ترجمه تکتم نوبخت
کلویی ژائو در 2021 سال بسیار شلوغی را سپری میکند. امسال با نامزد شدن سرزمین خانه بهدوشان در مراسم اسکار و همچنین اکران فیلم ابدیها برای پائیز میتواند مهمترین سال حرفهای این فیلمساز باشد. ژائو در ادامه سه فیلم قبلیاشکه با بودجه های متوسط ساخته شدهاند، به سراغ یک فیلم ابرقهرمانی میرود به نام ابدیها با بازی آنجلینا جولی، کمیل نانجیانی و سلما هایک که مسیر متفاوتی را از دیگر آثار این فیلمساز طی میکند. او در مورد تاثیر گسترده رکود اقتصادی بزرگ در ساخت فیلمش و اینکه سرزمین خانه بهدوشان و ابدیها مانند دو سگ او هستند که حکم فرزندانش را دارند و همچنین اینکه او چگونه مانند یک وقایع نگار عمل میکند تا بتواند داستآنهایی از زندگی واقعی مردم را در هالیوود بازگو کند، صحبت میکند.
شما یک فیلم نامزده شده اسکار دارید و در کنار آن در حال پیش تولید فیلم مارول برای پاییز هستید. موقعیت کاری شما به چه صورت است؟
من نیمی از زمانم را در خانه هستم. نیمه دیگر وقتم را در بوربانک، یک قسمت از دیزنی به سر میبرم.
آیا چنین کاری کمی عجیب نیست در حالیکه مشغول عرضه فیلم جدیدتان سرزمین خانه بهدوشان هستید؟
نه عجیب نیست. تنها تفاوتش این است که دیگر زمانی برای خواب ندارم. وضعیت این دو فیلم در نسبت با هم و برای من جالب و بامزه است. آنها مثل دو سگ من هستند که اساسا زندگی من محسوب میشوند .اسمشان تاکو و روستر است. شرایط جسمانی آنها بسیار متفاوت است و سر و کله زدن با آنها یک نیروی فوق العاده میخواهد. مثلا تصور کنید من در حالیکه عاشق هر دوی آنها هستم بیشتر روستر را نوازش میکنم و بعد به تاگو نگاه میکنم و فکر میکنم « نه! باید یکی را نوازش کنم.»
آیا یک پروژه بیشتر از پروژه دیگر نیاز به رسیدگی دارد؟
من هنوز آنها را با سگهایم مقایسه میکنم. افرادی که من را خوب میشناسند بزرگترین عشق من را میدانند. فکر میکنم ابدیها کمی بیشتر از سرزمین خانه بهدوشان در حال حاضر رسیدگی میشود( میخندد) .تاکو هشت ساله است و روستر سه سال دارد. بنابراین کمی اختلاف در مورد رسیدگی و مراقبت از آنها وجود دارد.
شما سرزمین خانه بهدوشان را با یک اقتباس از کتابی غیر داستانی ساختید. این اقتباس چگونه کارساز شد؟
چون کتاب به شکل باورنکردنی یک ایده جهانشمول و یک طرح فراگیر داشت. این کتاب دورهای که یک شیوه زندگی در حال ناپدید شدن است را به تصویر میکشد و شخصیتهای جذابی و جالب توجهای داشت. بنابراین کار ما فقط خلق یک شخصیت داستانی بود که بتواند کل آن قصه را در بربگیرد و در آن زمینه کار کند.
این کاری است که شما قبلا در ترانههایی که برادرانم به من آموختند و سوارکار انجام دادید. ترکیب زندگی واقعی با یک داستان. آیا این رویکرد مشابهی بود؟
سرزمین خانه بهدوشان یک چالش متفاوت بود، چراکه جنبههایی از یک فیلم جادهای را نیز داشت. من قبلا در مورد یک مکان ثابت فیلم ساخته بودم که قاعدتا شخصیتها آنجا را ترک نمیکردند. چالش دیگر این بود که فرن (فرانسیس مکدورمند) بسیار با فرانسیس در زندگی واقعیاش تفاوت داشت.شخصیتهای اصلی دیگری که من داشتم هفتاد تا هشتاد درصد از شخصیت واقعی خودشان را در فیلم نشان میدادند. همچنین در مورد محل زندگی و نحوه زیستشان و کاری که انجام میدهند. اما در مورد فرانسیس کمی اوضاع تفاوت داشت. در مجموع بدیهی است که این یک کار پر مخاطرهتر بود.
