فاطمه مرشدکیان
کری مالیگان:کشف تازه قرن ۲۱
تناقض ارتباط چشمی قوی با لحن بیان خونسرد

یکی از تمهیدات جدی هالیوود در راستای جذب و حفظ مخاطبانش اقدام به ساده‌فهم کردن بازیها بوده است. گویی به دلیل وابستگی سینمای تجاری به پیشبرد داستان، سطح واکاوی شخصیت‌ها تا حد تسلط مخاطب بر آنها نزول پیدا می‌کند. طبق این الگو بیننده از تمام طیف احساساتی که شخصیت‌ها تجربه می‌کنند مطلع بوده، جزئی‌ترین درونیات حسی از او دریغ نشده، درنتیجه تنها وظیفه اش محدود به پیگیری مسیر داستان می شود. در این بین، نسل جدیدی از بازیگران جوان به سینمای آمریکا راه یافتند که توانستند این الگو را بشکنند و اهمیت اکتشاف در شخصیت را یادآوری کنند. کری مالیگان، بازیگر انگلیسی، یکی از این جوان‌های مستعد بود که در دهه ابتدایی قرن فعالیت خود را بطور جدی در سینما آغاز کرد.

 

سال‌های اول: شناخت دوگانه هوش و آسیب‌پذیری

در نوع بازی مالیگان اغلب چیزی ناگفته و قابل کشف باقی می‌ماند. طبق بازی درون‌گرایانه او، مخاطب می‌تواند به ایجاد تغییر در حالات صورت یا زبان بدن پی ببرد اما تفسیر این تغییر برعهده خودش و درکی که از شخصیت به دست آورده گذاشته می‌شود. او در این سبک بازی که چارچوب درام و ملودرام را طلب می‌کند، ذهن مخاطب را برای کاوش در فهم شخصیت به زحمت  می‌اندازد. از طرف دیگر تناقضی که در ارتباط چشمی قوی با لحن بیان خونسردش دارد، او را در ایفای نقش های چند لایه یاری می‌کند. اِلمان هایی که در آخرین فیلمش به اوج خود می‌رسند.

ورود او به سینما با نقشی فرعی در فیلم تحسین شده ی غرور و تعصب (جو رایت/ ۲۰۰۵) همراه بود. اما حضور جدی او در درام سوادآموزی (لون شرفینگ/ ۲۰۰۹) اتفاق افتاد. نقش یک دختر نابالغ که محدودیت‌های پیرامونش را برنمی‌تابد و درصدد پیوستن به دنیای بزرگسالان، دست به ریسک عجیبی می زند. مالیگان توانست با دقت به جزئیات رفتاری و شناخت دوگانگی هوش و آسیب‌پذیری، رشد شخصیتی را باورپذیرانه نمایش دهد. نقشی که برایش نامزدی اسکار را نیز به ارمغان آورد.

سال بعد به‌عنوان شخصیت اصلی در فیلم هرگز رهایم نکن (مارک رومانک/ ۲۰۱۰) ظاهر شد. نقشی که با سبک شخصی بازی‌اش همسوتر بود. به گونه‌ای که با کمترین میزان بروز احساسات موفق شد رنج تحمیل شده بر شخصیت و پوچی گسترده در اتمسفر فیلم را به مخاطب منتقل کند. سال ۲۰۱۱ برای او با بازی در دو فیلم مهم راندن (نیکولاس ون ریفن/ ۲۰۱۱) و شرم (استیو مک کوئین/ ۲۰۱۱) همراه بود. در فیلم اول با رایان گاسلینگ و در دیگری با مایکل فاسبیندر همبازی شد و با اینکه حضورش زیر سایه درخشش هر دوی آنها چندان مورد توجه قرار نگرفت، توانست دو بازی کاملاً متفاوت- بازی زیرپوستی و در سکوت برای فیلم راندن و نقشی کاملاً برون گرایانه و هیستریک در فیلم شرم- ارائه دهد.

دو سال بعد با بازی در فیلم درون لوین دیویس (برادران کوئن/ ۲۰۱۳) اجرایی متعادل از نقش خواننده ای عبوس و درعین حال دلنشین را تجربه کرد. علاوه بر آن در تجاری‌ترین‌ فیلم کارنامه‌اش یعنی گتسبی بزرگ (باز لورمن/ ۲۰۱۳) ظاهر شد. نقشی که نیازمند پیروی از الگوهای ثابت در سینمای بدنه هالیوود بود و به همین جهت در ایفای آن چندان موفق ظاهر نشد؛ هرچند برآیند کلی تیم بازیگری نیز با وجود برخورداری از افراد حرفه‌ای به سطح قابل قبولی نرسید و در کل با فیلم متوسط و حتی ضعیفی روبه‌رو هستیم.

