ترجمه: الهام جوادپور
کلوئی ژائو: نمای نزدیک
موج نوی درام های ترکیبی

اگر مستندهای ترکیبی در دهه ۲۰۱۰ بسیار متداول شدند، اکنون زمان درام‌های ترکیبی است. گرایش نوظهوری در فیلمسازان به وجود آمده است که از بازیگران در نقش خود و برای به تصویر کشیدن تجارب خود استفاده می‌کنند. پس از آنکه در یک دهه فیلمسازان در فیلم‌های مستند علاقه به استفاده از عناصر داستانی داشتند و هالیوود نیز بر شاخص‌های غیرداستانی تاکید بیشتری داشت، این فیلم‌ها ساخته شده‌اند. درام‌های ترکیبی با متحول کردن شکل درام، از توان به تصویر کشیدن داستان‌هایی از دنیایی که به‌طور فزاینده در حال فروپاشی است برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب بهره می‌گیرند. رواج مستندهای ترکیبی، که معمولا به صورت فیلم‌هایی داستانی که عناصر داستانی و نمایشی را در هم می‌آمیزند و اینگونه توصیف می‌شوند، حتی باعث نگاهی دوباره به معنای مستند شده است. فیلم عمل کشتن جاشوا اوپنهایمر (۲۰۱۲ )، جنایتکاران جناح راست اندونزیایی را به تصویر می‌کشد که جنایت‌هایشان در میانه دهه ۶۰ میلادی و نابودی کمونیست‌ها پس از سرنگونی سوکارنو را بازسازی می‌کنند. موضوع جالب این است که این اجراهای به‌شدت نمایشی هم، همراه با موسیقی که تقلیدی از وسترن‌های اسپاگتی است، لابه‌لای مصاحبه با مجرمان صورت گرفته بود.

در فیلم داستان‌هایی که می گوییم، سارا پولی، آینده ای از فیلم‌های خانگی را به تصویر کشیده است. کلاژی از عناصر آرشیوی و بازسازی وقایع که باعث می شود با تفسیر چندباره، خاطرات شکل داستانی به خود بگیرند.

فیلم های رابرت گرینی، بازیگر (۲۰۱۲)،  کیت،کریستین را نمایش می‌دهد (2016) و بیسبی 17 (2018)، با مقایسه عناصر قراردادی مستند، شکاف بین نقش‌های اجتماعی، تصاویر رسانه‌ای و سوابق تاریخی را بررسی می‌کند. زمانی که برندی بور در نقش خودش ظاهر شده، کیت لین شیل، گوینده اخبار، کریستین چاپاک را بررسی می‌کند و یا کارگران محلی تاریخ را بازسازی می‌کند، تعاملمستند و درام گرینی حقیقت را در اجرای خود پیدا می‌کند.

 

 مستند های ترکیبی در مقابل درام های ترکیبی

این مستند های ترکیبی فراتر از مستند درام یا یک بازسازی تمام‌عیار هستند. آن‌ها عناصر داستانی را به عنوان واسطه‌ای برای اعتبار بخشی به تصاویر مستند اضافه می‌کنند. در برخی موارد محتوای داستانی عدم وجود تصاویر آرشیوی را جبران می کند. تعامل بین مستند و درام می تواند اهمیت ساختار و فردی که تاریخ را ثبت و داستان را بیان می کند، نشان دهد. درام‌های ترکیبی با دعوت از افراد برای تعریف داستان‌هایشان به این موضوعات و نگرانی‌ها پاسخ می دهند. درام ترکیبی آمیزه‌ای از روایت داستان به همراه عناصر غیر داستانی است در حالی‌که مستند‌های ترکیبی از همین عناصر برای منطقی جلوه‌دادن مفهوم واقعیت/ حقیقت استفاده می‌کنند.

درام‌های ترکیبی که با کنترل عناصر غیرداستانی تصاویری همدلانه با مشارکت افراد متفاوت خلق می‌کنند، اخیرا اهمیتی ویژه برای کارگردانان و ستارگان تراز اول پیدا کرده‌اند. مانند کلینت ایستوود با فیلم قطار ۱۵ :۱۷ به مقصد پاریس، ریکی استاپ با فیلم کابوی بتونی با بازی ادریس البا  و از همه برجسته‌تر سرزمین خانه به‌دوشان ساخته کلوئی ژائو و با بازی فرانسیس مک‌دورمند. این فیلم برای اولین بار در تاریخ موفق به دریافت جایزه شیر طلایی در جشنواره فیلم ونیز و جایزه انتخاب مردمی جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو شده و این موضوع شاهدی بر اثر گذاری سرزمین خانه به‌دوشان به عنوان فیلمی درباره و برای "زمان حال" بر صنعت سینما و مردم قلمداد می‌شود. چیزی که در تعامل بین درام و مستند پدیدار می شود، ترکیب تازه‌ای است که برای برقراری ارتباط بین موضوع و مخاطب و منعکس کردن تجربیاتشان، رئالیسم، واقعیت و اصالت را به کار می گیرد.