بنابراین این فیلم پر مخاطرهتر به عنوان بخشی ازمسیری در نظر گرفته میشد که در نهایت قرار است به ابدیها ختم شود؟ که یک پروداکشن عظیم با انواع شخصیتهای داستانی است؟ یا فقط یک پروژه خاص بود که علاقه و توجه شما را برانگیخت.
اگر کسی بپرسد که «آیا تاکو را گرفتی تا سرانجام بتوانی روستر را به دست بیاوری» از من کتک میخورد (با خنده) عشق به هردوی اینها واقعی است! نه، قطعا نمیدانستم فیلم بعدی ابدیها ست. دو روز قبل از شروع فیلمبرداری سرزمین خانه بهدوشان آنها با من تماس گرفتند و گفتند که در نظر دارند ساخت این فیلم را بر عهده من بگذارند. من آن موقع در داکوتای جنوبی بودم و آماده رفتن برای ساخت سرزمین خانه بهدوشان. بنابراین این طورفکر میکنم که قبل از اینکه برای تولید سرزمین خانه بهدوشان راهی شوم، این پروژه را در دست گرفتم.
آیا فرانسیس مکدورمند وقتی به سراغ شما آمد به شخصیت «فرن» نیز فکر کرده بود. میدانم که او این کتاب را به شما پیشنهاد داد اما آیا او با ایده داستانی با محوریت این شخصیت به سراغ شما آمده بود؟
فرانسیس مکدورمند و تهیه کنندهاش که امتیاز کتاب سرزمین خانه بهدوشان را خریده بودند با من تماس گرفتند و کتاب را به من پیشنهاد دادند. من کتاب را خواندم و سپس همدیگر را ملاقات کردیم. وقت زیادی را با او گذراندم و شناختمش. بعد از آن من با مدیرفیلمبرداریام، جوشوا جیمز ریچارد که همسر فرانسیس نیز هست و به همراه فرانسیس، به یک سفر طولانی در سراسر غرب آمریکا رفتیم. جایی در آن سفر، در کنار خواندن کتاب، آشنا شدن با آدمهایی که در کتاب آمده بود و صرف زمان زیادی با فرانسیس در نهایت به سراغ تهیهکنندگانم رفتم وگفتم «من فکر میکنم میتوانیم یک شخصیت داستانی هم داشته باشیم.»
در چه مرحله ای از پاندمی بود؟
اجازه بدهید برنامه زمانی را به شما بگویم. سرزمین خانه بهدوشان از سپتامبر 2018 تا اول فوریه 2019 فیلمبرداری شد. بلافاصله پس از جمعکردن کار، من مشغول مراحل پیش تولید ابدیها شدم و از سپتامبر 2019 تا فوریه 2020 به فیلمبرداری آن مشغول بودم. سپس تعطیل شدیم وکار تمام شد. آن موقع من رفتم به سراغ تدوین سرزمین خانه بهدوشان.
بنابراین وقت تدوین سرزمین خانه بهدوشان که بر خلاف زمان شروع فیلم در زمان پاندمی بود به این فکر میکردید که دیدگاه این فیلم درباره آخرین فاجعه اقتصادی چیست و اینکه این یکی از چیزهایی است که در اطراف ما به خاطر پاندمی اتفاق میافتد؟ اصلا این در ذهن شما بود؟
نه زیاد. مشخصا زندگی من و همه ما خیلی تغییر کرده است. ولی نمیتوانم بگویم ممکن بود یک مقدار متفاوتتر باشد اگر پاندمی وجود نداشت. به هر حال تدوین برای من اصلا یک کار روشنفکرانه و خردمندانه نیست.
