احسان آجورلو
گفت‌وگو با عماد آراد و زیبا کرمعلی نویسندگان فیلم‌نامه تهاتر
نسل جدید روابط خانوادگی

با این پرسش کلیشه‌ای شروع کنیم که  ایده داستان از کجا آمد؟

زیبا کرمعلی: فردی خاطره‌ای را از دوران کودکی‌ش تعریف کرد که این خاطره برای ما جالب بود. درموردش حرف زدیم، در موقعیت‌های مختلف آن را بسط و گسترش دادیم و دیدیم چه ابعاد عجیب و غریبی می‌تواند پیدا کند. یک سری چیزها هم از قبل داشتیم که با هم ترکیب شدند. به عنوان مثال یک سری اتفاق برای من در آن زمان افتاد که برای‌م مهم بود. این‌که آدم برای حفظ موقعیت خودش دست به کارهایی بزند که یک نفر دیگر را هم نابود کند و بخواهد ارزش‌های خودش را زیرپا بگذارد. بعد این قصه را شنیدیم و در بحث‌ها و گفتگوها به یک نقطه‌ای رسیدیم که وقتی در بستر یک خانواده با هم ترکیب شد و با مرور زمان و بسط و گسترش، باعث شد که از آن ایده جمع و جور به ایده‌ای برسیم که بارها و بارها بازنویسی شد و ابعاد تازه‌تری پیدا کرد. کاراکترهای مختلف در آن خانواده برای خودمان حالت کشف و شهود پیدا کرد و در نهایت به فیلم‌نامه تهاتر تبدیل شد.

آراد: من هم در آن زمان که شروع به نوشتن فیلم‌نامه کردیم، در زندگی شخصی‌م و حتی کمی قبل‌تر، موضوع پنهان کردن واقعیت خیلی برای‌م ملموس و تجربه شخصی‌م بود. هیچ ربطی به این فیلم‌نامه نداشت. وقتی که فکر می‌کنم می‌بینم چقدر آن سبک زندگی و آن درگیری شخصی من، با این‌که داشتم یک واقعیت را در زندگی‌م پنهان می‌کردم، می‌توانست در مراحل نوشتن تاثیرگذار باشد. چون یکی از کانسپت‌های خیلی مهم در فیلم‌نامه همین است.

کرمعلی: ما به یک اتفاق، با دو دیدگاه و دو پیش‌زمینه مختلف نگاه کردیم و به نقطه‌ای رسیدیم که این‌ها با هم تلاقی پیدا کردند و آنجا بود که فهمیدیم می‌توانیم با هم بنویسیم و می‌تواند برای ما چالش برانگیز باشد تا ببینیم این دو نگاه به یک اتفاق چیست و بعد از ترکیب این‌ها باهم اتفاق جالبی شکل گرفت.

فیلم تلاش دارد یک اتمسفر را برای ما بسازد و به یک موقعیت منجر شود. اما بیشتر از آن‌که در ظاهر برای ساخت آن موقعیت تلاش کند، به یک ساختاربندی متکی شده‌است. فیلم یک ساختاربندیِ داستان‌گوییِ دقیق را طی می‌کند تا به آن اتمسفر برسد. اگر فیلمکوتاه را بر دو گونه در نظر بگیریم، یک سری فیلم‌کوتاه‌ها فقط روی یک موقعیت تمرکز می‌کنند که فقط آن لحظه را به مخاطب منتقل کنند. نوع دیگر هم ساختار داستانِ کامل را در نظر می‌گیرند و می‌خواهند یک داستان به ما بگویند. شما یک روند معکوس را پیش می‌گیرید. یک داستان می‌گویید که در نهایت یک حس را منتقل کنید. از اول فکر می‌کردید باید ساختار داشته باشید یا فقط می‌خواستید آن حس منتقل شود؟

کرمعلی: برای ما این فیلم‌نامه حالت کشف و شهود داشت. نسخه اول فیلم‌نامه با چیزی که الان هست، خیلی متفاوت است و برای همین هرچقدر که جلو می‌رفتیم برای خودمان ابعاد متفاوت‌تری شکل می‌گرفت. برای ما چینش اتفاق‌ها این‌گونه نبود که از بیرون، ساختاربندی شده به نظر برسد. هر چقدر این قصه جلو می‌رفت، برای هر کدام از کاراکترها به خودمان، خاطرات‌مان، نگرش‌مان برمی‌گشتیم. به دنبال این نبودیم که در قالب و ساختار خاصی کار کنیم ولی در نهایت این اتفاق می‌افتاد و در آخر متوجه شدیم که ساختار منظمی به خودش گرفته‌است.

آراد: در فضای هنر و بالاخص سینما، بهتر است که آدم یک مقدار از چیزهایی را که بلد است، کنار بگذارد و صادقانه‌تر با آن اتفاق یا مشخصاً با آن فیلم‌نامه مواجه شود و به خودش رجوع کند. این‌طور بیشتر پیشرفت می‌کند. ما کاملاً ناخودآگاه به ساختارها فکر می‌کردیم. مثلاً در فیلم‌برداری گاهی اوقات متوجه نمی‌شوم که چه کار می‌کنم شاید دارم اشتباه جلو می‌روم ولی احساس شخصی‌ام این است آن پلانی که می‌گیرم حالم را خوب می‌کند. اگر در فیلم‌نامه برای آن چیزی که می‌نویسید قالب بگذارید در مقابل، این‌که به خودتان برگردید و احساسی عمل کنید به نظرم حس بهتری دارد. اما در مورد فکر کردن به ساختار، ما وقتی فیلم‌نامه را شروع کردیم به خانم کرمعلی گفتم بعد از این‌که فیلم‌نامه را نوشتیم، تمام شد و فیلم را ساختیم، دوباره داستان بخوانیم، آناتومی ساختار درام بخوانیم، سفر نویسنده را بخوانیم. دوباره ساختارها را مرور کنیم. ولی الآن نه. الآن اصلاً وقت این کار نیست. الآن اگر بخواهیم بخوانیم، در دامی می‌افتیم که شش ماه نوشتن، دو سال می‌شود.