***

برجسته ترین آثار در موج نوی درام‌های ترکیبی کارهای کلوئی ژائو هستند. فیلم‌های آوازهایی که برادرانم به من آموختند ( ۲۰۱۵ )،  سوارکار (2017) و سرزمین خانه به‌دوشان پویایی و اصالت را با رئالیسم شاعرانه همراه کرده‌اند. در فیلم های ژائو اغلب، بازیگران غیر حرفه‌ای را می‌بینیم که یا به صراحت خود و یا تصویری تغییر شکل یافته از خود را به نمایش می‌گذارند.  بر خلاف کلینت ایستوود،  ژائو همان اندازه که انگیزه‌های هنری برایش اهمیت دارند به موضوعات اقتصادی نیز توجه کرده و با فراهم کردن فرصتی برای شنیده شدن صدای افرادی که در قلب آمریکا به حاشیه رانده شده‌اند، عمیقا افسانه‌های "رویای آمریکایی" را ویران می‌کند.

اولین فیلم بلند ژائو آوازهایی که برادرانم به من آموختند، زندگی لاکوتاها (یکی از قبایل سرخپوستی) در منطقه پاین‌ریج در ایالت داکوتای جنوبی را شرح می‌دهد. او برای ساخت این فیلم ۴ سال در این منطقه زندگی کرده و بر این اساس، فیلم مقایسه‌ای بین پیوستگی لاکوتاها به سرزمین‌شان با حس بی‌ریشگی ژائوست. این فیلم  با بودجه کمی ساخته شده و ژائو متن هر سکانس را صبح همان روز می‌نوشته است. در این فیلم  جان ردی و جاشوان سنت جان در نقش خواهر و برادری به نام جاشوان و جانی وینترز ظاهر شده و زندگی روزمره آن‌ها به تصویر کشیده می‌شود. جانی هرروز مشروب می‌خورد و با دوستانش وقت تلف می‌کند و خود را برای ترک منطقه آماده می‌کند در حالی که جاشوان به ریشه‌هایش وفادار مانده و در نظر دارد حرفه پدر فوت شده‌اش را در مسابقات اسب‌سواری ادامه دهد.

ماهیت بداهه تولید باعث می‌شود که سکانس‌های از قبل نوشته نشده وارد درام فیلم شوند. سکانسی که جاشوان با باقیمانده سوخته خانه پدری پس از یک آتش‌سوزی مواجه شده و اشک‌ریزان لابه‌لای خاکسترها به دنبال ردپای کودکی خود می‌گردد، مرزهای بی‌اهمیت بین درام و مستند را به تصویر می‌کشد. فیلم به درستی نقاط ضعف بازیگران جوان و کم تجربه را نشان می‌دهد اما تمایلات مینیمالیستی ژائو، توان ترسیم پرتره‌ای از این منطقه از آمریکا که دارای لایه هایی پیچیده است را دارد. دستاوردی که فقط در چند فیلم ساخته افراد غیربومی به انجام رسیده است.

احتمالا فیلم سوارکار نسخه صیقل داده شده آوازهایی که برادرانم به من آموختند باشد. این فیلم داستان یک کابوی قبیله سو به نام بردی جاندرو را به تصویر می‌کشد که ژائو هنگام ساخت آوازهایی که برادرانم به من آموختند ملاقات کرده بود. بردی پس از یک حادثه سوارکاری که در آن اسبی سرش را لگد کرده و او را تا پای مرگ برده بود، تلاش می‌کند که دوباره سوار کاری را آغاز کند. جاندرو در زندگی خود احساس ناامنی می کند و در فیلم نقش شخصیت بلک‌برن را به تصویر می‌کشد که فکر می‌کند اشتیاقش به سوارکاری می‌تواند ضعف‌های فیزیکی اش را کنار بزند. به دلیل کم‌سوادی و نبود فرصت، تنها گزینه باقی مانده هم برای جاندرو و هم برای بلک‌برن سوارکاری است که در غیر این صورت مجبور به ترک منطقه خواهند شد. به دلیل این‌که نقش‌های فرعی فیلم را نیز خانواده، همکاران و دوستان جاندرو بازی می‌کنند، در واقع فیلم تبدیل به تحقیقی جامعه‌شناختی درباره مسائل مزرعه‌داران معاصر نیز می‌شود.