این یک فیلم نسبتا جمع و جور و کوچک است. شما الان در حال کار بر روی یک پروداکشن نسبتا بزرگ هستید. آیا تاکنون درباره ساخت یک فیلم در اندازه تولیدی متوسط با هالیوود حرفی به میان آوردهاید؟ آیا سرزمین خانه بهدوشان میتواند در آن مقیاس باشد؟
شما در حال صحبت با نسلی از فیلمسازان هستید که یک تجربه تروماتیک را پشت سرگذاشتهاند. من مدرسه سینما را هنگامیکه بحران اقتصادی رخ داد شروع کردم و در 2010 از آن فارغالتحصیل شدم. هر کجا که برای فیلم ساختن میرفتی کسی به تو پولی نمیداد تا بتوانی دوباره خون به پا خواهد شد را بسازی. خون به پا خواهد شد و جایی برای پیرمردها نیست را خاطرتان هست چه سالی بود؟ همان سالها بود.
2007 !
بله! ناگهان همه چیز ورشکست شد. و بعد همه فقط از همه سینماگران یک چیز را میشنیدی! ژانر برجسته!
این یعنی میتوانید با کمتر از ده میلیون دلار آن را تهیه کنید، اما فیلم برجسته و شاخصی خواهد شد.
بله. قرار است برجسته باشد .من نمیدانم. هیچکس در مدرسه چنینچیزی به من یاد نداد! بنابراین من در نهایت باید از چیزی که از صد فیلم بزرگ یاد گرفته بودم، اولین فیلمم را میساختم. سوال اساسی اینجاست که افرادی که ده میلیون دلار ندارند چه چیزی دارند؟ سپس همان ایدهها و دست مایهها را تا حد امکان در فیلمتان تاثیرگذار و پیاده کنید. چون این تنها شانس شما برای دیده شدن فیلمتان است. واقعا برای آن سالها که من را به اینجا رساند ممنونم.
من آن فیلمها را دوست دارم. نوعی چالش منحصر به فرد به نظر میرسد. دو فیلم قبلیتان را میگویم.
یا الان به چالش کشیده خواهید شد یا بعدا به چالش کشیده میشوید. .در شروع کار خود اگر با روند کار پیش میرفتید و مسیر آسان را طی میکردید، الان نمیتوانستید سرپا بایستید، به هر حال باید راهی برای آفرینش خود پیدا کنید.
مسیر آسان تر چه بود؟
ژانر برجسته! (میخندد) من هنوز واقعا نمیدانم این چیست.من داشتم یک فیلمنامه ژانر برجسته مینوشتم اما نمیتوانستم پول آن را تهیه کنم. برای اینکه برجسته بشود و برای تحققش به آن پول نیاز دارید. مگر اینکه پروژه جادوگر بلر را بسازید که یک فیلم متمایز است.
به نظر میرسد فیلم ژانر برجسته واقعا فقط به معنی یک فیلم خوب ترسناک باشد. تعداد زیادی درام عاشقانه یا جنایی با القاب ژانر برجسته وجود ندارد.
بله، باید ترسناک باشد. بعد از ساختن ترانههایی که برادرانم به من آموختند و سوارکار، مشاغلی برای استخدام یک کارگردان برای من وجود داشت که میتوانستم آنها را انتخاب کنم. آنها پروژه های بزرگتری بودند. اما من این نیستم و در این صنعت اگر صادقانه نگویید چه کسی هستید، مجبور به کار کردن با افرادی میشوید که به هیچوجه دلتان نمیخواهد با آنها کار کنید. با عیان کردن خود واقعی تان شاید که کمی دیرتر به موفقیت مد نظر برسید اما در عین حال آرام آرام افرادی را که همفکر شما هستند، آدمهای دلخواهتان را دور خود جمع میکنید .
بنابراین در سرزمین خانه بهدوشان عواملی را در اختیار داشتید که قابل اطمینان بودند. افرادی که قبلا با آنها کار کردهاید و میدانند چگونه باید فیلمی مثل این فیلم را تولید کنند و یا در کنار شما کار کنند.