کرمعلی: جدای از این، روی روند کارمان تاثیر می‌گذاشت و این اولین تجربه ما بود.

آراد: هم اولین فیلم و هم اولین همکاری.

پس بازنویسی‌های مکرری داشتید.

کرمعلی: تقریباً شش هفت ماه طول کشید فیلم‌نامه را نوشتیم. هربار می‌گفتیم نه هنوز زود است، باید بیشتر روی آن کار کنیم و الآن می‌فهمیم که چقدر این صبوری و بازنویسی روند کار را بهتر کرد. حداقل در آن زمان با آن سوادی که آن موقع داشتیم، این‌گونه فکر می‌کردیم.

آراد: یکی از دلایلی که باعث شد نوشتن فیلم‌نامه طول بکشد این بود که من سرباز بودم، پنج صبح می‌رفتم، خسته و بدون انرژی دو بعدازظهر برمی‌گشتم و آن موقع تازه باید فیلمنامه می‌نوشتیم. تعامل سختی بود. بعد از ایده‌پردازی‌ها تایپ کردن و صفحه‌آرایی بر عهده خانم کرمعلی بود و ایشان خیلی زحمت کشیدند. دلیل دوم هم وسواسی بود که هر دو نفرمان داشتیم. چندین و چند بار بازنویسی کردیم حتی یک نسخه ۳۵ صفحه‌ای از فیلم‌نامه داریم.

کرمعلی: به سراغ کاراکترها می‌رفتیم، داستان را از نگاه هر کدام بررسی می‌کردیم و زمانی که با هم تلاقی می‌کرد خودمان هم از این اتفاق هیجان‌زده می‌شدیم. برای ما حتی از پروسه ساخت هم جذاب‌تر بود.

پنهان کردن حقیقت، یک امر بی‌اخلاقی است. موضوع داستان هم در مورد یک امر بی‌اخلاقی است و تا زمانی که بی‌اخلاقی نباشد، هیچ درامی شکل نمی‌گیرد. اما از اثر که فاصله می‌گیریم می‌بینیم شما به شدت دارید یک نگاه اخلاقی را به مخاطب منتقل می‌کنید و می‌گویید: نگاه کن اگر بی‌اخلاقی کنی چقدر این وضعیت بد است! یک تضاد درونی دارد. به این جنبه فکر کرده بودید یا خیر؟

کرمعلی: این لااقل برای من یک چیز بدیهی است. وقتی شما دارید در مورد مسئله‌ای مثل دروغ یا قتل صحبت می‌کنید، به خودی خود به وجدان هر آدمی که برگردید یک اتفاق منفی است و طبیعتاً وقتی به این مسئله می‌پردازید، قصه به این نتیحه نمی‌رسد که: به‌به! همه چیز خیلی عالی است. در پایان قصه ما، این خانواده سر جای خودش می‌ماند و خانواده از هم نمی‌پاشد. ولی شمای مخاطب به وجدان خودت رجوع می‌کنی و می‌فهمی این خانواده‌ای که الآن کنار همدیگر نشسته‌اند، روی یک بنیاد سست بنا شده‌اند. این زنجیره، زنجیره خالصانه و درستی نیست. الآن براساس یک اتفاق منفی کنار هم قرار گرفته‌اند و نمی‌توانید حس مثبتی نسبت به این قضیه پیدا کنید. خیلی بدیهی است و مسیر قصه خود به خود به این نقطه می‌رسد. این چیزی نیست که من بخواهم به آن تحمیل کنم یا صرفاً شما از آن برداشت کنید. ناخودآگاه، مخاطب از این بستری که شکل گرفته نتیجه را دریافت می‌کند. نمی‌شود شما در زندگی‌تان آدمِ کلاهبردار یا دزدی باشید و همه‌چیز در زندگی‌تان در بهترین حالت ممکن و حال‌تان هم خوب باشد. حتی اگر خودتان هم نفهمید، ولی من که از بیرون نگاه می‌کنم می‌فهمم که یک جای کار می‌لنگد. برداشت شما از اخلاقی شدن قصه، برداشتِ شمای مخاطب است که این اتفاقِ بدی است نه آن کاراکترها که به هر قیمتی سعی می‌کنند آن را حفظ کنند. در نهایت مخاطب هم آن چیزی را که باید، از قصه دریافت می‌کند.

