مارتین اسکورسیزی، فلینی و جادوی گمشده سینما

 

نویسنده:مارتین اسکورسیزی

ترجمه:ا.ا

سینماتریبون:مارتین اسکورسیزی در  شماره جدید مجله هارپر مقاله‌ای درباره فدریکو فلینی نوشته است و در بخش‌هایی از این مقاله به شرایط فعلی سینما پرداخته است. چکیده این مقاله را در ادامه می‌خوانید.

هنر سینما به طور سیستماتیک کوچک ، به حاشیه رانده ، کم ارزش  و به جزئی ترین بخش مشترک فیلم‌ها یعنی "محتوا" تقلیل یافته است.

تا ۱۵ سال پیش اصطلاح محتوا زمانی  مطرح می‌شد که بحثی جدی در مورد سینما در جریان بود، و از محتوی مقابل اصطلاح «فرم» استفاده می‌کردند. پس از آن رفته رفته این اصطلاح از سوی مدیران کمپانی‌های رسانه ای بکار گرفته شد که بیشترشان چیزی از تاریخ هنر نمی‌دانستند و حتی آن قدر برایشان مهم نبود که فکر کنند باید بیشتر آگاهی کسب کنند. محتوا اکنون اصطلاحی تجاری برای همه تصاویر متحرک است: از یک  فیلم دیوید لین گرفته تا ویدیوی یک گربه، تبلیغ مسابقه سوپر باول،قسمت دوم یک فیلم ابرقهرمانی یا یک اپیزود .

این البته نه به تجربه فیلم بینی در سالن سینما بلکه به تماشای فیلم بینی درخانه در پلتفورم های آنلاین مرتبط است که اکنون بر تجربه سینمارفتن غالب شده ، درست مانند سایت آمازون که از فروشگاه های فیزیکی پیشی گرفت. از یک سو ، این برای فیلمسازان از جمله خودم ، خوب بوده. از طرف دیگر  شرایطی را ایجاد کرده است که در آن همه چیز در یک بازی برابر به بیننده ارائه می شود ، که به نظر دموکراتیک می رسد اما چنین نیست. اگر پیشنهاد دیدن فیلم های بیشتر  توسط الگوریتم ها براساس آنچه قبلاً دیده باشید و پیشنهادات فقط براساس موضوع یا ژانر باشد، پس این چه سودی برای هنر سینما دارد؟

تولیت (curating )غیر دموکراتیک یا نخبه گرایانه نیست ، اصطلاحی است آنچنان مستعمل که دارد بی معنی می‌شود. تولیت یک عمل سخاوتمندانه است - شما آنچه را دوست دارید و آنچه  به شما الهام بخشیده به اشتراک می گذارید. (بهترین سیستم عامل های پخش فیلم های آنلاین ، مانند شبکه کرایتریون و موبی و  شبکه های تلویویونی سنتی مانند TCM ، مبتنی بر تولیت هستند - در واقع این شبکه ها سرپرستی می شوند.) الگوریتم ها ، بر اساس تعریف ، مبتنی بر محاسباتی هستند که بیننده را به عنوان یک مشتری می بینند ولا غیر.

انتخاب هایی که توسط توزیع کنندگان مانند  آموس وگل در گرو پرس در دهه شصت انجام شد ، صرفا رفتار سخاوتمندانه نبود ، بلکه اغلب شجاعانه بود. دن تالبوت ، که یک برنامه گذار و برنامه ریز بود ، جشنواره فیلم نیویورک را برای نمایش فیلم‌ی که دوست داشت، تاسیس کرد برای نمایش «پیش از انقلاب» ساخته برناردو برتولوچی - که دقیقاً انتخاب مطمئی نبود. این فیلم ها به لطف تلاش چنین پخش کنندگان، متولیان و برنامه گذارانی کشف شدند که لحظه ای خارق العاده را ساختند. شرایط آن لحظه برای همیشه  از بین رفته است از اولویت تجربه فیلم دیدن در سالن سینما گرفته تا هیجان جمعی از امکانات سینما .به همین دلیل است که من اغلب به آن سالها نقب می‌زنم. من احساس خوشبختی می کنم که جوان و سرزنده  بودم و  نسبت به همه آن رویدادها برخورد بسته ای نداشتم.

سینما همیشه بسیار بیشتر از محتوا بوده و بیشتر از محتوا خواهد ماند و آن سالهایی که چنین فیلمهایی از سراسر دنیا به نمایش درمی آمدند ، با یکدیگر صحبت می کردیم و به صورت هفتگی از نو قالب هنری را تعریف می کردیم ،که گواه این امر است.

