مجله فیلم 
مثل مزه ای که سعی می کنی ته کامت بماند!

چند خبر شوک‌آور در هفته‌ای که گذشت ما را تا آخر این سال نحس سورپرایز کرد. دیگر فکر کنم کافی است برای امسال. بیش از این بخواهد کش پیدا کند ممکن است به جاهای بدتری ختم شود. این بار که کرونا خبر یک نبود، مرگ بی کرونا خط اول شد. مرگ سینمای عزیز ما؛ عصر جدید و مرگ مجله فیلم دوست‌داشتنی ما. می‌گویم مرگ، چون از این به بعد هر اتفاقی بیفتد مجله فیلمی که ادامه حیات می‌دهد احتمالا فقط لوگویش با شماره‌های قبل یکی است-اگر با لوگو هم عنادی در کار نباشد البته-، روح یک مجله 40 ساله از آن گرفته شد، به حکم وراثت!

ماجرا احتمالا از مدت‌ها قبل از مرگ زنده‌یاد مسعود مهرابی شروع شده بود. دلگیری‌ها و اختلاف‌ها، تفاوت سلیقه‌ها و نگاه متفاوت سه نفری که بنیانگذار مجله در ابتدای دهه شصت بودند و اگر کمی دندان سر جگر گذاشته بودند چند وقت دیگر چهل سالگی را هم رد کرده بود، احتمالا از سال‌های قبل به خبر چهارشنبه شب رسیده بود. نه می‌خواهم طرف هر کدام از طرفین دعوا را بگیرم نه قصد دارم مرثیه‌سرایی کنم که مطلقا اهلش نیستم. فقط باید در تاریخ بماند که مجله فیلم چه بود و چه کارکردی داشت و روزگاری الگوی کار تیمی در دیاری بود که حتی خوش‌رنگ‌ترین طلاهای المپیکش هم برای ورزشهای انفرادی بود. این یک استثنا برای یک سرزمین کافی بود تا هر کس خواست بگوید در اینجا نمی‌شود کار تیمی کرد، بکوبی در صورتش که «پس مجله فیلم چیست؟! سه نفر نزدیک به چهل سال دارند با هم کار می‌کنند و مجله‌ای درآورده‌اند که آرزوی هر کسی است» با لباس سفید آمدن و با کفن رفتن را انگار فقط مهرابی بزرگ بلد بود اجرا کند. او که احتمالا در وانفسای تمام اختلاف‌ سلیقه‌ها باز هم صعه‌صدرش بر هر احساس دیگرش غلبه کرد و با هوشنگ گلمکانی و عباس یاری تا آخر ایستاد. گیرم که پسرش بگوید اینها با هم اختلاف شدید داشتند. هر چه بود این سه در هر مراسمی کنار هم می‌ایستادند و نگرش کار تیمی درست را نمایش می‌دادند. 

مرگ مسعود مهرابی رویه‌های تعارف را کنار زد. انگار که پسرش که حالا بر جای پدر نشسته است خیلی طاقت او را ندارد که بخواهد کنار بیاید و تحمل کند. حرفش را صریح می‌زند و خواسته‌اش را بی‌واسطه می‌گوید.نبود سعه صدر در مهرابی پسر از سنگ قبر پدر هم هویداست. تاریخ را هر شکلی می‌شود بازگفت، اما اگر آنقدر آشکار قرار بر تحریفش باشد، که حتی به شناسنامه شماره آخر هم اعتنا نکنی و تنها اسم پدر را روی سنگ قبر به عنوان بنیانگذار مجله فیلم بزنی، کلا حق را از خودت سلب کرده‌ای. در شناسنامه مجله آمده است:بنیانگذاران؛ هوشنگ گلمکانی،مسعود مهرابی،عباس یاری. 

از این بازی‌ها بگذریم. بازی‌ها و اختلاف‌های دو طرف دعوا. یکی طرف این را گرفته است و دیگری طرف آنان را. بگذرید. این مجله فیلم همان مجله فیلمی است که روزی آیدین آغداشلو روی آن نقاشی اورکت زنده‌یاد شاهرخ غیاثی(بازیگر کم‌کار و متفاوت سینمای ایران) را کشید و شد جلد شماره ویژه جشنواره ششم و بهترین جلد ادوار مجله فیلم.این مجله همان است که در شماره ویژه نهمین جشنواره فیلم فجر، محسن مخملباف دو مقاله بلند در معرفی دو فیلمش، نوبت عاشقی و شبهای زاینده‌رود نوشت و از منطق سر و منطق دل گفت و از جابجایی معشوق و عاشق، این مجله همان است که در شماره 100 آنقدر مطلب و مرجع سینمایی وجود داشت که خودش شد مرجع مجلات سینمایی. صفحه قاعده بازی را یادمان نرفته. ایرج کریمی و کامبیز کاهه را هم. کامبیز از فیلم «یک روز در میدان اسبدوانی» برادران مارکس در شماره 100 نوشته بود و یکی از سکانسهای درخشانش را ترجمه کرده بود. مجله فیلم برای ما طعم خوب مزه‌ای را دارد که می‌خواهی برای همیشه در ته کامت بماند. طعمی که نه شیرین است نه ترش، نه ملس است نه تلخ. طعمی است مخصوص خودش. هیچ جای دیگر این طعم را نمی‌شود پیدا کرد. فقط مختص مجله فیلم است. طعمی که باعث می‌شد از مدرسه فرار کنی و به سالن تاریک سینما پناه ببری. در واقع این شراکت در جرم ما و مجله فیلم عجیب لذت بخش است. ما و مجله فیلم شریک جرمیم!


طرح اسلاید:برداشتی از روی جلد شماره 61 ماهنامه سینمایی فیلم؛ ویژه ششمین جشنواره فیلم فجر بهمن ماه 1366(طرح اصلی از آیدین آغداشلو)
 

1400/1/20 01:25:32