سرزمین خانه به‌دوشان  و یک درام ترکیبی تازه

ژائو با سومین فیلم بلند خود پروژه درام ترکیبی خود را به تکامل رسانده است. سرزمین خانه به‌دوشان اقتباسی از یک کتاب غیر داستانی به همین نام نوشته جسیکا برودر بوده که تحقیقی جامعه شناختی درباره کارگران دوره‌گردی است که در آمریکا با خانه‌های سیار یا ون در جستجوی کارهای فصلی سفر می‌کنند. وجه تمایز این فیلم ژائو از فیلم های پیشین او، فرانسیس مک‌دورمند است. حضور این بازیگر که تاکنون دو بار برنده جایزه اسکار شده است، کاملا در تناقض با شیوه انتخاب بازیگر در فیلم های ژائوست با این حال مک‌دورمند توان بازیگری‌اش را در اختیار کارگردان و به طرز قابل توجهی شخصیت‌هایی که در کتاب برودر وجود دارند، قرار داده است. شخصیت مک‌دورمند، "فرن"، یکی از دو شخصیت داستانی است که در این فیلم توسط بازیگران حرفه‌ای ایفا شده است. این فیلم سفر فرن با ون خود پس از بسته شدن معدن های گچ در شهری که به طنز امپایر (امپراطوری) نامیده می شود را به تصویر می‌کشد. شهری که تبدیل به متروکه شده بود (در واقعیت حتی کدپستی آن شهر نیز از بین رفته بود). برای حفظ اصالت امضای کارگردان، در این فیلم از وسایل شخصی مک‌دورمند در ون، زمانی که فرن در انبار آمازون کار می‌کند و یا در زمستان چغندر برداشت کرده و در اردوگاه‌ها توالت تمیز می کند، استفاده شده است. مک‌دورمند را در حال بازی در کنار افرادی می‌بینیم که به طور معمول آن‌جا کار می‌کنند. همان‌طور که فرن زندگی خانه به‌دوشی را فرا می‌گیرد، با افرادی مانند "لیندا می" شخصیت اصلی کتاب رو به رو می‌شود. او به فرن ترفندهای این نوع زندگی را آموخته و به او کمک می‌کند تا شغل های فصلی پیدا کند. سایر خانه به‌دوشان را در فیلم به صورت گذرا می‌بینیم. برخی از آن ها شخصیت‌هایی از کتاب برودر هستند، مانند باب ولز که جنبش "زندگی در ون" و رالی سالیانه دو هفته‌ای را در کانال یوتیوب خود هدایت و تبلیغ می‌کند.

سکانس‌های داخل کمپ به مثابه حالتی از سینما-حقیقت، دست‌نخورده و ساده هستند. مک‌دورمند در هوای گرگ و میش درکمپ پرسه می‌زند، در حالی که دوربین وسعت آن جامعه ناپایدار را به تصویر می‌کشد. میکروفونی بی‌سیم نیز صداهای آمریکایی‌هایی که در تلاش برای از نو نوشتن سرنوشت خود هستند را ثبت می‌کند.

در مکان‌هایی مانند کمپ یا محل کار فرن، فیلم از شیوه همیشگی ژائو بهره گرفته، افرادی را وارد این مکان‌ها کرده و سکانس‌هایی را بر اساس تجربیاتشان خلق می‌کند. به نظر می‌رسد که فرن جایگزین خود برودر کتاب شده باشد که شخصیتی از طبقه سرشناس بوده و فقط به اقتضای کتاب و مانند ژائو به هنگام ساخت فیلم به این نوع زندگی روی آورده است. به علاوه این جایگزینی، مک‌دورمند در نقشی ظاهر شده است که یک مجری مشهور در یک مستند می‌تواند ایفا کند و به مصاحبه با افراد جلوی دوربین بپردازد، مانند کاری که لئوناردو دی کاپریو در مستند «پیش از سیل» انجام می‌دهد، با این تفاوت که در اینجا تحقیقات و آماده‌سازی‌های بهتری صورت گرفته است.