اگر من سوارکار را نمیساختم، اگر فیلمی میساختم که مال من و مطابق با نحوه تفکر من نبود این اتفاق نمیافتاد. ماجرا اینگونه پیش میرود که فرانسیس سوارکار را میبیند و میگوید «همین است! من برای این کار آمادهام!» و بعد چراغ راه همه ما نیز همین حرف او میشود « من یک فیلم مثل همین میخواهم» بنابراین همه ما از ابتدا در یک نقطه ایستادهایم. وقتی من در حال توضیح برشهای کارگردانی خود در مرحله تدوین بودم که آنها نکتههایی را به من گوشزد کنند، من به آن نکتهها توجه نکردم و تصمیم گرفتم همه را نادیده بگیرم! به جای آن پس از اکران آزمایشی از آنجا که من با کارهای خودم واقعا بیرحم هستم، شروع کردم به بریدن صحنههای اضافی فیلم. تا حدی که بعد استودیو فیلم را برگرداند و گفت «نه! نه! کمی آهستهتر». منظورم این است که تا چه اندازه میتوانیم به آنها اعتماد کنم .چون سوارکار ما را دور هم جمع کرده بود.
آیا همین مسئله در مورد ابدیها که یک فیلم با پروداکشن بزرگتر است صدق میکند؟ آیا میتوانید به مدیر مارول کوین فیج بگویید «خب شما سوارکار را دیدهاید. و میدانید که من میخواهم چه کار کنم» یا این ارتباط یک چشمانداز کاملا متفاوت دارد ؟
صد در صد صدق میکند. وقتیکه ما میخواهیم فیلمی را در دست بگیریم صداقت داشتن تا حداکثر میزان ممکن امری ضروری است. و اگر شما و عواملتان در یک نقطه نایستید دارید یک فرصت عالی را از دست میدهید. در مورد پروداکشنهای بزرگ داستانهای عجیب و هولناک زیادی را میشنوید و این به این دلیل است که آنها از ابتدا همگی در یک نقطه نبودند. همه فقط میخواهند که با هم کار کنند و بودن در این کار را به هر قیمتی می خواهند اما فقط تا یک نقطهای میتوانند این وضعیت را ادامه دهند. کمی که جلو میروند اوضاع واقعا بد میشود و بعد یا کنترل فیلم از دستشان خارج میشود یا در نهایت از آن دست میکشند. همه ما از اول با هم بسیار صادق و در مورد کاری که دوست داریم به ثمر برسانیم، شفاف بودیم. و اتفاقا همه میخواستیم همین فیلم را بسازیم. از آن نقطه به بعد و بعد از این اتفاق نظر همه چیز سرگرمکننده و جذاب میشود و اختلاف نظرها با عث ایجاد ایدههای جدید میشود.
مثل همین مثالی که شما زدید. هم تاکو را دوست دارید هم روستر و این یک تجربه احساسی مشترک است حتی اگر رویکردتان در مورد آنها متفاوت باشد.
بله روستر موهای بلندی دارد که نیاز به شانهزدن بیشتری دارد و بله او بیش از تاکو به توجه و مراقبت من نیاز دارد.
وقتی سرزمین خانه بهدوشان را تدوین میکردید آیا نگران این بودید که تاریخ اکران آن اوضاع پاندمی به چه صورت است؟ آیا مردم میتوانند این فیلم را در سینماها ببینند یا نه ؟ چون این فیلم بسیار زیبایی است.
این بخشی از یک سوال بزرگتر در مورد استریمها ست.خب تعداد بیشتری فیلم را در خانه نگاه میکنند. و شما ناخودآگاه بخشی از جریانی میشوید که یک سمت و سوی مشخص دارد. ممکن است ناراضی باشید و یا ممکن است تا جایی که میتوانید پول زیادی از آن کسب کنید. برای ما مشارکت با آی مکس و در دسترس قرار دادن فیلم اگر چه پولساز نیست اما فقط اینکه این فیلم برای مخاطبان راحت تر قابلیت دسترسی داشته باشد باشد کافی بود. فکر نمیکنم بتوانیم این روند را کاملا تغییر بدهیم، اما دلم میخواهد این فیلم در هر فرمتی دیده بشود. دلم برای اکران در جشنوارهها تنگ شده است زیرا لحظه مورد علاقه من بعد از سیاه شدن آخرین فریم، قبل از پرسش و پاسخها و قبل از بیرون رفتن بازیگران است. جایی که شما و دیگران در یک اتاق نشستهاید و این انرژی را در یک سالن سینما احساس میکنید. افرادی که یک تجربه مشترک دارند ، خواه آن فیلم را دوست داشته باشند یا از آن متنفر شوند وما الان نمیتوانیم این مزایا و جنبههای این نوع اکران را داشته باشیم.
منبع the atlantic