کری مالیگان در سال‌های بعد سعی کرد از زیر سایه همبازی‌های شناخته شده‌اش خارج شود و توجه کامل را در اختیار داشته باشد. این تصمیم سرانجام با بازی در فیلم‌های دور از اجتماع خشمگین (توماس وینتربرگ/ ۲۰۱۵) و طرفدار حق رای زنان (سارا گاورون/ ۲۰۱۵) و همچنین سریال موازی (اس. جی کلارکسون/ ۲۰۱۸) به ثمر نشست و توانست او را به چهره‌ای مستقل و دغدغه‌مند تبدیل کند. این مسیر او را به سمت بازی در فیلمی مرتبط با مهمترین جریان فمینیستی این سال‌ها یعنی جنبش افشاگری متجاوزان صاحب قدرت (من هم) هدایت کرد. فیلمی که بازی در آن برایش دومین نامزدی اسکار را به همراه داشت.

 

زن جوان نویدبخش: یک نقش‌آفرینی اسکاری

با وجود  تعدّد محصولاتی که اخیراً در حوزه این جنبش تولید شده‌اند، کمتر فیلمی به بررسی آسیب شناسانه این اتفاق بر قربانی پرداخته است. چنین نگاه ویژه‌ای بازیگر ویژه‌ای نیز طلب می‌کند؛ کسی که توانایی اش در ایفای نقش های چندلایه را به اثبات رسانده باشد. مالیگان در فیلم  زن جوان نویدبخش (امرالد فنل / ۲۰۲۰) نقش کاساندرا، دانشجوی سابق پزشکی را بازی می‌کند که پروژه‌های شخصی عجیبی انجام می‌دهد و درگیر مشکلاتی‌ست که از یک اتفاق آزاردهنده برای دوستش نشات می‌گیرد.

از شاخصه‌های بارز مالیگان در این فیلم، تسلطی است که بر لحن خود پیدا کرده؛ اما بزرگترین دستاورد او بازیِ بدن قابل توجهی است که تا به حال از او ندیده بودیم. از همان سکانس اول حضورش که نه با چهره، بلکه توسط حرکات نامتعادل بدنش به تماشاگر معرفی می‌شود، می‌توان دقت او در خوانش صحیح از هماهنگی اندام‌ها را مشاهده کرد. این موضوع تا انتهای فیلم برگ برنده او در شناساندن شخصیت کاساندرا به بیننده است.

البته که این نقش برای او بدون چالش نبوده است؛ زیرا شخصیت کاساندرا بر لبه تیغ آسیب دیدگی و آسیب زنندگی حرکت می‌کند و کوچکترین لغزشی در اجرا می‌تواند بیننده را پس بزند. از طرف دیگر طنز جاری در فیلم به عنوان مولفه‌ای متعادل کننده به پرهیز از جهت‌دهی افراطی مخاطب عمل می‌کند. بنابراین درکنار ویژگی‌های دوگانه این نقش، مالیگان می‌بایست از موقعیت‌های طنز فیلم به نفع نمایش لایه های پیچیده شخصیت‌اش استفاده کند.

 

پیامد رنج های ناخواسته

در بخشی از انتهای فیلم، کاساندرا سرانجام آزارگر دوستش را به بند می‌کشد، از او اعتراف می گیرد و در حین آماده کردن ابزار فرجام‌خواهی‌اش با لحنی آرام، آزرده و آکنده از حسرت درباره پیامد آزاری که گریبان دوستش را گرفته بود صحبت می کند. در اینجا می توانیم به علت خود و دیگر آزاری‌های او پی ببریم؛ اینکه او این مسیر را انتخاب نکرده، بلکه خودش را موظف به انجام آن می‌بیند. اینکه لذت سادیسمی یا انگیزه عقده‌گشایانه ای در کار نیست. او از دوست آزار‌دیده‌اش زخمی را به ارث برده که سزاوارش نبوده است. پس تصمیم می‌گیرد آن را به آزارگر انتقال دهد و چرخه عذابی که دوستش و سپس خودش را از جریان زندگی جدا کرده است برای همیشه ببندد.

مالیگان با نقش آفرینی مسلط خود در این فیلم از شانس های اصلی دریافت مجسمه طلایی اسکار به شمار می‌رود.نقشی که شاید بهترین بازی او نباشد، اما قطعا از متفاوت‌ترین آنهاست.

 

1400/1/26 00:47:03