۱- آیا با این عبارت آشنایی دارید؟ اول ساندویچ، بعد سینما. بعید می دانم که جواب تان منفی باشد . و اما، بیش و کم مطمئن هستم که حس خوب و محترمی نسبت به آن ندارید .
۲- اعاده حیثیت این عبارت، موضوع این یادداشت است. می کوشم که تا سرحد توان، چند و چون اش ، و تجربه شخصی و ارتباط ام را با آن ، برایتان تشریح کنم .
۳- اول ساندویچ، بعد سینما. یک اصطلاح است. یک تکیه کلام است. یک آدرس است. یک بیانیه است. یک شرح حال است. یک نوع سینما است. یک ذائقه و سلیقه نسبت به سینما است. یک مانیفست است. وسیلهای است، برای گرامیداشت یک نوع سینما و خوار و خفیف شمردن یک سینمای دیگر. یک تبلیغ ساده است. معرفی سینما است، بهعنوان یک سرگرمی ارزان. جایگاه طبقاتی سینما را در میان هنرها روشن میکند. میگوید سینما تشریفات ندارد و لای دست و بال مردم کوچه و بازار زندگی میکند. و ادامه می دهد که سینما سواد نمیخواهد. برای لذت بردن از آن، به زبان خاصی نیازی نیست. با هر گویشی کنار می آید. راحت است. و خود را بیان می کند. مختصری ته دلت با ساندویچی سیر باشد، کافی است. ارزان ترین غذای ممکن با ارزان ترین هنر روزگار، در دل و جان تو جای میگیرد و ترکیب میشود و آدمی توی سالن سینما را به اعماق رویدادهای روی پرده و به دنیای واقعیت و رویا میبرد .
۴- اول ساندویچ، بعد سینما، قدم اول روی پله اول هنر هفتم است .
۵- و حال، تجربه خودم.
من اولین بار در دیار شیراز، زادگاهام، به سینما رفتم. در سنین کودکی، قبل از مدرسه ابتدایی رفتن. خیلی مطمئن نیستم، اما تا آن جا که به یاد می آورم، اولین فیلم ایرانی که دیدم مادمازل خاله بود. که تابش در آن بازی می کرد. و شاید اولین فیلم خارجی که دیدم هاتاری! بود. شکار حیوانات در فیلم برایم دلپذیر بود و تازگی داشت و همین.
هیچ چیز دیگر و خاصی بخاطر نمی آورم. جز دفعات دیگر با خانواده به سینما رفتن. و این که شبها و در خواب و بیداری، فیلمها با من بودند و یقهام را رها نمیکردند. لذت ساندویچ های قبل از سینما فراموش نشدنی است .
سال ها گذشت و من با رسول دوستم در دبیرستان، هفته ای چند بار به سینما میرفتیم. به شیوه دو فیلم با یک بلیط. و ساندویچ . و خرید مجله ستاره سینما. و پلهها را آرام و بتدریج بالا رفتن .
و سالها گذشت و کنکور و حسابدارشدن و سینما رها نمیکرد. حالا دیگر بحث و حرف و نقد و نظر با دوستان و ارسال نقد های کوتاه برای ستون نقد خوانندگان مجله فردوسی و خرید کتابهای سینمایی و شرکت در کانونها و انجمنها و جشنوارهها و سخنرانیها و...، و دیگر سینما را در طول و عرض و ارتفاع و عمق کاویدن.
و سفر فرنگ و دیدن فیلمهای بیشتر و خرید نشریات جوراجور به زبان انگلیسی و ادامه دادن به خرید کتاب و بحث و حرف و شرکت در محافل سینمایی و...
۶- و از دهه شصت، معلمی کردن و آموزش. و شاگردان فراوان متفاوت داشتن، که حالا جملگیشان، دیگر دوستان من هستند. و ادامه حضور در محافل سینمایی و خرید نشریات و نوشتن در آنها و جمعآوری کتب سینمایی و... تا امروز.
۷- من هر چه بودم و شدم و هستم ، ریشه در اول ساندویچ و بعد سینما دارد. من هیچگاه و هرگز از سینمای عادی و طبیعی فاصله نگرفتم. هر چه بر من گذشته از مسیر روشنفکری و فرزانگی و فرهیختگی نبوده است. که از مسیر جذب طبیعی سینما بوده است. با سینما زندگی کردن و به یاد داشتن این که سینما سرگرمی و بتدریج ذهنمشغولی است. و اول ساندویچ مهم است. باید با لقمه ای قوت بگیرم و بعد حرکت کنم. هرگز از ذات ماجرا فاصله نگرفتم.
مهم خودم را فرض نکردم. ساندویچ را بعنوان سمبل و نشانه بدویت و سادگی و نیاز و ذات اولیه و نقطه عزیمت به سالن سینما رفتن، فراموش نکردم. و هنوز که هنوز است، فکر می کنم که بار اول است به سینما می روم و در آغاز و برای شروع، باید یک ته بندی بکنم. با شکم گرسنه که نمی توان به تماشای هر فیلم و سینما نشست .
اول ساندویچ
بعد
سینما
خسرو دهقان اسفند ماه سال ۱۳۹۹