شما دارید در مذمت یک بی‌اخلاقی داستان می‌گویید. زمانی این مذمت بی‌اخلاقی، منجر به اخلاق و تاثیرگذاری می‌شود که کاراکترهای خودتان، از نظر خودشان فکر کنند که تصمیم‌شان درست است. کاراکترها دقیقاً می‌دانند همه‌چیز درست نیست و در دو صحنه از درون فرو می‌ریزند. اولین مورد، آن لحظه‌ای است که کاراکتر مادر می‌رود لباس را داخل ماشین لباسشویی بیندازد، آن مادر دیگر تمام شده و مادرانگی‌ش از بین رفته‌است. چون در حال خیانت دیده شده. دومین مورد هم آن دختربچه است که کاراکتر عجیبی دارد. آن لحظه که با نگاه‌ش در سکوت می‌رود و می‌آید و می‌فهمد که مادر فرو ریخته، برادر جور دیگری جایگاه‌ش را از دست داده، پدر به نحوی دیگر مغموم شده و خودش هم جزئی از این بازی است. خودشان می‌دانند که دارند بی‌اخلاقی می‌کنند و نمی‌توانند یک امر اخلاقی را به ما نشان بدهند یعنی کسی که بی‌اخلاقی می‌کند نمی‌تواند به ما درس اخلاق بدهد!

کرمعلی: نکته همین است قرار نیست درس اخلاقی بدهند. آن آدم‌ها هر کدام در موقعیتی قرار گرفته‌اند که به نحوی دارند فرو می‌ریزند، حتی پدر خانواده. پدر خانواده هم وقتی سر میز می‌نشیند متوجه است که هیچ‌چیز درست نیست. در نهایت همه آدم‌ها به یک دلیل تصمیم می‌گیرند پای انتخابی که می‌کنند بایستند. آن‌ها فکر می‌کنند می‌توانند این خانواده را کنار هم نگه دارند‌ و به نظرشان درست است ولو این‌که آن تصمیمی که می‌گیرند تصمیم غلطی باشد. حکایت آن کلاهبردار است که فکر می‌کند رسیدن به پول کار درستی است ولو این‌که آن مسیری که می‌رود، مسیر غلطی باشد. من که از بیرون می‌بینم می‌گویم شما چه چیزی را نگه داشتید؟ درصورتی که از نظر خودشان هم آن موقعیت، موقعیت بغرنجی است و هر کدام از کاراکترها به سهم خودشان به خاطر تصمیمی که می‌گیرند زجر می‌کشند. منِ مخاطب از بیرون می‌بینم و می‌فهمم شاید مسیر شما، مسیر پوچی است.

ویژگی که بقیه فیلم‌ها ندارند و باعث شد فیلم را دوست داشته باشم، این است که بقیه فیلم‌کوتاه‌ها بعد از پایان، تمام می‌شوند اما فیلم شما اتفاقاً از آن موقعی که تمام می‌شود، همه‌چیز شروع می‌شود. با خودم فکر می‌کنم از این به بعد قرار است چه بر سر این خانواده بیاید! شبیه به فیلم فروشنده اصغر فرهادی. پایان‌بندی اینچنینی در فیلم‌تان جذاب بود. آیا از همان اول همین‌گونه بود؟

کرمعلی: دو مورد برای ما خیلی زود مشخص شد؛ اول ایده اصلی و دوم سکانس پایانی. سکانس پایانی تنها چیزی بود که از اول تا آخر همین‌گونه بود. ولی قبل از سکانس پایان، سکانس‌هایی داشتیم که در بازنویسی‌های بعدی حذف کردیم. سکانس‌هایی بودند که قدرت سکانس پایان را می‌گرفت و یک بخشی از این حسی که شما گرفتید را از بین می‌برد. ما کاری کردیم شبیه به دینامیتی که انگار رسیده به لحظه آخر اما نمی‌گذاریم منفجر شود. ولی سکانس‌هایی که قبل از آن  داشتیم باعث می‌شد که در میانه کار دینامیت منفجر شود یعنی موقعیت را روشن‌تر می‌کرد و ما تصمیم گرفتیم آن سکانس‌ها را حذف کنیم. گفتیم باید این خانواده را به حال خودش بگذاریم تا با همین اتفاقاتی که بین‌شان افتاده زندگی کنند و بیشتر از این سعی نکنیم کاراکترها را روشن‌ کنیم و از اول می‌دانستیم که این خانواده به هر حال دور هم جمع می‌شوند چون اصل دعوا بر سر همین است که دوباره کنار هم بمانند وگرنه دلیلی ندارند که بخواهند همچین مسیری را بروند.

آراد: ما هرروز قصه‌ای را که نمی‌دانیم چه سناریویی دارد زندگی می‌کنیم و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. یا آن اتفاق تمام می‌شود و اثرش باقی است یا کماکان ادامه دارد. وقتی فیلم می‌سازید یک زمان محدودی دارید که در این زمان محدود باید یک چیزی را نشان بدهید. فکر می‌کنم می‌شود این‌گونه هم نگاه کرد که هیچ فیلمی پایان ندارد. یعنی می‌تواند بعد از پایان هم ادامه داشته باشد و این چیزی بود که ما دنبال می‌کردیم. خودمان هم از سکانس پایانی احساس رضایت داشتیم که کماکان فیلم ادامه دارد و حتی خود من هم بارها و بارها زمان تدوین فکر می‌کردم که بعد از آن چه اتفاقاتی ممکن است رخ بدهد.

کرمعلی: فکر می‌کردیم این موضوع همین‌طور بکر و درست سرجای خودش باقی بماند و دیگر بیشتر یا کمتر از این به آن دست نزنیم.

نکته خیلی مهم انتقامی است که خیلی کمرنگ در داستان وجود دارد. انتقامی که پسر دارد از مادرش می‌گیرد. اصلاً مهم نیست که پسر چه کار کرده، نهایتاً پدر مدتی به او پول نمی‌دهد. اما این‌که پسری می‌بیند مادرش خیانت می‌کند، خیلی برای‌ش سخت است و آن‌گونه از او باج می‌گیرد و می‌گوید من خودم تو را تحقیر می‌کنم که انتقامم را از تو به این نحو گرفته باشم و عزت نفس این‌گونه به او برمی‌گردد.