در حقیقت ، این هنرمندان دائماً با سوال "سینما چیست؟" کلنجار می‌رفتند و سپس پاسخ این سوال را به فیلم بعدی خود واگذار می‌کردند. هیچ کس خودش  را تافته جدابافته نمی‌دانست ، و به نظر می رسید همه  در حال  پاسخ به این پرسش هستند و از یکدیگر حمایت می‌کردند. گدار و برتولوچی و آنتونیونی و برگمان و ایمامورا و رای و کاساویتس و کوبریک و واردا و وارهول با هر حرکت دوربین جدید و هر تدوین جدید، سینما را از نو اختراع می‌کردند و فیلمسازان  با موقعیت تثبت شده تری مانند ولز و برسون و هیوستن و ویسکونتی  از موج خروشان خلاقیت پیرامون خود دوباره انرژی می‌گرفتند.

در مرکز همه اینها ، یک کارگردان بود که همه او را می شناختند ، یک هنرمند که اسم او مترادف با سینما و هرآنچه سینما  می توانست انجام دهد، بود. این نامی بود که بلافاصله سبک ، نگرش خاصی نسبت به جهان را در ذهن متبادر می‌کرد. در واقع  نام او به صفت تبدیل شده بود. بیایید بگوییم شما می خواستید فضای سورئال را در یک مهمانی شام ، یا یک عروسی ، یک مراسم تشییع جنازه ، یا یک کنفرانس سیاسی ، یا دیوانگی کل کره زمین را توصیف کنید - تمام کاری که شما باید انجام می دادید این بود که کلمه «فلینی وار» را بگویید و مردم دقیقاً منظورتان را درمی‌یافتند.

در دهه شصت ، فدریکو فلینی بیش از یک فیلمساز بود. او همچون چاپلین و پیکاسو و بیتلز بسیار بزرگتر از هنر خودش بود. در برهه ای خاص ، مسئله دیگر مربوط به این یا آن فیلم فلینی نبود بلکه همه فیلم ها به عنوان یک ژست بزرگ در کهکشان درهم آمیخته بودند.  دیدن یک فیلم فلینی به گوش سپردن به آواز (ماریا) کالاس یا دیدن بازی (سر لارنس)اولیویه یا رقص نوریه اف می مانست. فیلم های او حتی شروع به ترکیب نام او کردند - کازانوای فلینی، ساتیریکون فلینی ،. تنهااسم قابل مقایسه در سینما با او هیچکاک بود ، اما فلینی چیز دیگری بود: یک برند ، خود ژانر. فلینی فاضل سینما بود...

دو  فیلم فلینی که بیشترین تأثیر را روی من گذاشت ، آنهایی که واقعاً تکانم دادند ، «ولگردها» و «هشت و نیم» بودند. «ولگردها» چراکه مضمونی بسیار واقعی و با ارزش را به تصویر می‌کشید که مستقیماً به تجربه شخصی خودم ارتباط داشت.

 و «هشت و نیم» به این دلیل که تعریف من از اینکه سینما چیست - چه کاری می تواند انجام دهد و شما را به کجا می برد – را بازتعریف کرد.

....

بعد از اینکه فیلمی  مانند «زندگی شیرین» را ساختی و جهان را به طوفان کشاندی  چه می کنی؟ همه به هر کلمه شما آویزان هستند و منتظرند ببینند که شما در آینده چه کار خواهید کرد. این همان چیزی است که برای باب دیلن در اواسط دهه شصت بعد از ترانه Blonde on Blonde  اتفاق افتاد. از نظر فلینی و دیلن ، اوضاع به همین منوال بود: آنها فوجی از  مردم را تحت تاثیر قرار داده بودند ، همه احساس می کردند آنها را می شناسند ، انگار آنها را درک می کردند، و اغلب ، گویی که صاحب  فلینی و دیلن هستند. بنابراین ، مردم ، طرفداران ، منتقدان و دشمنان (و هواداران و دشمنان اغلب احساس می شود که یکسان هستند). فشار برای تولید بیشتری آورند. فشار برای ادامه دادن. فشار از طرف خودت ، به خودت.

برای دیلن و فلینی ، جواب این بود که به درون خود بپردازیم. دیلن به دنبال معنای ساده معنویت در کلام توماس مرتون بود و او پاسخ را پس از تصادف موتور سیکلت خود در وودستاک یافت ، جایی که ترانه The Basement Tapes را ضبط کرد و برای جان وسلی هاردینگ ترانه می‌نوشت.

....

