ازدواج کنی پشیمان خواهی شد، ازدواج نکنی پشیمان خواهی شد. چه ازدواج کنی و چه ازدواج نکنی پشیمان خواهی شد. این جمله مشهور سورن کیرکگور است. انتخاب هر امری باعث از دست دادن امور دیگر میشود و ندامت و حسرت آن امور از دست رفته را در پی خواهد داشت. زندگی دیالکتیک انتخابها و پشیمانیها است. حال بیایید به صورت افراطی سعی کنیم بر یکی از انتخابها پافشاری کنیم و پشیمانی و حسرت سوی دیگر انتخاب را نادید بگیریم. مصرانه بگوییم هیچ پشیمانی و ملالی از انتخاب سوی دیگر نداریم. نتیجه از بیرون یک متعصب کور از ما خواهد ساخت. فیلم باربی دقیقا بر همین افراط گرایی استوار است. البته به صورت کلی هیچ جنبش اجتماعی و نقد ادبی به اندازه فمینیسم از افراط گرایی افراد درون خود ضربه نخورده است. به همین علت نیز هیچ گاه آن تاثیرگذاری عظیمی که مابقی جنبشهای اجتماعی داشتند را نداشت. فیلم باربی نمونهای از افراط گرایی خشک و بی منطق فمینیستی است. فیلم در داستانگویی به شدت دچار لکنت و سردرگمی است. انگیزه و هدف شخصیت اصلی داستان مشخص نیست و حتی پرسش دراماتیک داستان نیز تا انتها برملا نمیشود. الگو ساختاری داستان در نگاه نخست یک سفر قهرمان است اما سفر به دنبال چه امری؟ کشف و شهود یا حدیث نفس شخصیت؟ آیا باربی در انتها به حدیث نفسی میرسد که خود کشف کرده است یا این کشف ماحصل عوامل بیرونی و رویدادهای داستانی است؟ به صورت کلی باربی به دنبال یک خودزنی از برند باربی و ساخت یک نمونه جدید از باربی فمینیست است. به عبارتی بازگشت به همان ایدهای که داستان سعی دارد دائم آن را نقد کند. این بحث که باربی حس ناکافی بودن را به تمام دختران منتقل میکند، آنان را برده نظام سرمایهداری میکند و مصرف گرایی را در اوج خود نگاه میدارد. به صورت کلی نقد فمینیست به ذات وجودی شخصیت باربی است نه اینکه در داستان شاهد آن هستیم که از باربی یک فیمینست و عروسک جدید برای دختران خلق کند. افراط گرایی فیلم و ایدئولوژی کلی داستان دقیقا یک نعل وارونه و در جهت منافع سرمایهداری است. از سوی دیگر فیلم از لحاظ ساختاری به شدت دارای ضعفهای عمده است. فضا و اتمسفر فیلم در جهانی به دور از منطق درونی داستان میگذرد. جهانی که نه غرق در ساده انگاری گردانندگان شرکت عظیم تولید عروسک است و نه توانایی علیتمندی و دلیل آگاهی دختربچهای را دارد. به نوعی منطق جهان پیرامون داستان برای مخاطب مشخص نیست. فیلم نه دغدغه ساده و کودکانه را دارد و نه عمق و هدفمندی فیلم بزرگسال را تدارک میبیند. به نوعی فیلم تنها غرق در این است که دنیای باربی را برای خود بازسازی کند، دنیایی که حتی در تناسب و دراماتیک شدن نیز کمیتش لنگ است. کافیست برای رنگ بندی و فرم ساخت جهانهای رویایی به فیلم وس اندرسون نگاهی کنیم تا ببینم چگونه در استفاده از رنگها و تناسب بین اجسام و مکانها یک هارمونی دراماتیک ایجاد میکند. فیلم باربی به صورت مشخص فاقد هر گونه نمود هنری و دراماتیک است و تنها فمینیست را هم بردهای از ابتذال بصری و روایی خود کرده است.