کرمعلی: سعی کردیم در فیلمنامه جوری به قضیه بپردازیم که مخاطب احساس کند که آدم‌های داستان یک پیشینه‌ای با هم داشته‌اند. پدر و مادر رابطه خوبی نداشتند و اختلافاتی با هم داشتند. مادر و پسر تعارضاتی با هم دارند و شاید کسی که کمترین تعارض را با اعضای خانواده دارد، دختربچه است که او هم با یک سری چیزها مواجه می‌شود و در همین سیکل قرار می‌گیرد. خانواده‌ای که هم پدر و هم مادر بچه‌هایشان را کنترل می‌کنند. مادر برای نوع غذایی که بچه‌هایش می‌خورند هم امر و نهی می‌کند و با بچه‌ای مواجه می‌شوید که به خاطر چیزی که دیده می‌گوید: تو که من را کنترل و از چیزی نهی می‌کنی که خودت فراتر از آن پا می‌گذاری و حالا من می‌دانم با تو چه کار کنم.

یک سیکل در داستان وجود دارد و زمانی که به پدر که می‌رسد، قطع می‌شود. اجازه نمی‌دهد که این دایره پر بشود و این پر نشدن، اتفاق درستی است. همه در این سیکلِ پنهان کاری هستند و خیلی راحت با آن کنار می‌آیند. باج می‌گیرند و سیاست‌مدارانه ماجرا را رفع و رجوع می‌کنند. اما خودشان می‌دانند که سرمنشا به پدر وصل است. تو نگو که ماشین را من بردم که بابا به من چیزی نگوید. من نمی‌گویم که تو را با یک مرد دیده‌ام که بابا به تو چیزی نگوید. حتی دختر هم می‌گوید به مامان نگو که اگر بابا بفهمد عصبی می‌شود. کیف را هم قائم می‌کند که پدر نفهمد. همه در یک اتحاد ناخواسته، می‌خواهند این پدر را از جریان سیاست و پیش‌برد خانواده بیرون ببرند. از اولین نسخه قرار بوده پدر در راس خانواده نباشد و اذیت شود؟

کرمعلی: در نسخه اول جای پدر و مادر جابه‌جا و این اتفاق بین پدر و پسر بود. دلیل جابه‌جا کردن این بود که چه انگیزه‌ای می‌تواند باعث شود این آدم‌ها همچین تصمیمی بگیرند؟ چرا باید یک مرد در جامعه ایرانی انقدر از زنش بترسد و حاضر شود به پسرش باج بدهد؟ درجامعه‌ای که نظام مردسالار است، حق طلاق با مرد است و مرد می‌تواند چند زن داشته باشد! هیچ انگیزه قدرت‌مندی به کاراکترها نمی‌داد که بخواهند در این موقعیت قرار بگیرند. بعد به این نتیجه رسیدیم تنها چیزی که می‌تواند یک خانواده را به این نقطه برساند، اتفاقاً همین نظام مردسالار است. او مردی است که از موضع قدرت‌ش در خانواده حکومت می‌کند. با آدم‌ها ارتباط ندارد، به آن‌ها حکومت می‌کند و فکر می‌کند این حکومت می‌تواند یک خانواده را به سلامت پیش ببرد. فهمیدیم که اگر جایگاه‌شان تغییر کند، فیلم‌نامه درست می‌شود. حالا مادر انگیزه برای معامله با پسرش دارد چون همه چیز علیه اوست. الآن ترس دختر از پدر منطقی است چون پایه ارتباط دختر با پدرش براساس ترس است نه محبت. پدر است که همه این سیر را راه می اندازد.

آراد: نمی‌خواهند پدر را از آن سیکل بیرون بگذارند. این پدر کاملاً یک کاراکتر پوزئیدون است. هر آنچه که اتفاق می‌افتد از این پدر می‌آید. کاراکتر پوزئیدون خشمش را کنترل نمی‌کند، برون‌گراست، در کار بقیه دخالت می‌کند. به همان اندازه که مهربان است، سخت‌گیر است و تمام این‌ها در پدر کاشته شده و درگیر کنکاش است. مقابل پسرش می‌ایستد، وسط حرف پسرش می‌آید و باعث می‌شود که ناخواسته گمراه شود.- وقتی می‌گوید سوفی رفته بودی؟ سوفی چه غلطی می‌کردی؟ می‌آید کمد را می‌گردد، به محل کارش زنگ می‌زند، به محض ورود مادر اصلاً به او فرصت نمی‌دهد و به او حمله می‌کند و تا آخر فیلم وجود دارد. وقتی این رفتار را از او می‌بینیم یعنی یک پیشینه‌ای دارد و این پیشینه، رفتار بقیه آدم‌ها را ساخته، همسرش تغییر رفتار داده و روی بچه‌های‌ش هم تاثیر گذاشته.

