شهرزاد شاهکرمی
مضامینی همچون خشونت و زورگویی و یا با واژهای عامیانهتر قلدرمآبی در بسیار از آثار سینمایی مورد توجه قرار گرفتهاند. یک نگاه کلی میتواند دو رویکرد عمده در مواجهه فیلمنامهنویسان و کارگردانان نسبت به این مضامین را آشکار کند که بیش از هر چیز، تابع فرهنگی است که فیلم از آن برخاسته است. مارتین اسکورسیزی با ساخت آثاری همچون گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی/1980) و راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی/1976) خشونت را به بخشی از ویژگی درونی شخصیتهایش بدل میسازد و در سوی دیگری از کره خاکی، کارگردان ساختار شکن سینمای ژاپن ناگیسا اوشیما در فیلم حکایت ظالمانهای از جوانان (1960) خشونت را ویژگی جامعه سیاه پس از جنگ میداند که جوانان را قربانی میکند. عامل مهم خشونت و زورگویی میان نوجوانان فیلم روزهای بهتر، فشار تحصیلی برای ورود به دانشگاه و در درجه بعدی فشار اقتصادی موجود در جامعه چین است. از سویی دیگر میتوان تأثیر آموزههای کمونیستی حاکم بر این جامعه را در فضای روانی و بصری محیط دبیرستان مشاهده کرد. شخصیت چننیان (ژئوآ دونگی) دختری درونگرا و مستعد است که درست در نقطه پیوند تزلزل روانی ناشی از فشار اقتصادی و تحصیلی، مرتکب قتل غیرعمد میشود. او همکلاسیاش را از پلکان هل میدهد، دختری که در جهان چننیان شمایل رقابت تحصیلی و اختلاف طبقاتی است. در ادامه مطلب، به ویژگی قرینهسازی در فیلم برای پیشبرد روایت و بازی زمانی، نقاط ضعف فیلمنامه و ریتم آن، اشاره خواهد شد.
قرینهسازی و احساساتگرایی
پایانبندی فیلم قرینه سکانس آغازین است. این قرینهسازی محصول یک دیرند زمانی است؛ به این معنا که زمان به اندازه مرور چند ماه از زندگی شخصیت اصلی فیلم کش میآید و روایت دوباره در انتها به همین نقطه باز میگردد و ادامه مییابد. چننیان در زمان حال داستان، معلم یک مدرسه است و دانشآموزی دارد که درست میتواند مابهازایی از شخصیت و زندگی او در دوران نوجوانیاش باشد. تکرار قرینهوار شخصیتها، رویدادها و موقعیتها این امکان را فراهم میآورد تا کارگردان در پایانبندی نوید ادامه فیلمش را در قسمتی دیگر به تماشاگر بدهد. حضور لیو (جکسون یی) در پلان آخر، با کیفیتی در مرز خیال و واقعیت که پشت سر چننیان و دانشآموزش حرکت میکند و گویی در حال مراقبت از آنهاست. این قرینهای است از نماهایی که در گذشته، با میزانسنی مشابه لیو از چننیان محافظت میکرد. یکی از مهمترین مؤلفههای بصری قرینهسازی در فیلم روزهای بهتر، پلکان است. چننیان مدام در حال بالا و پایین رفتن از پلکان است و دو نمای قرینه مهم روی پلکان رخ میدهد. نخست در یکسوم ابتدایی فیلم که طی درگیری گروه دختران زورگوی دبیرستان با چننیان، سردسته گروه او را از پلکان مدرسه به پایین هل میدهد و چننیان آسیب میبیند. دیگری نمایی است که نقطه عطف اصلی فیلمنامه را رقم میزند. پلکان طولانی در خیابان و شبی که چننیان ناخواسته سردسته گروه قلدرها را به قتل میرساند. میزانسن این فصل بهگونهای است که پلکان نقش مهمی در افزایش تنش صحنه و واکنشهای هر دو بازیگر دارد. دختر پشت سر چننیان به سرعت از پلهها بالا میآید و در عین حال با ریتم تندی مونولوگ میگوید، مرکز قاب اما چننیان و واکنش او به کنش متشنج جاری در صحنه است و سرانجام او دختر را هل میدهد. دختر از پلکان سقوط میکند و در دم جان میدهد.
فیلم روزهای بهتر در یکسوم ابتدایی ضربآهنگ مناسبی ندارد. فیلم با داستان فرعی خودکشی دوست چننیان آغاز میشود و در ادامه با ورود شخصت لیو داستان اصلی پر رنگ میشود. اما آنچه سبب میشود فیلم تا نیمه با ریتم کندی نسبت به ساختار و لحن فیلمنامه پیش برود، ضعف در پیوند داستانهای فرعی و تمرکز و تأکید بیهوده بر پلانهایی است که جز احساساتگرایی بیش از حد، نه در راستای عرض فیلمنامه کارکردی دارند و نه آن را به لحاظ طولی به پیش میبرند. این نقصان سبب میشود تا تماشاگر حس کند پس از رخداد قتل، گویی فیلم تازه جان گرفته و تماشایی شده است. فیلمنامه روزهای بهتر از سانتیمانتالیسم و ورود به ورطه مضمونگرایی و پیامرسانی آسیب دیده است. نویسندگان و کارگردان گویی بنا دارند هر آنچه را درباره مانیفست زندگی در شرایط سخت و خشن میدانند، از زوایای دید شخصیتهای مختلف فیلم بیان دارند. گواه این مدعا فصلهای مربوط به حضور چننیان و لیو در اداره پلیس و تلاش مأموران در اعترافگیری از آن دو است. این فصلها که با تدوین متقاطع مدام به یکدیگر قطع میشوند، بر آنند تا بیش از پیشبرد داستان و تأکید بر عشق میان دو شخصت اصلی، هر آنچه را از دل مضمون فیلم بیرون میآید، برای تماشاگر بازگو کنند. شاید بتوان گفت این فصل یا پلان حضور دو شخصیت در ماشین ون پلیس، نمونهای از احساساتگرایی جاری در فرهنگ شرق است که در فیلمی با لحن جناییـروانکاوانه چیزی جز قطع ارتباط تماشاگر با فیلم را در مقاطعی به بار نخواهد آورد.
روزهای بهتر در چین با استقبال خوبی مواجه شد، در گیشه فروش کرد و منتقدان تحسینش کردند و از سویی دیگر در جشنوارههای داخلی خوش درخشید. اما میتوان گفت دور از ذهن نیست که با وجود رقبایش در اسکار، چندان به چشم نیاید.
*عنوان مطلب با الهام از نام فیلم "هنگامی که زنی از پلکان بالا میرود" ساخته میکیو ناروسه محصول 1960 سینمای ژاپن است.