یتیمخانهها نقش عجیبی در پیشبرد داستانها دارند؛ وقتی کاراکتر داستان در یتیمخانه است، معمولا باید منتظر یک جانی روانی یا یک نابغه روانی باشیم! اینبار هم همینطور است، با اینتفاوت که دخترک نابغه روانپریش ما در مسیری قدم برمیدارد که کمترین هیجانی ندارد، اما آنقدر خوب آن را ایفا میکند که با هربار بازی «شطرنج» قلبمان از سینه بیرون میآید!
عاشقانهای با تخته سیاه و سفید
کمتر کسی را در اطرافتان پیدا میکنید که شطرنج را به عنوان یه یک بازی دنبال کند! طرفدارهای شطرنج حال و هوایی شبیه به تخته شطرنج دارند، صفر و یکی هستند؛ یا برایش جان میدهند یا اصلا برایشان اهمیتی ندارد! در این بین انتخاب این بازی به عنوان بستری اصلی برای تعریف کردن یک داستان دل و جرات میخواهد و شاید دست مریزاد اصلی را باید به تولید کنندههای سریال بگوییم که از یک کتاب به روایتی این مقدار جذاب رسیدند که نیم ساعت ابتدایی قسمت اول برای در قلاب انداختن مخاطب کافیست.
در گامبیوزیر با سریالی روبرو هستیم که پایه اصلیاش روی عاشقانه شخصیتها با شطرنج طرحریزی شده و شاید به نظرتان عجیب باشد که این بازی ساکت و صامت بتواند هیجانزدهتان کند ولی خیلی خوب از پس این کار برمیآید.
اینجا یاد میگیریم که شطرنج تنها نشستن دو نفر روبروی هم و بازی کردن نیست؛ بلکه در شطرنج هر نگاه، هر نفس کشیدن و هر دست به قلم بردنی میتواند معنی داشته باشد، آنقدر که روی نتیجه بازی تاثیر بگذارد و اتفاقا هر مسابقه شطرنج را تبدیل به سکانسهای دوستداشتنی و متفاوت سریال بدل کند.
گامبیوزیر از کجا آمد؟
این سریال اقتباس از کتابی به همین نام نوشته والتر تویس است، اما جالب است بدانید که سال ۲۰۰۸ قرار بود هیث لجر اولین فیلم سینماییاش را از روی این کتاب بسازد و حتی بازیگر نقش اول آن را انتخاب کرده بود. پس از مرگ او، پرونده این تولید هم بسته میشود تا اینکه اسکات فرانک (سازنده سریال) آن را در قالب یک مینی سریال ۷ قسمتی به نتفلیکس میبرد، سریالی که خیلی زود رکورد پربینندههای این شبکه را از آن خود کرد. نقش بت هارمن را آنا تیلور جوی بازیگر جوان سینما بازی میکند، بازیگری که تا امروز بهترین بازیاش را در همین سریال ارائه کرده و توانسته چند جایزه از جمله بهترین بازیگر نقش اول زن در مینی سریال را از هفتادو هشتمین دوره جوایز گلدن گلوب بهدست آورد.
چرا گامبیوزیر را دنبال میکنیم؟
جدای از بحثهای فمنیستی که بت هارمن به عنوان یک دختر یتیم در دهه ۵۰ میلادی به جنگ جامعههای مردانه میرود و آنقدر در انجام این کار مصمم است که با هر پیروزی کوچک ایستاده تشویقش میکنیم! سریال المانهای زیادی برای دنبال کردن دارد. شاید ستارههای سینما و تلویزیون در آن حضور نداشته باشند، اما کیفیت تولید بسیار بالای مجموعه از همان ابتدا به چشم میآید و احتمالا یکی از بهترین طراحیهای لباس و صحنه را در این ۷ قسمت میبینید. توجه به جزئیاتی مانند وجود مربعها و خطوط رنگی که الهام گرفته شده از صفحه شطرنج است در تمام لباسهای هارمن همان چیزی است که بار اول متوجه آن نمیشوید، اما در ناخودآگاهتان زیبایی بصری بینظیری به وجود میآورد. در عین حال استفاده از رنگهایی منتاسب در صحنه که با حال درونی دختر مغرور شطرنجباز تناسب دارد از دیگر نکتههای مثبت سریال محسوب میشود.
داستانگویی به سبک کمگوی و گزیدهگوی!
یکی از نکاتی که خیلی در سریال به چشم میآید، دیالوگها کم و کوتاه آن است. بت هارمن به عنوان کاراکتر اصلی گوشهگیر و منزوی است و به همین دلیل زیاد حرف نمیزند. در ادامه این روند بقیه کاراکترها هم حرف چندانی ندارند. اما نگاهها در شخصیتها اهمیت زیادی دارد. اصلا اینجا چشمهاست که بیشتر حرف میزنند و به همین دلیل در تمام مسابقهها دوربین تمرکز زیادی روی چشم کاراکترها دارد.
از سوی دیگر هارمن اعتیاد دارد! اعتیاد به قرصهای آرامبخش که از یتیمخانه شروع میشود و بعدتر که سنش میرسد الکل هم به آن اضافه میشود، همین اعتیاد او را تنهاتر کرده و روز به روز شطرنج بیشتر و بیشتر همه زندگیاش میشود. البته در همین ۷ قسمت ما فراز و فرودهای مختلفی را در شخصیت او میبینیم، جایی که حتی شطرنج را رها میکند و در اعتیاد غرق میشود.
ورزش سیاسی نیست!
خیلیها مسابقه پایانی سریال را بیانیهای سیاسی تلقی میکنند، جایی که بت هارمن در زمان جنگ سرد به روسیه میرود و با سرسختترین حریف خود که روسی است و قبلا از او شکست خورده، دوباره روبرو میشود. اما بیایید کمی از بالا شرایط را ببینیم، میزان پیگیری مردم برای نتیجه مسابقات، برگزاری مسابقات حتی در زمان جنگ و میزان اهمیت آن برای سیاستمدارها و سکانس پایانی که بت هارمن با لباسی تماما سفید به میان پیرمردهای روس شطرنجباز میرود، همه و همه نشان از این دارد که ورزش را نمیتوان سیاسی کرد، حتی اگر سایههای سیاست خیلی پررنگ روی آن باشد، باز هم بستر ورزش تن به این بازیها نمیدهد!