بله کاراکتر پدر اصلاً کاراکتر سیاست‌مداری نیست. می‌خواهد احساسی فوراً به جواب برسد و مسلماً در چنین برخوردهای هجومی شکست می‌خورد. به هر حال حتی در آمریکا هم، در رویای آمریکایی باور دارند که پدر ستون خانواده است و قدرت با این آدم است. کاراکتر پدر قصه هم تصور می‌کند قدرت با او است و همه از او می‌ترسند. او است که تصمیم می‌گیرد و حرف آخر را می‌زند. اما دچار چیزی شده که به آن هژمون قدرت می‌گوید تو در راس قدرت هستی، فکر می‌کنی که قدرت دست توست اما قدرت شبکه‌ای است و تو چیزی نیستی. این یک شکل دایره‌وار دارد که تو نه سر آن هستی نه ته ماجرا. فکر می‌کنی در راس قدرت هستی اما کسی قدرت دارد که اطلاعات دارد. بقیه کاراکترها یک سری اطلاعاتی دارند که تو نداری و این ماجرا معکوس می‌شود. تفاوت فیلم شما با بقیه فیلم‌های جشنواره فیلم کوتاه تهران در حوزه کودک، تفاوت کودک شما بود. کاراکتر پسر شما یک نسل جدیدی و یک دهه هشتادی، به معنای واقعی کلمه بود. بچه‌ای که به سن قانونی نرسیده، ماشین را بیرون می‌برد، مواد مصرف می‌کند، خالکوبی می‌کند، به قول خودشان پی عشق و حال می‌رود، تیپ عجیب و غریب می‌زند و همچین کاراکتری میتواند در لحظه تصمیم بگیرد و مشکل‌ش را رفع کند و مامان به او گیر ندهد. در همان لحظه شروع به چیدن طرح و توطئه‌اش می‌کند. برای کاراکتر پسر مابه‌ازای بیرونی داشتید؟

کرمعلی: نه مابه‌ازای بیرونی نداشتیم ولی برادر خودم متولد هشتاد و پنج دارم و یک هوش هیجانی ویژه‌ای در بچه‌های این نسل هست. اطلاعات دارند و اطلاعات‌شان سریع به روز می‌شود و در لحظه تصمیمات بهتری نسبت به ما می‌گیرند. این هوش هیجانی بالا، جسارت و آزادی که بچه‌های دهه هشتادی دارند، منِ دهه هفتادی نداشتم. جسارت نداشتیم که بتوانیم جلوی مادر و پدرمان بایستیم. اما بچه‌های الآن به خاطر موقعیت اجتماعی که پیدا کرده‌اند، گردش اطلاعات‌شان یا به لحاظ خانوادگی آزادیهایی دارند. ضمن این‌که بچه قصه ما، بچه اول خانواده است و پدر و مادر هم شاغل هستند. معمولاً بچه هایی که پدر و مادرشان شاغل هستند و بچه اول هستند یک مقدار نسبت به خانواده‌هایی که مادرشان خانه‌دار است، بچه‌های مستقل‌تری هستند. در قصه پسر زودتر می‌رسد، باید مراقب خواهرش باشد، دیر رسیده نگران است که الآن خواهرش پشت در مانده‌است. این دغدغه‌هایی است که مادر و پدر باید داشته باشند. انگار مدیریت یک نفر دیگر را دارد و باعث شده که زودتر به بلوغ برسد، تصمیمات بزرگسالانه بگیرد و بتواند برای  دفاع از موقعیت خودش، جسارت بیشتری داشته باشد. برای‌م مهم بود یک دهه هشتادی این تیپی باشد که می‌تواند این تصمیم را بگیرد. این نسل، نسلی است که می‌تواند برای آزادی‌های خودش و نیازهای طبیعی‌ که از نظر خودش دارد، به راحتی به شیوه و هوش خودش جلوی مادر و پدرش بایستد و تصمیم بگیرد که تو می‌خواهی من را پیش بابا خراب کنی؟ من قبل از این‌که تو این تصمیم را بگیری این کار را می‌کنم، ببینم حالا می‌خواهی چه کار کنی. ضمن این‌که پسر قصه ما با آدم‌های بزرگتر از خودش معاشرت دارد و آدم‌های نترسی هستند. از دیالوگ‌های دختربچه متوجه می‌شویم که آن‌ها آدم‌هایی هستند که برای هیجان دست به کارهای عحیب غریبی زده‌اند. دایره دوستان‌ش هم روی او تأثیر می‌گذارد تا برای یک سری تصمیماتی که می‌گیرد اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند که شاید برای نسل من خیلی عجیب باشد.

آراد: من هم در زمان بچگی با بزرگتر از خودم در ارتباط بودم و بخش مهمی از اطلاعاتی که زودتر از سن‌م به من رسید، از طریق بزرگترها بود. کاراکتر ما هم با بزرگتر از خودش در ارتباط است. ولی نقش اینترنت را نمی‌شود نادیده گرفت، شما هر چیز را که بخواهید می‌توانید در اینترنت سرچ کنید. خود من هم در سنین کمتر احساس نیاز به اطلاعات داشتم، ولی در جامعه‌ای بودم که به راحتی امروز اطلاعات به دست نمی‌آمد و این می‌تواند برای شخصی در آن سن فاصله زیادی با خانواده ایجاد کند که فکر کنم باید آن فاصله را برای رابطه بچه‌ های نسل دهه هشتادی با خانواده ضرب در ده کنیم.

اسم فیلم‌تان در این یکی دو سال اخیر جزء بهترین اسم‌هایی بود که شنیدم. از لحاظ تماتیک با خودِ فیلم همخوانی دارد. من اگر عوامل فیلم را نشناسم ولی اسم اثر جذاب باشد، کار را می‌بینم. واقعاً نام اثر برای من مهم است و تهاتر هم اسم جذابی است. چگونه به اسم فیلمتان رسیدید؟

کرمعلی: زمانی که برای فیلم به دنبال اسمی بودیم که امر مبادله را در بر داشته باشد و برای پدرم قصه فیلم را تعریف کردم. پدرم تهاتر را پیشنهاد دادند. معنی آن را سرچ کردم و دیدم خودش است. یکی از مشکلات ما این بود که این واژه، یک واژه دور از ذهن است و اگر مخاطب معنا را نداند برای‌ش جذاب نیست. شاید چون این یک سال مردم بیشتر در بورس هستند خیلی مصطلح شده باشد، ولی آن موقع خیلی مصطلح نبود و خیلی جدی به دنبال یک اسم دیگر بودیم.

