احسان آجورلو
درباره تاثیرپذیری ملویل از شخصیت ناخدا آخاب در رمان موبی دیک
صدایم کن اسماعیل ! *

ژان پیر ملویل شهرت خاصی به عنوان کارگردان فیلم‌های جنایی در این ژانر سینمایی دارد. فیلم‌های گنگستری او در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی معمولاً موفقیت‌های بزرگی داشتند، اما منتقد‌ها هیچ وقت به او روی خوشی نشان ندادند و همراه او در صحنه نبودند. برخی از ‌منتقدان اعتقاد دارند که او فقط دارای شمایل، فرم، ظاهر و استایل جنایت‌کاری است و ماده‌ سازنده و جوهره  فلسفی جنایت را ندارد، به بیان دیگر و به قول افلاطون اعتقاد داشتند که او یک هنرمند مقلد است که از یک سبک آمریکایی الهام می‌گیرد. این درحالی است که این موضوع که ملویل فیلم‌های کلاسیک جنایی هالیوود را تحسین می‌کرد، حقیقت داشت، اما آیا کار او فراتر از تقلید بود؟ کادر‌های فیلم‌برداری دقیق، استفاده از طیف رنگی روشن و شخصیت‌های منفی مرد تنها، همگی از تکنیک‌های مورد استفاده او بود و باعث ساخته‌شدن یک دنیای تاریک فلسفی در کنار اعمال مجرمانه شده بود. این شاید نقطه تمایز ملویل با فیلم‌های گنگستری آمریکایی بود. اگر در فیلم‌های آمریکایی گروه و دسته‌های مختلف با طرح و توطئه‌هایی پیچیده به یکدیگر صدمه می‌زدند و اعمالی مجرمانه داشتند. فیلم‌های ملویل بر یک شخصیت تنها و آرام و خطرناک استوار بود که تنها مزیت او خونسردی بیش از اندازه بود. قهرمان‌های ملویل به هیچ وجه قدرت و آرامش قهرمانان فیلم‌های آمریکایی را نداشتند اما آنقدر درون گرا بودند که گاهی مخاطب باید از خود می‌پرسید چرا این شخصیت این حرفه را انتخاب کرده است. رازآلودی قهرمانان ملویل به علت همین سکوت و تنهایی بود.

این نکته همان چیزی بود که شخصیت‌های فیلم‌های آمریکایی از آن بی بهره بودند. ژان پیر گرومباخ این نکته را در رمانی آمریکایی کشف کرد که از چشم خود آمریکایی‌ها دور مانده بود. این کشف آنقدر در زندگی وی تاثیر گذار بود که نام خانوادگی خود را به نام نویسنده رمان تغییر داد. هرمان ملویل نویسنده‌ای بود که زندگی هنری ژان پیر را تغییر داده بود. رمان موبی دیک بارها و بارها خوانده شده بود اما جذابیت شخصیت ناخدا آخاب امری کشف ناشده بود. ناخدا آخاب مردی درون‌گرا بود که بدون هیچ تردید در اراده خود به دنبال رویایی با موبی دیک بود. تنها، خونسرد، مصمم، بی باک و تاثیرگذار صفاتی بودند که ناخدا آخاب داشت. همان صفاتی که جف کاستلو و دیگر قهرمانان فیلم‌های ملویل داشتند. به نوعی آنان ناخداهای کشتی تک نفره خود بودند. و ملویل در مقام اسماعیل راوی آنان بود. حتی سرنوشت آنان نیز مشابه ناخدا آخاب بود. ملویل نقطه عطف زندگی خود را در شخصیت آخاب پیدا کرده بود. هر چند این صفات همواره در پشت آن پوشش بارانی و کلاه مخفی شد و همواره تنها فرم و استایل مد نظر قرار گرفت اما شخصیت‌های او یک پشت زمینه فلسفی از تنهایی و انتقام از زندگی داشتند.

