ترجمه فرشته رحمانی
نوستالژی/ کارگردان: ماریو مارتونه/فیلمنامه: ایپولیتا دیماجو، ماریو مارتونه بر اساس نوول ارمانو رِآ/بازیگران:پیر فرانچسکو فاوینو، فرانچسکو دی لِوا، توماسو رگنو/ ژانر:درام/ بخش:رقابتی
داستان فیلم: فلیس لاچو بعد از ۴۰ سال به زادگاهش در ناپل برمیگردد و با دیدن مناطق جدید و مکانهای مختلف به درون خود سفر میکند تا بفهمد واقعاً کیست.
نوستالژی فیلمی پر از احساس و سایه است و سفری است به ایتاکا اما بدون حسرت.فرانچسکو دی لوا و توماسو راگنو نیز در این فیلم حضور دارند. ماریو مارتونه خود درباره فیلمش میگوید:« با این فیلم به کمک فلیس از ماشین زمانی بیرون میآیم که در فیلمهای قبلیام مدتها مرا در زندانی نگه داشته بود. من هنوز فکر می کنم که رابطه با گذشته چیزی است که میتوان با آن به زمان خود نیز نگاه کرد. زیرا در دنیای پر سر و صدای امروز بسیار دشوار است که به وضوح به آنچه که ما را احاطه کرده است نگاه کنیم.اما فرصتی که گذشته به ما میدهد باعث میشود بهتر به آنچه در حال رخ دادن است نگاه کنیم و در این صورت نوستالژی تبدیل به سینما میشود، به این معنا که قهرمان فیلم به تدریج به این موضوع میپردازد که کیست و جایگاهش در جهان چیست. که همه اینها حسی است که از خودش و زندگیاش دارد و به همین دلیل این رابطه بین گذشته و حال بسیار قوی است.
پیرفرانچسکو فاوینو درباره نقشش در این فیلم میگوید:«به نظر من فلیس، شخصیتی است که بیشتر از اینکه به او خیانت شده باشد، احساس خیانت میکند و همچنین معتقدم که در این فیلم تعریف «شخص» بسیار دشوار است.می دانید که فلیس مردی است که وقتی 15 ساله بوده از واقعیت خود جدا شده و از آن زمان به بعد همه چیز در زادگاه او دستخوش تغییر میشود؛ زبان و همچنین رنگ های اطراف او و مردم کاملاً تغییر می کنند و از او مردی متفاوت می سازد، مردی که عادت می کند به اینکه؛ ازدواج میکنی، تشکیل خانواده میدهی، ثروت درست میکنی اما بخشی از وجودت باقی میماند، یک هسته، یک ریشه کوچک که مثل یک گیاه ناگهان از یک طرف جوانه میزند و تو نمیتوانی به آن گوش نکنی. بعلاوه شخصاً معتقدم هر کدام از ما در مسیر زندگی خود دقیقاً این کار را انجام می دهیم، یعنی سعی میکنیم به همان چیزی که واقعاً هستیم برگردیم. مسیر شخصیت من در نوستالژی دقیقاً همین است.
ما نوستالژی را به عنوان یک احساس منفی رد میکنیم در حالی که نوستالژی احساس شیرین و بسیار نادر است. نوستالژیک بودن لزوماً به معنای داشتن احساس چیزی نیست که از دست داده اید، همچنین می تواند به معنای احساس کامل بودن چیزی باشد که به یاد می آورید همان چیزی که جایی در درون شماست اما از نظر فیزیکی دیگر آنجا نیست.
من متوجه شدم که فلیس شخصیتی بسیار شجاع و غیر متعارف است و او همچنین "کارزیما" خاصی دارد که در ۱۵ سالگی آن را ترک کرد و دیگر قادر به داشتن آن نبود. این گستاخی او کمی شبیه گستاخی مردی است که بدون اطلاع از سرنوشت خود به دریا می رود.»