آراد: ما نگران بودیم که روی فیلم اثر معکوس بگذارد و به مخاطب پیش فرض بدهد و چون هنوز تصمیم نگرفته بودیم با یک اسم دیگر فیلم‌نامه را ثبت کردیم. تا زمانی که هنوز تیتراژ نزده بودیم دنبال اسم دیگری بودیم.

من معنای تهاتر را می‌دانستم ولی پیش فرض آنچنانی نداشتم. احساس کردم شاید قرار است با بازار آهن یا املاک مواجه شوم. اما بعد متوجه شدم یک اتفاق دیگری می‌خواهد بیفتد و استفاده تماتیک از آن شده‌است.

کرمعلی: دلیلی که باعث شد اسم را تغییر ندهیم این بود که یک اصطلاح کاملاً اقتصادی که فقط منفعت صرف آدم‌ها وجود دارد، وارد بستر خانواده می‌شود که روابط‌شان کاملاً فرق دارد. می‌تواند یک ویژگی جالب را به قصه اضافه کند و معنا داشته باشد. از این لحاظ برای ما جذاب بود.

چگونه برای فیلم اول‌تان سرمایه گذار پیدا کردید؟

کرمعلی: وقتی بحث پول می‌کنید، می‌گویند چه سودی برای من دارد؟! در فیلم کوتاه بازگشت سرمایه خیلی کم امکان دارد. فکر می‌کنند خانم بهرامی در فیلم ما بازی می‌کنند، ما هزینه عجیبی داده‌ایم. نه اصلاً این‌طور نبوده. فیلم ما به نسبت فیلم‌های جشنواره امسال، جزء فیلم‌های کم هزینه بود.

آراد: من پنج سال درس خواندم، فیلم‌های کوتاه زیادی را فیلم‌برداری کردم و تجربه‌های مختلف داشتم. عموماً به خاطر بی‌پولیِ پروژه‌ها خیلی آزار دیدم. دلم نمی‌خواست فیلمی بسازم که خودم در آن درگیر بی پولی باشم. گفتم اگر می‌خواهیم فیلم بسازیم، باید پول معقولی داشته باشیم و با بی‌پول و سلام و صلوات فیلم نسازیم. با این‌که عوامل ما خیلی لطف کردند و تخفیف زیاد دادند. ولی دستمزد دادیم، قرارداد نوشتیم و از همان اول تصمیم این بود که هر طور شده پول جذب کنیم و سرمایه‌گذار داشته باشیم. یک نفر آمد به محض دیدن برآورد قیمت‌ها جا زد و رفت.

کرمعلی: با آدم‌های زیادی صحبت کردیم یک نفر گفت من نصف این مبلغ را می‌دهم. دیگر کسی نمانده بود که زنگ نزده باشیم، آدم‌های زیادی را دیدیم و در نهایت یک دوست قدیمی تصادفاً متوجه شد می‌خواهیم فیلم بسازیم. فیلم‌نامه را خواند و دوست داشت. صحبت کردیم و قرار شد که فیلم را بسازیم. خیلی به ما لطف داشت و به ما کمک کرد.

آراد: فکر می‌کردیم یک فیلم سبک، راحت و کم هزینه است و بخش زیادی از هزینه ما صرف لوکیشن شد.

کرمعلی: خیلی به دنبال لوکیشن گشتیم و مبلغ زیادی پول لوکیشن دادیم. خیلی فیلم را سخت ساختیم. همه فکر می‌کردند ما پول داشتیم و به راحتی فیلم ساختیم. تمام روزهای فیلم‌نامه شب گرفته شده.

آراد: روزهایمان شب است و شب‌های‌مان روز است. خانم بهرامی فیلم‌نامه را خواند و به ما اعتماد کرد. هیچ چیزی نداشتیم که به او نشان بدهیم و بگوییم این فیلم را به عنوان نمونه کار ساخته‌ایم و می‌خواهیم فیلم بعدی را  بهتر کار کنیم.

کرمعلی: واقعاً سرمایه پیدا کردن در فیلم‌کوتاه اصلاً کار ساده‌ای نیست. یکی از دوستان من فیلم‌ش به کن رفته و دنبال سرمایه میگردد اما نمی‌تواند سرمایه‌گذار پیدا کند. چرا باید برای تو که کن رفته‌ای سخت باشد! ما هم به خدا کفش آهنی پوشیدیم و به هزار نفر گفتیم تا در نهایت یک نفر خوشش آمد و دوست داشت که در کار هنری سرمایه‌گذاری کند.

آراد: ما شانس آوردیم همچین آدمی را پیدا کردیم و بسیار آدم همراهی بود. ولی دائم استرس و نگرانی داشتیم. خودمان در پیش تولید دخیل بودیم. تجهیزات را روزی یک میلیون و ششصد ارزان‌تر و با کلی تماس با مدیران تولید تهیه کردم. نزدیک به هفت تا ده میلیون تومان از هزینه‌های ما کم کرد. می‌گفتم اگر یک مقدار بیشتر بالاتر شود ماشین‌م را می‌فروشم. مثلاً نمی‌توانستیم بگوییم یک میلیون تومان بیشتر از برآوردمان هزینه شده‌است. اصلاً تصور نمی‌کردیم که فیلم با این مبلغ جمع شود. خیلی کم‌تر درنظر داشتیم. روز اول به خاطر یک سری مشکل با همسایه‌ها، نصف روز اول را از دست دادیم و به مرز این رسیدیم که لوکیشن را تخلیه کنیم و حتی کار را بخوابانیم. این‌طور نیست که بگوییم حالا من سرمایه گذار دارم هرچقدر شد بشود و ته آن باز است برای خودش سقفی دارد.