من فدریکو را ، آنقدر خوب می‌شناختم که بتوانم او را دوست بنامم. ما برای اولین بار در سال  1970 یکدیگر را ملاقات کردیم ، زمانی که من با تعدادی از فیلم های کوتاهم برای یک جشنواره فیلم به ایتالیا رفتیم. من با دفتر فلینی تماس گرفتم و حدود نیم ساعت به من وقت داد.  بسیار گرم و صمیمی بود. به او گفتم که در اولین سفرم به رم ،(دیدار با) او و کلیسای سیستین را برای آخرین روز برنامه ریزی کرده بودم. فلینی خندید. دستیارش گفت: "می بینی ، فدریکو ، تو یک بنای یادبود خسته کننده شدی!" من به او اطمینان دادم که ابدا کسل کننده نیست. به یاد دارم که از فلینی   پرسیدم که کجا می توان لازانیا خوب پیدا کرد ، و او یک رستوران فوق العاده را پیشنهاد داد - فلینی بهترین رستوران ها را در همه جا می شناخت.

+++

در سالهای آخر زندگی او ، سعی کردم کمکش کنم تا آخرین فیلمش «آوای ماه» را در ایالات متحده پخش کند. او در این پروژه با تهیه کنندگانش مشکلاتی پیدا کرده بود - آنها یک فیلم  بزرگ از فلینی را می خواستند و او فیلمی  بسیار مراقبه گونه و غم انگیزتر را به آنها ارائه داده بود. هیچ توزیع کننده ای به فیلم نگاه نکرد ، و من واقعاً شوکه شدم که هیچ کس ، از جمله هیچ یک از سالن های مهم مستقل در نیویورک ، حتی نمی خواست آن را نشان دهد. نشان ندادن فیلم های قدیمی را می‌شد درک کرد ، اما فیلم جدید  را نه ، که معلوم شد آخرین اثر او ست. کمی بعد ، من به فلینی کمک کردم تا برای پروژه مستندی که برنامه ریزی کرده بود بسازد،بودجه ای دریافت کند ، مجموعه مستندی تک نگاری از اهالی سینما: بازیگر ، فیلمبردار ، تهیه کننده ، ...  متأسفانه ، او قبل از شروع پروژه درگذشت. یادم می آید آخرین باری که با او تلفنی صحبت کردم. صدایش خیلی ضعیف به نظر می رسید و من می توانستم بگویم که او دارد کمرنگ می شود. غم انگیز بود که دیدم آن نیروی زندگی باورنکردنی از بین می رود.

+++

همه چیز تغییر کرده است.سینما و اهمیت ش در فرهنگ ما. البته تعجب آور نیست که هنرمندانی مانند [ژان لوک] گدار ، [اینگمار] برگمان ، [استنلی] کوبریک و فلینی ، که زمانی مانند خدایان بر هنر عالی ما حکمرانی می‌کردند ، سرانجام با گذشت  زمان به سایه رفتند. اما در این مرحله ، ما نمی توانیم چیزی را مسلم بدانیم. ما نمی توانیم برای مراقبت از سینما به تجارت سینما وابسته باشیم. در تجارت سینما که اکنون یک تجارت سرگرمی بصری گسترده است ، تأکید همیشه بر کلمه" تجارت "است و ارزش همیشه با توجه به پولی تعیین می‌شود که می توان از هر دارایی خاص(منظور تولیدات کمپانی.م) بدست آورد .از این نظر ، از فیلم طلوع گرفته تا جاده تا 2001 یک اودیسه فضای، بیشتر تفاله‌های خشک شده و آماده برای خط "فیلم هنری" در سیستم پخش آنلاین هستند.

آن دسته از ما که سینما و تاریخچه آن را می شناسیم باید عشق و دانش خود را هر چه بیشتر با مردم در میان بگذاریم. و ما باید برای صاحبان حقوقی فعلی این فیلم ها کاملاً روشن کنیم این  آثار بسیار بیشتر از دارایی صرف آنها برای بهره برداری است. این آثار از بزرگترین گنجینه های فرهنگ ما هستند و باید با آنها برخورد مطلوبی داشت.

من تصور می کنم ما همچنین باید تصورات خود را درباره اینکه سینما چیست و چی نیست ، اصلاح کنیم. فدریکو فلینی نقطه خوبی برای شروع است. درباره فیلم های فلینی می توانید چیزهای زیادی بگویید ، اما یک نکته غیرقابل بحث درباره فیلمهای اوست: آنها سینما هستند. آثار فلینی تا حد زیادی به تعریف شکل هنر کمک می کند.

1400/1/20 01:25:29