پویا هاشم‌پور
تولد ژانر وحشت در سایه سینمای کلاسیک ژاپن
احضار ترس شرقی

جولان وحشت و روایات ترس‌انگیز همیشه جزئی از فرهنگ ژاپنی بوده و این نکته به صورت پررنگی در ادبیات و هنر ژاپن از دیرباز قابل لمس است. اما بر خلاف این جریان سینمای ژاپن در بدو تولد و شروع به شکل‌گیری به غیر از یکی دو فیلم با سایه‌های کمرنگ وحشت، علاقه‌ای به پرداختن به سویه‌های ترسناک از خود نشان نمی‌دهد. سردمداران و بنیان‌گذاران سینمای ژاپن از قبیل نوریماسا کاریاما که اولین انجمن فیلم هنری در ژاپن را پایه‌گذاری کرد، توماس کوریهاوا که از غرب به وطن بازگشته بود، مینورو میراتا، یوکاتا آبه و از همه مهم‌تر و تأثیرگذارتر کنجی میزوگوچی، همگی ترجیح و علاقه‌ی خود را در فیلم‌سازی در ساخت آثار عمیق و پیچیده و پر از خوانش‌های فلسفی منعطف ساختند و نمایان کردند. این مسئله بیش از آن که یک مانیفست باشد حاصل یک زیست کهن و ارث اجدادی بوده که در ارائه‌ی هنر هم برای فیلم‌سازان غیر قابل اجتناب بوده است. اما چنانچه گفته شد با بازگشتن افرادی مانند توماس کوریهاوا و یا هنری کوتانی که در آمریکا به فیلمبرداری مشغول بود، فرهنگ غربی و سینماییِ آمریکایی روزنه‌ای برای ورود به ژاپن پیدا می‌کند. شاید به همین دلیل باشد که تا قبل از این فیلم‌های ژاپنی در نزد مخاطب غربی اقبال چندانی ندارد و سینمای ژاپن حتی از سوی منتقدان دیرتر شناخته می‌شود. سلیقه‌ای مخاطب غرب با مولفه‌هایی چون «بِنشی» در سینمای ژاپن جور در نمی‌آید. بِنشی توصیف مفصل وقایع و اتفاقات فیلم (حتی گه‌گاه جزئیات) است که طبیعتاً از سوی غیر بومی‌ها مرتجعانه تلقی می‌شود. اما زلزله‌ معروف سال ۱۹۲۳ در ژاپن همه چیز را خراب می‌کند. استودیوها ویران می‌شوند و این روند پایانی ناگهانی دارد. رکود مستولی می‌گردد.

در سال‌های بعد کمپانی‌های جدید تأسیس می‌شوند. به مرور فیلمسازان جدیدتری مانند تینوسوکه کینوگوسا، میکیو ناروسه، سوهیرو شیمازو و در رأس همه یاسوجیرو اوزو به سینما معرفی می‌شوند. همگی دغدغه‌ی اجتماعی دارند و از فرهنگ وحشت خبری چندان نیست.

در این میان فیلم‌ساز پرکاری به نام نابائو ناکاگاوا در میان آثار متعدد خود چندتایی را به ژانر وحشت و ارواح اختصاص می‌دهد. تقریباً ریشه‌ تمام فیلم‌های ژاپنی به ارواح مربوط می‌شود. چیزی که در فرهنگ و کهن‌الگوهای ژاپنی هم به‌خوبی مشهود است. مشکل ناکاگاوا و دو سه فیلم‌ساز نه‌چندان معروف و با استعداد دیگر که به این ژانر علاقه نشان می‌دادند همان مشکل قدیمی است. فیلم‌ها فقط برای مخاطب ژاپنی قابل درک هستند. در واقع وحشت در ژاپن گیرایی دارد و می‌ترساند اما از طریق سینما صادر نمی‌شود. فیلم‌ها برای فهمیده‌شدن و درک‌شدن از سوی دیگر مخاطبان زیادی بومی و اختصاصی هستند. در اصل تا دهه‌ی شصت میلادی کماکان این مشکل پابرجا می‌ماند شعله‌های وحشت در سینمای ژاپن از مرزها فراتر نمی‌رود.

