به نظرم باید جنبه قانونی، سیاسی و هنری این ویدئو منتشر شده از داریوش مهرجویی را کنار گذاشت. تمام ما اهالی سینما با این اتفاقات مضحک در وزارت ارشاد آشنا هستیم. اما آنچه را که باید در این ویدئو دریابیم خود داریوش مهرجویی است. خود او به عنوان یگانه هستیمندی که توجه ما را با آن حرکات پرشور و احساسی به خود جلب میکند. آنچه از همه مهمتر است عواطف قلیان یافته اوست نه در قبال وزارت ارشاد با بوروکراسی اداری شبه قاجارگونهاش، بلکه عواطف داریوش مهرجویی به عنوان یک انسان و نگاه و جهانی بینی که در این سن و سال دارد. چیزی که درخشان است و باعث تلالو این ویدئو میشود و چشم را به سمت خود میکشاند همین است که یک انسان چگونه تا این میزان رها است و عاشق.
داریوش مهرجویی نامش در سینمای ایران با نگرههای فلسفی گره خوده است. قصد ندارم به این بپردازم که آیا داریوش مهرجویی در بیان و کم و کیف این نگره موفق عمل کرده است یا خیر. بلکه قصد دارم درباره خود داریوش مهرجویی و نگره فلسفی شخصی خودش کوتاه بنویسم. هر چند همواره اظهار کردهام که کتاب جهان هولوگرافیک به ترجمه او بزرگترین ضربه را به نحوه روایتهای داستانی سینما و تئاتر دانشجویی وارد کرده است. (ایجاد یک توهم برای خلق روایتهای عجیب و لطمه زننده) در کنار این موضوع فیلم هامون را همچنان یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران میدانم. همچنین مهرجویی را در دسته کارگردانان درجه اول سینمای ایران باید محسوب کرد. کسی که در کارنامه خود فیلمهای با اهمیت و استخوان دار بسیاری دارد. پستچی، دایره مینا، گاو، اجاره نشینها، هامون، لیلا و مهمان مامان به واقع فیلمهایی قابل بحث و مهمی تلقی میشوند فارغ از آنکه این فیلمها باب سلیقه شخصی افراد و منتقدان باشند.
داریوش مهرجویی جز در دسته بندی کارگردانان مهم سینمای ایران در یک دسته بندی دیگر نیز قرار دارد. مهرجویی در کنار مسعود کیمیایی ، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی در دسته سینماگرانی قرار دارد که با افزایش سن و پا گذاشتن به مرحله پس از میانسالی به ورطه تولیدات نازل افتادند. در این بین ناصرتقوایی به دلایل فرامتنی موفق به فیلم ساختن نشد که شاید این خود نوعی توفیق اجباری برای او بود که خاطرات درخشان گذشته را مخدوش نکند و بهرام بیضایی پس از وقتی همه خوابیم آنقدر باهوش بود که متوجه شود نباید دیگر فیلم بسازد و معدل کارنامه فیلمسازی خود را پایین نیاورد. در نهایت نیز با کوچی ناخواسته خود را به تدریس مشغول کرد. در این بین مسعود کیمایی و داریوش مهرجویی به فیلمسازی ادامه دادند و بارها مورد انتقادهای ریز و درشت قرار گرفتند. اما آنچه در این بین با اهمیت بود نه انتقادها، نه فیلم و نه نگره این دو کارگردان بود. آنچه برای این دو نفر همچنان دارای اهمیت است چیزی است که در نسل جدید سینمای ایران دیگر وجود ندارد. عشق به فیلمسازی بدون در نظر گرفتن عواقب و و حتی بدون توجه به رزومه و جایگاه شخصی در تاریخ است. داریوش مهرجویی هیچ گاه نگران نبود که بعد فیلم هامون با آن تراز روشنفکری چرا باید روی به ملودرامی مانند لیلا بیاورد. یا هرگز بابت ساخت چه خوبه که برگشتی خود را شماتت نکرد و از ساخت آن ابراز پشیمانی نکرد. مهرجویی و کیمیایی حس هم حضوری در صحنه فیلمبرداری را به هر چیزی ترجیح میدهند. مهرجویی از نسل لذت بردن از تماشای فیلم روی پرده سینماست فارغ از اینکه کارگردان کیست و قبلا چه کرده است. برای همین نیز در ویدئویی که منتشر کرده است تا این میزان آشفته است و به آب وآتش میزند. او تنها یک عاشق دیرین سینماست که فارغ از اینکه چه جایگاهی دارد و چه خدماتی به سینما داشته است تنها میخواهد فیلمش رنگ اکران ببیند و این لذت تماشا را با دیگران سهیم شود. چه تعداد از کارگردانان جوان امروز حاضرند چنین برخوردی داشته باشند؟ همان کارگردانانی که به هر قیمتی میخواد وارد جرگه کارگردانی شوند و در نهایت این موضع را دارند که خداوندگاران سینما هستند و باید همه گان در برابر آنان آماده به خدمت باشند.
مهرجویی هیچ گاه داعیه بزرگی نداشته است. همواره مانند نگره ای که در هامون، بانو یا پری مشخص بود سعی کرده از مسیر لذت ببرد و نتیجه کار برایش اهمیتی نداشته است. این در لحظه بودن برای او در حکم مخدری است که روان او را آسوده میکند. حال نتیجه هر آنچه میخواهد باشد. مگر آدمی به همین زنده نیست که لذت ببرد و عاشق باشد؟ به قول هامون تا کی قرار است در منجلاب منطق و تکنولوژی غوطه خورد، پس به سر عشق چی اومد؟ احوال داریوش مهرجویی در آن ویدئو منتشر شده مانند آن کودک فیلم هامون است که در ظهر عاشورا به دنبال علی عابدینی میگردد و حیران در خانه در حال گشت زدن است. همانقدر آشفته خیال و همانقدر درمانده.
باید اعتراف کنم که من بر خلاف دیگران که از تماشای این ویدئو برآشفتند و ناراحت شدند، به هیچ وجه چنین احساساتی نداشتم. بلکه به این فکر کردم که عاقبت این کارگردان مانند همان اندیشه و نگرهای شد که در آثارش میتوان پیگیری کرد. آنقدر رها و عاشق است که برای لذت لحظه باوری در سن 82 سالگی چنین پر شور و بدون در نظر گرفتن هیچ امری عواطف و احساس خود را رها و عریان بیان میکند. و چه از این بالاتر و درخشانتر که هیچ گاه قضاوت و نتیجه گرایی مابقی آدم ها برای فرد اهمیتی نداشته باشد. داریوش مهرجویی در این سن هم همان اندیشه را حفظ کرده و برای کارش مانند هامون چنین احساساتی میشود و چقدر عالی که از او بیاموزیم این چنین پر شور و با عشق با تمام امور زندگی برخورد کنیم. به قولی گر زندگی باید، باید این سان!
دیر بزیی جناب مهرجویی، دیر بزیی ....