اوایل دهه هفتاد میلادی برای نخستین بار با برتران تاورنیه مواجه شدم. او و دوست نزدیکش پیر رسیون فیلم پایینشهر را دیده و آشکارا تحسینش کرده بودند که یک دنیا برایم ارزش داشت. خیلی زود فهمیدم برتران تاریخ سینِما را به طور کامل میداند و به تمام آن عشق میورزد. چه چیزهایی که دوست داشت و چه چیزهایی که بیزارش میکردند. عاشق نور تاباندن به کشفیات تازه و چهرههای از یاد رفته بود (برتران کسی بود که پیشگام کشف دوباره مایکل پاول با نگاه نقادانه شد) و البته عاشق فیلمهای خودش بود. او به عنوان فیلمساز صدایی متمایز داشت که به هیچکس شبیه نبود. من به ویژه فیلم یکشبنهای بیرون شهرش را دوست داشتم که چنان با دقت طراحی شده بود، انگار که مستقیم از دنیای امپرسیونیسم بیرون افتاده است. همه کارهای تاریخیاش را دوست داشتم. کاپیتان کونان، اقتباسش از کتاب ژرژ سیمنون با عنوان «ساعتساز» و اقتباسی که از کتاب جیم تامسون با عنوان «Coup de Torchon» کرده بود. وقتی که برتران با ایروین وینکلر قرارداد فیلم زیبای نزدیک نیمهشب را میبستند کنارشان نشسته بودم و خاطرات خوبی از بازی در نقشی کوتاه در این فیلم دارم. برتران تمام زوایای سینمای فرانسه را به خوبی میشناخت و ما خوششانس بودیم که فرصت تکمیل سفر حماسی مستندش به تاریخ سینمای فرانسه را پیدا کرد. او سینمای آمریکا را هم با همان دقت میشناخت. او و ژان پیر کورسودن دیکشنری کاملی از کارگردانان آمریکایی سینِما نوشتند که باید حتما به انگلیسی ترجمه شود. یکی از ویژگیهای برتران که دوستان و نزدیکانش به آن آگاه بودند، شور و اشتیاق شگرفی بود که به راحتی میتوانست از پا بیاندازدت. ساعتها مینشست و له و علیه فیلم، فیلمساز، موزیسین، کتاب یا موقعیتی سیاسی بحث میکرد تا جایی که حیرت میکردی این همه انرژی را از کجا میآورد؟ باورش دشوار است که دیگر فرصت نشستن در این بحثها یا ملاقات با این مرد استثنایی و بیتکرار را نخواهم داشت.
ترجمه: فرزاد مظفری
منبع:اینستاگرام مارتین اسکورسیزی