قهرمانان ژانر دفاع مقدس همواره در هاله قدسی تصویر میشوند که مبادا گزندی به جایگاه آنان برسد. این وجه ایدئولوژیک آزار دهنده نه تنها به شخصیت درام آسیب میزند. بلکه باعث گسست ارتباط بین قهرمان و مخاطب میشود. همواره در هر روایتی آنچه حذف میشود از آنچه روایت میشود مهمتر است. زیرا حذفیات دست و پا گیر روایت نمیشوند. اما حذف نقاط و اتفاقات اصلی میتواند یک روایت را از تک و تا بیاندازد. فیلم موقعیت مهدی نیز با تمام وجوه سینمایی سطح بالای خود در امور فنی در زمینه روایت از همین موضع ضربه میخورد. در حالیکه نحوه زیست و اتفاقات زندگی مهدی باکری پتانسیل فوق العادهای برای خلق یک قهرمان زمینی دوست داشتنی و برابر با مخاطب را دارد. فیلم تمام این اتفاقات را کنار میگذارد و روایتی محافظهکارانه را ارانه میدهد. کاش محافظه کاری روایت کمتر بود و شاهد یک مهدی باکری واقعی و زمینی بودیم، نه باکری برساخت شده توسط نگاه ایدئولوژیک.
مهدی باکری در داستان موقعیت مهدی به صورت افراطی آن قهرمان همیشگی دفاع مقدس نیست اما دست کمی هم از آنان ندارد. اما به جایگاه احمد متوسلیان در فیلم ایستاده در غبار نیز نزدیک نمیشود. جایگاهی که یک قهرمان دراماتیک قدرتمند و دوست داشتنی برای مخاطب است. زیرا مخاطب او را مانند خود ملموس و حاوی وجوه اخلاقی زمینی میبیند نه یک ابرانسان اخلاقی و مهربان. موقعیت مهدی با ارائه یک تصویر پاستوریزه از مهدی باکری تمام موقعیتهای دراماتیک خود را میسوزاند و تنها با امید بستن به وجوه فیزیکی این شخصیت و اطرافیانش روایت خود را پیش میبرد. هر چند نزدیک شدن به مسائل خانوداگی این شخصیت جای تحسین دارد و روابط بین اعضای خانواده عمیق است اما در بزنگاههای حساس مهدی باکری تبدیل به همان قهرمان مطیعی میشود که در واقعیت چنین نبوده است. به طور کلی علت اینکه مهدی باکری تا این اندازه فرمانده مهمی تلقی میشود برای مخاطب عیان نمیشود. همچنین درگیریهای باکری با فرماندهان بالادستی که بارها در مستندهای مختلف به آن اشاره شده و صداهای ضبط شده او توسط اغلب مردم شنیده شده به هیچ وجه تصویر نمیشود. در چنین چیدمانی مخاطب تنها با یک روایت ساده و تقطیع شده از زندگی باکری مواجه است که به شدت سویه ایدئولوژیک دارد. سویهای که تمام جوانب را از چهره قهرمان آشکار نمیکند. پرسشی که در ابتدا مخاطب نسبت به پیشینه ذهنی خود دارد این است که چرا نام باکری همواره با عناوین یک انسان وارسته و آزادیخواه همراه میشود؟ چرا این عناوین در مورد خیل عظیمی از فرماندهان جنگ استفاده نمیشود؟ فیلم پاسخی برای این پرسش ندارد. حتی درگیری بین مهدی باکری و سپاه پاسداران برای ورود برادرش حمید باکری به لشگر نیز به نگارش یک توبه نامه تقلیل پیدا کرده است. از این رو روایت فیلم موقعیت مهدی به جای یک روایت دراماتیک پر فراز و نشیب و ساختن یک قهرمان متفاوت از دفاع مقدس نسبت به آنچه تا کنون بوده است با شکست مواجه میشود. زیرا نویسنده با لنزی ایدئولوژیک و عوامانه به این شخصیت نگاه میکند و او را مانند اکثر فرماندهان دفاع مقدس یک ابرانسان تصویر میکند. در حالیکه یکی از علل اصلی محبوبیت و ماندگاری مهدی باکری نزدیکی به مردم و هم نظر بودن او با مردم بود. گفتمان قدرت اگر در فیلم ایستاده در غبار با ساختن چهره متفاوتی از قهرمان که نزدیک به وجوه زمینی انسان است قصد در ترمیم چهره خود دارد، اما در فیلم موقعیت مهدی مجدد بر مدار سابق خود بازگشته و همان ابرانسان پیشین را در دل خانواده تصویر میکند.