ترجمه: فاطمه مرشدکیان
راهیابی کیلیان مورفی به قسمت دوم یک مکان آرام حتی برای خودش هم غافلگیرکننده بود. او قسمت اول را دیده و عاشقش شده بود، حتی عزمش را جزم کرد تا برای نویسنده و کارگردان فیلم یعنی جان کرازینسکی ایمیلی در اینباره بفرستد. اما مورفی هرگز آن یادداشت را نفرستاد. چیزی که ماجرا را عجیبتر میکند، این است که در اقدامی غیر منتظره کرازینسکی ایمیلی به مورفی ارسال کرد و نقشی در قسمت دوم به او پیشنهاد داد!
دنباله یک مکان آرام از همان بخشی که فیلم اول تمام شده بود آغاز میشود؛ جایی که اِوِلین اَبوت (امیلی بلانت) همراه با دو فرزند کوچکش ( نواه ژوپ و بازیگر بااستعداد ناشنوا و میلیسنت سیموندز) و نوزاد تازه متولد شدهاش در جهانی که موجودات بیگانه با کوچکترین صدایی حملهور میشوند، برای زنده ماندن تلاش میکنند. این یک گفتوگو با کیلین مورفی درباره بخش دوم فیلم یک مکان آرام است:
این فیلم در مورد چگونگی برخورد با فاجعه است و اینکه تا کجا حاضرید برای حفاظت از خانواده خود پیش بروید. کنجکاوم بدانم در دورانی که ذهن ما واقعا درگیر چنین مشکلاتی بوده، تجربه این فیلم طی سال گذشته چه احساسی برایتان داشته است؟
بهنظرم دلیل اینکه مردم به چنین فیلمهایی جذب میشوند و به نوعی از پیشآگاهی رسیدهاند، این است که جهان امروز ما همیشه در آستانه یک فاجعه وحشتناک قرار دارد. اتفاق ناگواری که همواره در شرف وقوع بوده است. اگر این مشکل [پاندمی] نبود میتوانست بهجایش تغییرات آب و هوایی باشد، یا همانچیزی که داشت در امریکا اتفاق میافتاد، یا نمیدانم، چیزی که در خاورمیانه در حال رخ دادن بود. همیشه اتفاقی در کمین است. برای همین زمانی که پاندمی ایجاد شد مردم گفتند: «اوه، عالی شد، این نوع فیلمها دقیقا مناسب وضعیت کنونی ماست.» اما راستش من فکر میکنم این فیلم بازتابی از شدت بههمریختگی دنیای ماست. و اینکه من در ده دقیقه ابتدایی فیلم از یک نقاب و پوشاننده چهره استفاده کردهام. چیزی که به طرز جالبی عجیب و پیشگویانه است اما در واقع این واکنش کاملا تصادفی است.
از چه چیزهایی در مورد قسمت اول خوشت آمد؟ با بچههایت آن را دیدی، درست است؟
فیلم تاثیر خیلی عمیقی روی من گذاشت. چون احساس کردم به سراغ موضوعات مهمی که شما بهعنوان والد با آن سر و کار دارید رفته است. اینکه چگونه از بچههایتان محافظت میکنید؟ و همینطوراحساس از دست دادن. اینکه جامعه به چه معناست؟ همدلی چیست؟ اصلا در دنیایی که هر کسی فقط هوای خودش را دارد، همدلی میتواند وجود داشته باشد؟ و باخودم فکر کردم اینکه جان [کرازینسکی] توانسته این مفاهیم را وارد یک فیلم جریان اصلی کند واقعا مبتکرانه و ماهرانه است.
زمانی که ایمیل را دریافت کردی با خودت گفتی؛عالیست، حتما بازی میکنم؟
نه، گفتم ؛ لطفا فیلمنامه را برایم بفرست. او هم فیلمنامه را فرستاد. یک فایل کم حجم که شاید ۷۰ صفحه میشد، به این خاطر که بیشترش بر پایه دستور صحنه است. با این وجود بهنظرم تعداد دیالوگهای این فیلم کمی از قسمت اول بیشتر است. آن را خواندم و به نظرم این شخصیت خیلی خیلی خوب پرداخت شده بود. این موضوع که برایش قبل و بعد در نظر گرفته شده را دوست داشتم. همینطور این موضوع که در ابتدا او را یک مرد عزادار میبینیم. در ادامه بچهها وارد میشوند و زنی که مظهر امید است. شاید حرفم کلیشهای باشد اما حقیقت دارد. نهایتا اِوِلین باعث تغییر او میشود.
ظاهرا این موضوع که فیلم یک اثر اوریژینال بوده برایت مهم است.
اگر آنها با من تماس میگرفتند و میگفتند؛ برای یک مکان آرام۲ بیا، جان کارگردانی نمیکند و امیلی [بلانت] هم برنمیگردد، اما نتیجه قرار است عالی شود، من قبول نمیکردم. این موضوع که آنها به پروژه برگشتند باعث شد احساس اطمینان داشته باشم، چون حتی اگر بهتر از قسمت اول نشود اما حداقل آنها تلاششان را میکنند تا به اندازه آن خوب باشند. برای همین قبول کردم.
کار کردن با میلیسنت سیموندز چطور بود؟
این موضوع هیچ ارتباطی با ناشنوا بودن او ندارد. واقعیت این است که او هنرپیشه خارق العادهایست. و کار کردن با هنرپیشههای جوان همیشه برای من آموزنده بوده، به این دلیل که آنها در لحظه و غریزی عمل میکنند.
در کار کردن با کارگردانی که خودش هم بازیگر است، فضا و فرصت اینکه میخواهی با این شخصیت چهکار کنی را پیدا کردی؟ برای ساختن شخصیتت چه چیزهایی تماشا کردی؟
ما صحبتهای بسیار زیادی داشتیم. در مورد لباس، زمان زیادی را برای انتخاب کلاه صرف کردیم. چون من میخواستم یک آیتم کلاسیک آمریکایی باشد و جان هم خیلی موافق بود. من میخواستم کاراکترم نماینده آمریکاییهای طبقه کارگر باشد. برای ساخت شخصیت هم موضوع به شکل عجیبی بیشتر در رابطه با چگونگی ظاهر و لحن بود. من فیلم جایی برای پیرمردها نیست (برادران کوئن/ ۲۰۰۷) را تماشا کردم. در عین حال جلسات بسیاری را با جان و امیلی صرفا برای صحبت درمورد این نکات داشتم.
تذکر گرفتن از کارگردانی که خودش بازیگر است چه فرقی با تذکرهای مرسوم از سایر کارگردانها دارد؟
او خیلی خیلی نکتهسنج است. در بعضی موارد اصلا چیزی نمیگوید، فقط میگوید؛ دوباره انجام بده. و زمانی که میخواهد به شما تذکری بدهد آن را در مقابل کل گروه فریاد نمیزند بلکه کاملا به شما نزدیک میشود و شاید دوکلمه بگوید. و این واقعا ذاتی است. شما میتوانید به مدرسه کارگردانی بروید و چگونگی برش فیلم، ساخت فیلم یا فیلمبرداری فیلم را یاد بگیرید، اما دانستن اینکه چگونه از لحاظ عاطفی با هنرپیشهها صحبت کنید کاملا ذاتی است. اینکه آنها را به تکاپو انداخته و همزمان تحسینشان کنید. این سطح از کامل بودن او خیلی عجیب است.