پائولو سورنتینو مثل خیلیهای دیگر در رویای ساختن یک آمارکورد جدید است (زهی خیال باطل). فیلم کشکولی از همه موقعیتهای آمارکوردی یا به طور کلی المانهایی است که فتیشیزم فلینی هستند. زن پریشان احوال اغواگر، آدم کوتوله، دیوانهها، شیخ پولدار، زن چاق، اجماع دستهجمعی در قایق بر روی آب، سالن سینما، کارگردان و خیلی از صحنههایی که فلینیبازها با دیدن آنها متوجه ارتباط آنها با فیلمهای فلینی و بهخصوص آمارکورد میشوند.
تنها عنصر غیر مشترک فوتبال است که سورنتینو نتوانسته از تمام ظرفیت عنوان خوبی که برای فیلم خود انتخاب کرده، استفاده کند. شاید بهتر بود فیلمساز بهجای پافشاری بر روی فیلمهای فلینی کمی هم خود را روی فیلمهای کن لوچ مسلط میکرد تا نحوه بهرهبردن از امکان دراماتیک فوتبال در تصویر و فیلمنامه را بهتر درک کند.
در جستجوی اریک را به یاد بیاورید و افاقه کانتونا از دریچه دوربین کن لوچ در فیلم در جستجوی اریک را با دست خدا و مارادونا سورنتینو مقایسه کنید.
در فیلمنامه اثر با مجموعهای از خرده روایتها طرف هستیم اما در این ادای احترام به آمارکورد فلینی روایتها مانند تصاویری در یک آلبوم فقط پشت سر هم ردیف میشوند و مفصلبندی آنها با هم به درستی شکل نمیگیرد. دقیقاً مثل وقتی که میخواهید خاطرهای نقل کنید اما جزئیات آن را به خوبی به یاد نمیآورید.
شخصیتها هم در حد تیپ باقی میمانند و در این آلبوم خاطرات سورنتینو او نمیتواند راجع به آدمها توضیحات اقناع کنندهای به ما بدهد و فقط شخصیتی به نام فابیتو را به خوبی میشناسد.