اصغر فرهادی در  خاطره‌ای می‌گفت: برادران داردن را که دیدم. صحبت میکردیم که به من گفتند کارگردانی خیلی کار سختی است. تو چگونه این کار را به تنهایی انجام می‌دهی؟ و فرهادی پاسخ داده: واقعاً کارگردانی کار خیلی سختی است شما چگونه دو نفری انجام می‌دهید؟! حالا شما بفرمایید این تجربه مشترک، خوب بود و باز هم با هم همکاری می‌کنید؟

کرمعلی: از اول قرار نبود با هم فیلم بسازیم ولی زمانی که با هم به یک نتیجه مشترک رسیدیم و دیدیم چقدر خوب با هم پیش می‌رویم، تعامل مثبتی شکل گرفت. همکاری ما در فیلم‌نامه واقعاً برای‌مان شیرین بود. می‌گویند دو عقل بهتر از یک عقل است و ما در بحث فیلم‌نامه هم‌دیگر را کامل می‌کردیم. در کل تجربه خوبی داشتیم و در آینده هم باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. ممکن است من به یک فیلم‌نامه برسم و آقای آراد دوست نداشته باشد روی آن وقت بگذارد یا برعکس.

آراد: در فیلم‌نامه این همکاری، خیلی عالی بود و بار تقسیم می‌شد. در فیلم‌کوتاه تقریباً خیلی چیزها روی دوش خودتان شماست و مسئولیت‌های زیادی هست که بین هم‌دیگر تقسیم می‌کردیم. پروسه مالی به طور کل دست خانم کرمعلی بود. مثلاً سر صحنه در زمان دکوپاژ، ایشان پول کارت به کارت می‌کرد.

کرمعلی: در زمان ساخت مثلاً برای این‌که یک دکوپاژ به نتیجه برسد، خیلی دعوا می‌کردیم. چه سر صحنه و چه بعد از تمام شدن کار خیلی با هم بحث می‌کردیم تا به نتیجه برسیم.

آراد: خیلی بر سر این مسائل با هم بحث داشتیم. اما به نظر من فیلم‌سازی خیلی شخصی است چون هر آدمی، یک نگاهی دارد و یک جاهایی به تضاد می‌رسیدیم. بعضی مواقع من کوتاه می‌آمدم، یک جایی ایشان کوتاه می‌آمد. بین عوامل و بازیگران تقسیم وظایف می‌کردیم و مسیر را جدا می‌کردیم. همان‌طور که می‌تواند شما را مقداری از نگاه‌تان دور کند، یا من تصمیم بگیرم که از نگاه خانم کرمعلی دور باشد، به همان اندازه هم این تقسیم وظایف پروژه را ممکن می‌کرد. من سر پروژه‌ای بودم که فیلم‌ساز روز دوم قهر کرد و به دنبال مقصر می‌گشت. شاید اگر من تنها بودم یا ایشان تنها بود با آن شرایط افتضاح، سیزده ساعت کار و دعوا، شاید پروژه را تعطیل می‌کردیم. ولی با تمام سختی‌ها تجربه خوبی بود.

فکر می‌کنید اگر پخش فیلم را خودتان انجام می‌دادید بهتر بود یا به کس دیگری می‌سپردید؟

آراد: وقتی از پیش تولید، تولید و پس تولید گذر می‌کنید و این پروسه انرژی زیادی از شما می‌گیرد، دیگر خودتان تمرکز ندارید و خسته‌تان می‌کند. پخش هم یک کار تخصصی و انرژی‌بر است. کاری است که باید بسیار آدم پیگیری باشید، وقت بگذارید، ایمیل بزنید، ترجمه کنید، پیگیری کنید تاریخ‌ها از دستتان در نرود. به نظرم بهتر است آدمی که حواس جمع‌تر است، انجام دهد.

کرمعلی: پخش ممکن است دو سال یا سه سال طول بکشد. این زمان دو سه ساله را می‌توانید برای فیلم بعدی‌تان بگذارید. اگر بخواهی هر دو را انجام بدهید نه می‌توانی روی آن تمرکز کنید و نه فیلم‌تان.

آراد: پروسه تدوین و کالر آنقدر طول کشید که می‌گفتم دیگر کافی است. از فیلم یک سال گذشت. فیلم بعدی را کی شروع کنیم؟ بعد فکر کن تازه درگیر پخش فیلم می‌شدیم.

کرمعلی: انقدر میرفتیم پیش کالریست تا بهترین حد چیزی را که بلد هستیم، انجام دهیم. البته آقای آراد حساسیتش نسبت به من کم‌تر است ولی ترکیب‌مان متعادل از آب درآمد.

آراد: من می‌گویم آدم باید یک مقدار از کنار مسائل راحت‌تر گذر کند.