ملویل به عنوان یک فیلم‌ساز فرانسوی هر چند به رئالیسم شاعرانه دهه ۳۰ و آثار مارسل کارنه و ژولین دوویویه و ژان رنوار علاقه و گرایش داشت، اما هم‌زمان دل‌باخته فیلم‌های گنگستری و نوآر آمریکایی نیز بود و از این‌رو نمی‌توان به‌راحتی او را در یک طبقه‌بندی مشخص محدود کرد و با این‌که در ژانر گنگستری فیلم ساخته، اما آثارش چنان حال‌وهوای شخصی و منحصربه‌فردی دارند که نمی‌توان آن‌ها را با اتکا به اصول ژنریک مورد تحلیل قرار داد. در واقع  فیلم‌های گنگستری او بازتابی از فیلم‌های گنگستری آمریکایی هستند و هر چند مبتنی بر مؤلفه‌های ژانر گنگستری پیش می‌روند، اما با ارجاعات مدام به آن، از خصلت خودبازتابندگی برخوردار می‌شوند و مدام به سینمای آمریکا به عنوان منبع الهام و تغذیه خود اشاره می‌کنند. اما در چهارچوب آن محدود نمی‌مانند و حس‌وحال تازه و متفاوتی را به ژانر گنگستری می‌افزایند و با تغییر و استحاله و دگرگونی آن و سپس بازتولیدش در شکل‌ها و صورت‌بندی‌های تازه منجر به احیا و شکل‌گیری مجدد آن می‌شوند. او هر چند از اصول و قواعد کلاسیک در ژانر گنگستری بهره می‌برد، اما آن‌ها را بر اساس سبک شخصی‌اش به شکل متفاوتی متحول می‌کند و عناصری از سینمای برسون و بکر و رنوار و کارنه را جایگزین مؤلفه‌های ‌هالیوودی می‌کند و طرح داستانی ساده و مینی‌مالیستی را به جای پیرنگ پرماجرا و پرتعلیق، شخصیت‌های گوشه‌گیر و خاموش و تک‌افتاده را به جای کاراکترهای خشن و پرتحرک و فعال، خشونت تغزلی و خویشتن‌دارانه را به جای خشونت بی‌رحمانه و افسارگسیخته، ضرباهنگی آرام و موقر را به جای ریتم تند و پرشتاب، حس‌وحال و مودی سرد و دل‌گیر و بدبینانه را به جای لحن و فضاسازی گرم و پرخون و پویا، نماهای طولانی و ایستا را به جای پلان‌های کوتاه و بریده بریده و دنیای ساکت و خلوت و تیره و تار را به جای جهان شلوغ و خشن و پرکشمکش به کار می‌برد و آن‌چه حاصل می‌شود، فیلم‌هایی است که شبیه آثار گنگستری آمریکایی نیستند، اما آن‌ها را بازمی‌نمایانند و به یاد می‌آورند.

برخلاف شهرت ژان پیر ملویل به عنوان یک کارگردان معروف فیلم‌های جنایی، او هیچ‌وقت به طور کامل با جریان سینمای بدنه همراه نشد. او سال‌های رشد فیلم‌سازی خود را در کنار کارگردانان بزرگی چون روبر برسون و ژان کوکتو و دیگران گذراند و به قدرت سادگی، دوری از پیچیدگی و نماد‌های بصری پی برد. در فیلم‌های او از قسمت‌های خسته‌کننده‌ متخاصم، قطع شدن صحنه‌ها به صورت ناگهانی و شخصیت‌های منفی بی‌احساس و غیر‌قابل تغییر استفاده شده است، که همگی ابزارهایی هستند که باعث فاصله گرفتن قابل توجه از جریان مرسوم آن زمان می‌شوند. بنابراین ملویل شخصیتی دارای پارادوکس بود. او یک فیلم‌ساز معروف و تجاری بود بدون اینکه قصد تجاری بودن داشته باشد، او عاشق سینمای آمریکا بود درحالیکه اروپایی‌الاصل بود. او همراه و تاثیر‌گذار روی فیلم‌سازان موج جدید فرانسه بود، قبل از اینکه به دشمن جدی آن‌ها تبدیل شود. با این‌حال و با وجود همه‌ این تناقضات، فیلم‌های او ساده‌نگری و خلوص خاصی دارد که به آن‌ها یک شکل اصیل، خود‌ساخته و مخصوص خود ملویل می‌دهد.

جهان فیلم‌های ملویل همواره در آن اتاق تاریک انتهای کشتی رمان موبی دیک می‌گذرد. اتاقی که ناخدا آخاب با آن پای چوبی حضور خود را اعلام می‌دارد. و اسماعیلی که آن را برای مخاطب سینمایی روایت می‌کند.

*: عبارت ابتدایی رمان موبی دیک که راوی خود را معرفی می‌کند.

1401/3/17 17:01:38