قسمت اعظم فیلم به مکالمات مک‌دورمند و خانه به‌دوشانی چون شارلین سوانکی، یکی دیگر از شخصیت‌های کتاب برودر اختصاص داده شده که به فرن در باره مواجهه با مرگ پس از اطلاع از ابتلا به سرطان می گوید. لیندا می نیز داستان زندگی خود را شرح داده و نکاتی را به عنوان یک خانه به دوش حرفه‌ای به فرن می‌آموزد که مشخص است این‌ها را بارها با دیگران نیز مطرح کرده است. مک‌دورمند نسبتا کم حرف است، زیرا او دائما به حرف‌های دیگران درباره صدماتی که دیده اند، رویاهایی که فراموش کرده اند و فداکاری هایی که برای دوام آوردن در زندگی خانه به دوشی انجام داده اند، گوش می‌دهد. اکثر خانه به‌دوشانی که فرن با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، سالمند هستند و مانند دو فیلم قبلی ژائو، فیلم شخصیت‌هایی را در حاشیه جامعه پیدا کرده و فضایی در اختیارشان می‌گذارد که صریح و واضح از جدال‌هایشان در زندگی بگویند. درواقع فیلم بر انعطاف‌پذیری آن‌ها پس از طرد شدن توسط جامعه کاپیتالیست آمریکا تاکید و تمرکز دارد.

با مقایسه فیلم ژائو با فیلم کابوی بتونی، یک درام ترکیبی دیگر ساخته ریکی استا که در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو برای اولین بار به نمایش درآمد، در می‌یابیم که در این فیلم حضور عناصر واقعی فقط برای توجیه جمله کلیشه‌ای "بر اساس یک داستان واقعی" بوده و پس از شکل‌گیری داستان به آن‌ها توجه شده است و مرز بین عناصر داستانی و غیرداستانی به وضوح دیده می‌شود. در حالی که ژائو داستان خود را حول محور افرادی تعریف می‌کند که از قبل حضور دارند. «سرزمین خانه به‌دوشان» نشان می‌دهد که چه‌طور یک درام ترکیبی می‌تواند در رفت و آمد بین زندگی و هنر، محتوای نوشته شده را چنان خراب کرده و از نو بسازد که یکپارچه به نظر برسد. ژائو همچنین هنگامی که فرن به داستان خانه به‌دوشان گوش می‌کند، به مک‌دورمند اجازه می‌دهد تا با تجارب عینی خود، وزن احساسی داستان‌های آن‌ها را بالاتر ببرد. مک‌دورمند با اجرای بی‌نظیر خود در واقع به عنوان یک فرد همدل ظاهر می‌شود. تعامل بین سوژه‌های واقعی و یک بازیگر حرفه‌ای نشان می‌دهد که این فیلم چه‌طور از ترکیب صحیح دو منبع متمایز و کنترل انرژی‌های منحصر به‌فرد اما مکمل استفاده کرده است.

در حالی‌که فیلم قطار ۱۵ :۱۷ به مقصد پاریس در ایجاد ارتباطی عاطفی ناموفق بوده است، مک‌دورمند درست در لحظه‌ای نقطه پایان بر داستان خانه به دوشان می‌گذارد، که طنین و تاثیر بیشتری پیدا کنند و با به تصویر کشیدن تحت تاثیر قرار گرفتن بازیگر فیلم از تجربیات افرادی مانند لیندا می و یا شارلین سوانکی، فیلم به طرز باشکوهی به مخاطب یادآور می‌شود که در حال تماشای داستان‌هایی واقعی از زندگی مردمانی واقعی هستند.

درام‌های ترکیبی در لحظاتی خود را کاملا نمایان می‌کنند که مکالمات فیلم تاکید بر جهان‌شمولی دارند. فیلم‌های ژائو نشان می‌دهند که چه‌طور یک نفر می‌تواند از تجربیات سوژه‌هایش با تبدیل آن‌ها به عضوی فعال در فیلم و تاکید بر این‌که تمرکز داستان بر نقطه نظر آن‌هاست، استفاده کند. از آن‌جایی که نقش اصلی را کسانی ایفا می‌کنند که هیچ تجربه بازیگری نداشته و واکنشی طبیعی به موقعیت‌های نامعلوم نشان می‌دهند، تفکرات دراماتیک ژائو فاصله صحیحی بین نابازیگرها و وقایع زندگی‌شان ایجاد می‌کند. مرز بین داستان و ناداستان می‌تواند بسیار باریک باشد و ژائو از قابلیت‌های این دو مفهوم در آثار دراماتیک به خوبی بهره برده است.

پت مولن www.povmagazine.com

 

1400/1/20 02:07:14