جشنواره‌ کن در سال ۱۹۶۵ با دو فیلم ژاپنی به این قائله خاتمه می‌دهد. کوایدان (1964) از ماساکی کوبایاشی و اونیبابا (1964) از کانه‌تو شیندو مهم‌ترین و برجسته‌ترین فیلم‌های ترسناک ژاپنی در کل تاریخ سینمای ژاپن هستند. چرا که بالاخره این طلسم را می‌شکنند و فیلم ترسناک ژاپنی را به دنیا معرفی می‌کنند. کوایدان طبق معمول بر پایه‌ داستان‌های ارواح استوار است. فیلمی اپیزودیک که از کتاب نویسنده‌ای به نام لافکادیو هرن اقتباس شده و به لحاظ ساختاری و زیبایی‌شناسی فیلم مدرنی به حساب می‌آید. در اونیبابا (به معنی حفره) اما کانه‌تو شیندو سعی می‌کند از قصه‌های ارواح فاصله بگیرد و با نگاهی سمبلیک تضاد طبقاتی و زندگی فقیرانه در آن دوره را مورد نقد قرار دهد.

فیلم‌های وحشت سویه‌ دیگری هم در این میان پیدا می‌کنند که تخیل نقشی اساسی در آن ایفا می‌کند. فیلم‌های ساب‌ژانر هیولایی یا گودزیلا که بار فانتزی این ژانر را برای مخاطب علاقه‌مند به این نوع از فیلم ترسناک به دوش می‌کشد.

ساب ژانر دیگری که به سیر فیلم‌های ترسناک ژاپنی افزوده می‌شود، ساب‌ژانر آزار و شکنجه است. فیلم‌هایی مانند زندان زنان از آکیرا اینوئه در سال ۱۹۶۷ از مثال‌های این گونه است که در زمانه‌ی خود بسیار جریان‌ساز و تأثیرگذار است. در واقع رسوخ روحیه‌ سامورایی در مردم ژاپن این‌طور ایجاب می‌کرد که در ساب‌ژانر شکنجه و آزار برخلاف سینمای آمریکا در آن دوره، هیچ‌گونه هجوی در فیلم‌های ژاپنی وجود ندارد و کارگردانان ژاپنی با اصراری جنون‌آمیز تأکید بر هرچه واقعی‌تر بودن صحنه‌ها دارند و از جلوه‌های ویژه خیلی کمتر استفاده می‌کنند که این افراط در نمایش خشونت دیدن فیلم‌ها را برای مخاطب غربی دشوار می‌سازد.

ژانر وحشت از دهه‌ هفتاد به بعد در ژاپن کار ناتمام خود را به اتمام می‌رساند و در دنیا به خوبی شناخته می‌شود. حال باید منتظر شگفتانه‌ها یا آشنایی‌زدایی‌هایی باشد که منتقدین را غافلگیر سازد یا سلیقه‌ مخاطب را اندکی به سویه‌های دیگر سوق دهد. برای مثال در همین دهه‌ هفتاد ماساهیرو شینودا که فیلم‌سازی به اصطلاح هنری شناخته می‌شود به ژانر ترسناک روی می‌آورد و داستان ارواح را با روایت فاجعه‌آمیز تلفیق می‌کند.

در سینمای معاصر ژاپن نیز تحلیل‌ها در نمود آشنایی‌زدایی در انیمه‌های ژاپنی در ژانر وحشت بسیار است. هم‌چنین فیلم‌سازی مانند تاکاشی میکه که اساساً ژانر را دگرگون می‌کند و نامتعارف بودن و پیچیدگی فیلم‌هایش تا جایی پیش می‌رود که نمی‌توان آن‌ها را در قالب ژانر مشخصی گنجاند. به هر روی سینمای ژاپن در ژانر وحشت کماکان می‌تواند منتقدین و مخاطب را شگفت‌زده کند و این بدان معناست که ترس، شگفت‌انگیز‌ترین عنصر سینما هنوز کارکرد خود را از دست نداده است.

1400/9/3 15:22:59