ترجمه فاطمه مرشدکیان
نقد سریال سرقت پول: فصل پنجم
زوال قوی ترین شخصیت ها


هجمه و هیاهیویی که حول محور سریال سرقت پول وجود دارد آن‌قدر وسیع است که نمی‌شود نادیده‌‌اش گرفت. خالق آن، آلکس پینا، با شروع فصل جدید امید زیادی داشت تا بار دیگر با استفاده از تعلیق‌های پایانی‌ِ معروف در این سریال توجه مخاطب را جلب کند. بعد از آن فصل چهارمِ خسته‌کننده و مرگ شخصیتی که محبوب هواداران بود و مخاطبان را به شدت تحت تاثیر قرار داد، بینندگان به نجات گروه امید بسته بودند و هم‌چنان هم این امیدواری‌ را ادامه دادند. با وجود اینکه بخش اول از فصل پنجم تا حدودی حق مطلب را در خلق شور و هیجان‌ متعلق به یک سریال متفاوت و پرجزییات برآورده کرد، اما نتوانست انتظارات دو فصل اول را برآورده کند.

 

زنان و احساسات

تصویری که سرقت پول از زنان ارائه داده بود بسیار  جدید و مانند تنفس در هوایی تازه بود. فرقی نداشت که این تصویر درمورد روابط بی‌پروای توکیو باشد یا آرامش نایروبی در عین شخصیت شجاعش؛ دو فصل اول سریال یک پیروزی تمام عیار بود. زمانی که مونیکا در فصل اول به گروه محلق شد، با اضافه شدنش جنبه انسانی را به گروه وارد کرد. مونیکا، که در ادامه استکهلم نامیده شد، در عین آسیب‌پذیر بودن به‌شدت وفادار بود. حتی بازپرس راکل با نام لیسبون هم علاوه بر مهارت بالا در تصمیم‌گیری‌، نبوغ بالایی در استقلال فکری‌ داشت.

فصل پنجم به‌طور کامل تحت هدایت مجموعه‌ای از زنان قدیمی و جدید گروه است. گروهی شامل توکیو، لیسبون، مانیلا و استکهلم که هم‌زمان فرشته‌ نجات و عامل نقص‌های مرگبار سریال هستند. در حالی‌که شخصیت‌های لیسبون و توکیو در این فصل به اصل خود برمی‌گردند، شاهد تقلای استکهلم و مانیلا برای دوام آوردن در این سرقت بودیم. شخصیت مانیلا که در فصل قبل مظهر سماجت بود، تسلیم یک جدال پیش پا افتاده‌ی عقل و احساس شد. علاقه‌ او به دنور بر منطقش غلبه کرد و منجر به اعتراف این موضوع به دیگران شد؛ آن هم دقیقاً در اوج بزرگ‌ترین آشوبی که گروه تابه‌حال به خود دیده بود.

از آن طرف اوضاع استکهلم هم تعریفی نداشت. او موفق شد آرتورو را به‌شدت زخمی کند و پس از آن در حال دست و پنجه نرم کردن با عذاب وجدان ناشی از قتل اولش است. این احساس قصور زمانی‌که مشغول رسیدگی به جراحات هلسینکی است بر او غلبه کرده و تصمیم می‌گیرد به خودش مورفین تزریق کند. بی‌اعتبارکردن ناگهانی شخصیت‌های زن که علاوه بر متفاوت‌بودن، پردازش هوشمندانه‌ای هم داشتند یادآور همان کلیشه‌ایست که ادعا می‌کند زن‌ها در نهایت موجوداتی غیرمنطقی و غرق در احساسات‌اند.

 

در نهایت هرج و مرج

از همان زمانی‌که سیِرا در انتهای فصل چهارم با گروگان‌گرفتن پروفسور اوضاع را تحت کنترلش در آورد، وضعیت گروه چرخش نامطلوبی به خود گرفت‌. با قطع‌شدن ارتباط بین تیم و مغزمتفکرشان، آن‌ها به سراغ راه‌حل‌های جایگزین می‌روند. لیسبون تا حدودی موفق می‌شود اوضاع را کنترل کند اما نمی‌داند در برابر ارتشی که در کمین ضراب‌خانه سلطنتی است، چگونه اعضای گروهش را مشتاق و باانگیزه نگه‌دارد. در حالی‌که وحشت همه‌ را فراگرفته، خط داستانیِ غیرمعمول در این مقطع خسته‌کننده می‌شود.

علاوه بر این، در فصل پنجم به پیشینه زندگی برلین یعنی تاتیانا و پسر نادیده‌اش رافائل پرداخته می‌شود. باید ببینیم آیا زندگی گذشته برلین، چیزی که در دوفصل آخر به‌طور مفصل مرور شده، نتایج مفیدی به دنبال خواهد داشت یا نه. ما هم‌چنین عشق حقیقی توکیو یعنی رنه را می‌بینیم. همان‌طور که شخصیت توکیو را نزدیک‌‌تر از قبل رصد می‌کنیم، زندگی گذشته او نیز وارد ماجرا می‌شود. هم‌چنین چگونگی جلب‌شدن نظر پروفسور در همان وهله اول به توکیو را مشاهده می‌کنیم. سریال در حالی به پایان می‌رسد که پروفسور در اثر مرگ سرسخت‌ترین سرباز خود شوکه و بی‌نهایت غمیگین شده و کاملا از پا می‌افتد.

در حال حاضر اغلب ما سریال سرقت پول را برای این تماشا می‌کنیم تا بدانیم به چه سرانجامی ختم می‌شود. به‌نظر می‌رسد نبوغ و مهارت سریال، چیزی که در گذشته منتقدان زیادی را به تعریف و تحسین از آن وا داشته، جایش را به خطوط داستانیِ فریب‌کارانه، وجود پیشنیه‌های بیش از حد و زوال ناامیدکننده‌ی قوی‌ترین شخصیت‌های داستان داده است.

 

ریدا لدهی

نشریه اکسپرس تریبون

 

گفت‌وگو با آلکس پینا خالق سریال سرقت پول را با عنوان «خانه آخر در میدان جنگ»  در اینجا بخوانید.

 

 

 

1401/1/6 01:30:13