به کارش ادامه میداد و حتی در سینمانیز تجربههای مشابهی داشت. با وجود اینکه خودش کار در سینما را صرفا راهی برای امرار معاش میدانست و در مصاحبههایش عنوان کرده بود که ادعای کار هنری در سینما را ندارد.
او علاوه بر فیلمنامههایی که برای فیلمهای ایرانی نوشته بود –و خودشدل خوشی از آنها نداشت- چند فیلم مستند تلویزیونی نیز ساخت. متاسفانه لیست کاملی از ساختههای وی برای تلویزیون ملی موجود نیست. در کتاب تاریخ سینمای جمال امید (بخش تولیدات تلویزیون) اسامی چند فیلم عنوان شده ولی با توجه به اشتباهات زیاد تاریخی اینکتاب و اینکه مستندهای شاملو در دسترس عموم نیستند نمیتوان اینلیست را کامل و دقیق دانست. جمال امید فیلمهای: آقا قلیچ داماد میشه (1347)، پاوه (1348)، رقص دیلمان (1348)، رقص قاسم آبادی(1348)، رقص ترکمن (1349)، عروسی در داراب کلا (1349)، گیلهمردی (1349)، مراسم صوفیان (1349)، ورزا جنگ (1350)، یالانچی پهلوان (1350) یاور سری (1350) را در کارنامه فیلمسازیاحمد شاملو ذکر کرده است. اما نکتهای که باعث میشود صحت این لیستزیر سوال برود عنوان کردن دو فیلم پاوه و مراسم صوفیان است. احمد شاملو در شماره اول نشریه تماشا سفرنامه کوتاهی از سفر به پاوه منتشر کرد. او در این سفرنامه عنوان میکند که برای ساخت فیلمی از مراسم ذکر و سماع دراویش به پاوه سفر کردم اما بهدلیل مخالفت قطب دراویش موفق به فیلمبرداری نشدم. شاملو منوچهر طبری را به ساخت فیلمی از این مراسم ترغیب میکند و طبری نیز دو فیلم لحظاتی چند با دراویش قادری و مطرب عشق را میسازد. نام فیلم مطرب عشق را احمد شاملو برای فیلم طبری انتخاب میکند و فیلم به عنوان پایاننامهعملی منوچهر طبری پخش شده و پس از آن توسط حکومت پهلوی توقیفمیشود. در واقع حتی اگر شاملو موفق به ساخت فیلم از دراویش میشدیک فیلم میساخت ولی در این لیست پاوه و مراسم صوفیان به عنوان دو فیلم مستقل عنوان شدهاند.
درباره فعالیت شاملو در سینمای داستانی برخلاف منتقدانی که او را متهم به فیلمفارسی سازی میکنند ساموئل خاچیکیان در مصاحبهای که با عباس بهارلو داشت خاطرات خوبی از همکاری با شاملو میگوید:
«شاملو هر وقت دنداندرد میگرفت میآمد خانه ما و شوستاکوویچ و استراوینسکی گوش میداد، عاشق این نوع موسیقیها بود. آنقدر براینظرهای او ارزش قائل بودم که گهگاه از او خواهش میکردم سناریوی خودم را برایش بخوانم و او هم گوش میداد. از خداحافظ تهران خیلی خوشش آمد. من قبل از فیلمبرداری سناریوی شاملو را در جمعی خواندم که اکثریت آنها زن بودند. زیرا میدانستم که اگر زنها متاثر شوند فیلمموفق است. متوجه شدم که همه گریه میکنند، اشک در چشمهایشان بود. شاملو حتی دیالوگها را مرور کرد. دیالوگهای سناریوی من هم گریهکردم را هم دادم مرور کند.» (پروندۀ یک جناییساز: ساموئل خاچیکیان،نشر قطره)
محمدعلی فردین نیز در مصاحبهاش با عباس بهارلو درباره تجربه کار سینمایی با شاملو میگوید:«کار با شاملو خیلی کند پیش میرفت و در کارش بینظم بود. دیالوگها را روی صفحات متفرقه مینوشت و هرکدام را یکگوشه میانداخت. گاهی که میرفتیم کار را تحویل بگیریم میدیدیمدورش را صدها برگ کاغذ گرفته است. اغلب این کاغذها حتی شمارهای هم نداشت. تا اینها را جمع و جور میکرد کلی زمان میگرفت. شاید در هفته میتوانست چهار صفحه مفید تحویل دهد. ولی با وجود این بینظمی به او مراجعه میکردیم چون نویسندگان زیادی نداشتیم و شاملو بهترینآنها بود.» (سینمای فردین به روایت محمدعلی فردین، نشر قطره)
شاملو در فیلمهای مستند تلویزیونیاش یک کارمند صرف برایتلویزیون نبود. موضوع فیلمهای او مسائلی بودند که برای شاعر جذابیت داشتند. یک فیلم کوتاه از رقصهای محلی یک خطه از شمال ایران نمیتواند ادعای بیان مسائل مهم و فلسفی و هستیشناسانهداشته باشد، کارگردان قدرت مانور زیادی ندارد چرا که نه سناریویی در کار است ونه قصهای. این آثار تنها میتوانند به عنوان یک سند براینسلهای آینده باقی بمانند. احمد شاملو در طول فیلمبرداری از زندگی با مردمان نواحی خاصی که از آنها فیلم میگرفت زندگی میکرد و از ایننوع زندگی لذت میبرد. شاملو در سال 1364 در مورد شعر "از زخم قلب آمان جان" برای نشریه جنگ باران مطلبی نوشته که میتوان لذتی که از ساخت فیلم مستند رقص ترکمن برد را در آن یافت. در قسمتی از اینیادداشت آمده:
«هیچ میدانید که من این شعر را بیشتر از بقیه اشعارم دوست دارم؟ و هیچ میدانید این شعر قسمتی از زندگی من است؟ من ترکمنها را بیش از هر ملت و نژادی دوت میدارم، نمیدانم چرا و مدتهای درازی در میان آنها زندگی کردهام. از بندرشاه تا اترک شبهای بسیار در آلاچیقهای شما خفتهام و روزهای دراز در اوبهها میان سگها، کلاه پوستی، نگاههای متجسس بدبین، دشتهای سرسبز پرهمهمه و بیانتها،زنان خاموش و اسرارآمیز و رنگهای تند لباسها و روسریهایشان، ارابه و اسبهای مغرور و گردنکش بسر بردهام.»
متاسفانه هیچ یک از مستندهای تلویزیونی احمد شاملو در دسترس نیست. تنها مستند رقص دیلمان موجود است که در اینجا میتوانید آن را ببینید. امیدوارم روزی مستندهای تلویزیونی شاملو در دسترس قرار بگیرند تا اسناد دیگری از فرهنگ ایران به تاریخ ما اضافه شود.