جشنواره‌ها باید چه مولفه‌ای داشته باشند که شما فیلم‌تان را برای‌شان بفرستید؟

آراد: اصلاً نباید به جشنواره فکر کرد، مخصوصاً به ددلاین جشنواره. خیلی‌ها می‌گویند بگذاریدبرای رسیدن به فلان جشنواره ددلاین بگذاریم. در فیلم‌هایی که به من پیشنهاد می‌شود، می‌گویند می‌خواهیم برسیم به کن! ولی ما می‌گفتیم که بسازیم و با خیال راحت همه کارهای‌مان را بکنیم. مثلاً به مرحله هزارو پانصدم کالر رسیده‌ایم و صد مرحله دیگر باید برویم. حالا در فلان جشنواره ثبت نام کنیم و این را دیگر رد نکنیم. دیدگاه من این است که باید ددلاین‌ها را کنار بگذاریم. نکته بعد این‌که جشنواره‌ها هرچقدر بزرگتر می‌شوند، هرچقدر شانس شما برای جایزه گرفتن بیشتر می‌شود و جایزه می‌گیرید، پروسه فیلم‌سازی شما را سخت‌تر می‌کند. کسی را دیدم که جایزه معتبری گرفت و تا فیلم بعدی‌اش دو سه سال فاصله پیدا افتاده‌است. نه این‌که سرش شلوغ شده باشه. ترس درآدم ایجاد می‌کند. مثلاً در تمام جشنواره‌های ایرانی به فیلم توجه شده، حالا فیلم بعدی‌ام را چگونه بسازم که دوباره به من توجه شود! به نظرم فاصله ایجاد می‌کند که یک آفت است.

کرمعلی: برای پخش خارجی با پخش‌کننده صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که چگونه برنامه‌ریزی‌ کنیم. سال اول روی جشنواره‌های درجه اول کار کردیم. بعد پریمیرمان که باز شد، در جشنواره‌های معتبر هر قاره شرکت کردیم. وستا اولین جشنواره‌ای که فیلم‌مان در آن قبول و پریمیر اروپا هم باز شد. بعد به مهم‌ترین جشنواره‌های هر کشور را فرستادیم. هنوز پریمیر آمریکا باز نشده. در آسیا هم به غیر از ایران هنوز جایی اکران نشده. برای‌مان مهم است که هر جشنواره‌ای نفرستیم. خیلی از دوستان این کار را می‌کنند اما شخصاً موافق نیستم. صرفاً این‌که اسمت زیاد تکرار شود و مدام در خبر باشد که برای من چیزی ندارد. ولی در کل موقعی که فیلم را می‌ساختیم، انقدر فیلم‌نامه را دوست داشتیم که اصلاً فکر نمی‌کردیم به جشنواره‌ای برود یا نه. فیلم اول‌مان بود و تجربه نداشتیم. حتی فکر نمی‌کردیم فیلم خوبی شود اما تمام تلاش‌مان را کردیم که خوب شود و حداقل فیلم آبرومندی شده. می‌گفتم اگر جشنواره رفت خوشحال می‌شوم اگر هم نرفت، آن چیزی را که از سینما می‌خواستم این‌جا دریافت کردم. برای ما مهم بود فیلمی بسازیم که خودمان دوست‌ش داشته باشیم. و با فیلم ارتباط حسی برقرار کنیم. برای همین بسیار زیاد تدوین کردیم. بعد از فاین کات گفتم بالاخره با فیلم ارتباط گرفتم و آن لحظه واقعاً همان چیزی بود که من در فیلم‌سازی از فیلم اول‌‌م می‌خواستم. با خودم می‌گفتم توانستم یک چیزی خلق کنم که حداقل خودم دوستش دارم.

متوجه ام. اولین نمایشنامه‌ای که نوشتم همین احساس را داشتم. به محض این‌که نور صحنه روشن شد و کاراکتر آمد، احساس کردم آن چیزی که نوشته‌ام، مقابل چشمان‌م زنده شده‌است. احساس فوق العاده ای بود. در آخر اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

آراد: در رابطه با پیاده سازی فیلم‌نامه در مرحله تولید و این‌که چقدر ما به متن وفادار بودیم می‌خواستم مطلبی را بگویم. ما با شرایط بسیار سخت و زمان‌بندی کوتاه در فیلم‌کوتاه کار کردیم. کار را در پنج روز برآورد زدیم و پنج روز هم گرفتیم. با نیم‌روز اولی که نتوانستیم کار کنیم، پنج و نیم روز طول کشید. به شدت فشرده کار کردیم اما هیچ بخشی از فیلم‌نامه را در فیلم جا نینداختیم. از همه چیز زدیم ولی از ثبت جزء به جزء فیلم‌نامه نزدیم. فکر کنم خیلی نکته مهمی است. چون در فیلم‌برداری فیلم‌کوتاه به خاطر بی‌پولی یک چیزی جا افتاده که که باید سریع ضبط کنیم و رد شویم. ولی شما عوامل انسانی بسیاری دارید. انسان است و خطا می‌کند و پروسه، آن شکلی که روی کاغذ هست پیش نمی‌رود. ولی در فیلم‌برداری خیلی تلاش کردیم چیزی جا نیفتد و کامل بگیریم.

کرمعلی: بعضی دوستان می‌گفتند زمان نداریم سکانس حذف کن. ولی فیلم‌نامه جایی برای حذف کردن ندارد و هرجا را حذف کنیم فیلم‌نامه می‌لنگد. با فشار زمانی که داشتیم، تمام تلاش‌مان را کردیم چیزی از فیلم‌نامه کم نکنیم. فقط دو پلان بسته از دختربچه بیشتر می‌خواستیم بگیریم و نگرفتیم.

1401/4/20 13:57:33