سیامک رحمانی:«شیشلیک» مهدویان فیلم نازلی است. فارغ از صحبتهای مسعود فراستی که میگوید تماشاگران اگر به فیلم میخندند وضعشان خراب است یا شکمسیرانی هستند که با پول دلالی و کثیف میتوانند سرپا باشند. بیتوجه به روزنامه کیهان که مینویسد کارگردانی فیلم فاجعه بوده و مهدویان خودش را پشت بیانیههای سیاسی و فحاشی پنهان کرده. اینها میتوانست برای مهدویان و فیلمش اعتبار و آبرو بیاورد، اگر خود فیلم سرپا بود و ارزشش را داشت. حالا هم اگر فیلم را ندیده باشید، با حملاتی که به آن شده میتوانید تصور کنید با اثر مهمی مواجهید. اما اینگونه نیست. احتمالا مهدویان هم دچار همین سوءتفاهم شده؛ بعید نیست کارگردان فرصتطلب سینما، گمان کرده باشد که حالا میتواند این طرف قصه بایستد، ویراژ بدهد و از روی خطوط قرمز بگذرد و همچنان مدعی بماند. برای این کار هم یک ایده جذاب داشته و ستارههای بفروش سینما را به کار ضمیمه کرده و بسمالله. اما همین. ماجرا پیش از آن که آغاز شود، تمام شده. مهدویان تصور کرده که اگر بگویند کار متهورانهای ساخته، اگر بگویند کارش به سانسورچیها گیر کرده، که اگر بخواهند او را از روی خلاصه داستان فیلمش قضاوت کنند، برنده بازی خواهد بود. اما «تهور» خالی به چه درد میخورد؟ اینجا که سیرک نیست و شما هم قرار نیست سرتان را داخل دهان شیر بکنید. سینما قاعده خودش را دارد و اتفاقا مهدویان نشان داده که ایستادن پشت دوربین را بلد است. اما... ژان لوک گدار درباره اسپیلبرگ گفته بود، او استاد این است که دوربین را کجا بکارد اما بلد نیست از داخل آن نگاه کند. به نظر میرسد مهدویان هم به چنین مخمصهای افتاده. او تا امروز ثابت کرده که یک تکنیسین قابل قبول است. میشود پروژههای نشدنی را به دستش داد و منتظر نتیجه مطلوب نشست. اما فیلم به فیلم که جلو آمده، هر چه اعتماد به نفسش بالاتر رفته، حساسیتش را از دست داده. مهدویان مثل کودک ذوقزدهای است که با قرار گرفتن در مقابل سینما و امکانات نامحدود و شهرت و ثروت ناشی از آن، دست و پایش را گم کرده. اگرنه چطور ممکن است سازنده «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» به «لاتاری» و «ماجرای نیمروز2» برسد.
«شیشلیک» ایدهای به فنا رفته است. دنیایی کاریکاتوری که نه مخاطبش را به اندازه کافی دست بالا میگیرد، نه او را زیاد میخنداند. شاید بسیاری از تماشاگران فیلم با دیدنش شوکه شوند، اما همین احساس هم مدت زیادی دوام ندارد. فیلم به اکران که برسد فروش مناسبی خواهد داشت و بعدش فراموش خواهد شد. اگر حملهکنندگان به مهدویان و رفقای سابقش قضیه را بیش از این داغ نکنند.
میماند خود کارگردان که حالا برای او سر بزنگاه است. جایی که یک روز مخملباف با «عروسی خوبان» ایستاده بود و روزی حاتمیکیا با «از کرخه تا راین». بدون قصد قیاس، چون هر دو آن فیلمها، آثاری برجسته در کارنامه سازندگانشان بودند. اما آنها هم در زمان خود، نقاط عطفی بودند برای تعیین تکلیف. اینوری یا آنوری. به نظر میرسد مهدویان هم با همه تلاطمها به آن نقطه رسیده و سخت بتواند همچنان به این بندبازی و قیقاج رفتن ادامه بدهد. او هم احتمالا پس از «شیشلیک» باید سنگهایش را با خودش وا بکند. بازگشت به آغوش گرم و پرمهر و سرمایهِ نهادهای رسمی یا تلاش برای بازی کردن نقش سینماگر مستقل و منتقد. هرکدام که باشد، مهدویان با این سطح از شلختگی، نخواهد توانست مسیری را که با آمدنش وعده داده بود ادامه دهد. رومی باشد یا زنگی، او باید تصمیم مهمتری هم بگیرد؛ فیلمسازی حرفهای و معتبر یا یک سلبریتی پشت دوربین. خدا را شکر استعداد هر دو را هم دارد، ببینیم وسوسهاش او را کجا خواهد برد.