پژمان خلیلزاده
فصل جوایز اسکار است و بار دیگر بحثهای داغ محافل سینمایی اطراف آثار نامزد شده جریان دارد. آکادمی اسکار با تمام فراز و نشیبهایش یکی از مهمترین همنشینیهای سینماییهاست تا در این دوران سخت و سیاه کرونا کمی با دنیای انتزاع فیلم خودمان را سرگرم کنیم. از کاندیداهای بخش اصلی گرفته تا بهترین کارگردان و گزینههای مختلف بازیگری که مجموعی از آثار ۲۰۱۹ را گرد هم آورده است، با لیستی سر وشکلدار مواجه هستیم که انتخاب گزینه اصلی را سخت میکند. در این بین یکی از مهمترین فیلمهای سینمای اروپا که دل اکثر منتقدان را ربود و مخاطبان عام و خاص سینما را درگیر خود کرد، یک دور دیگر اثر فیلمساز دانمارکی، توماس وینتربرگ است. این فیلم در بخش اصلی آثار بینالمللی در اسکار این دوره با فیلمهای غیرانگلیسیزبان دیگر و در بخش بهترین کارگردان رقابت میکند.
توماس وینتربرگ فیلمسازی است که بیشتر علاقمندان سینما نام او را در پیوند با جنبش دگما۹۵ و لارس فونتریه میشناسند. سینماگری که در آغاز همچون همکارش دست به ساخت آثاری آوانگارد زد و پله به پله لحن و نگاه منحصربهفرد خود را کسب نمود. او با فیلمهای جشن، همه چیز درباره عشق و اثر به یاد ماندنی وندی عزیز که فیلمنامهاش را لارس فونتریه نوشته بود، در سطح جهانی سر زبانها افتاد و در سال ۲۰۱۲ با فیلم شکار نامزد بخش فیلمهای خارجی زبان آکادمی اسکار گشت. وینتربرگ در تمام آثارش پیشبرنده یک حالت خلا هویتی در پرسوناژهای سردش است که در یکیک آثار او میتوانیم مشاهده کنیم. با اینکه اتمسفر جهان وی با دنیای مالیخولیایی و سادومازوخیستی فونتریه تفاوت دارد، اما پرداخت به حالتی خلسهوار در سبک قصهپردازیاش موج میزند. حال اکنون او در آخرین اثرش یک دور دیگر با لحنی متفاوت پا به عرصه گذاشته است و با فیلمی عجیب از وی طرف هستیم.
در نوع پرداخت ریتمیک و پیشبرد ضرباهنگ خطی، یک دور دیگر قصهای کاملاً ساده و روتین را برای مخاطب روایت میکند. البته در دو فیلم قبلی مولف هم چنین سبکِ پرداختی مشهود بود. ما در چند اثر موخره وینتربرگ دیگر حضور آن دوربین روی دست لرزان را حس نمیکنیم و او پس از سالها تجربه و زیست در جهانی آوانگارد، بالاخره به یک ایستایی منسجم رسید و این مسیر با شکار آغاز شد.
اما فضای تیره و پر از تشکیک فیلم قبلی در اینجا گویی رخت بسته و وینتربرگ در آستانه ۵۰ سالگی از وجهی دیگر به جهان اطرافش نگاه میکند. شخصیتهای معلم فیلم که همه از طبقه متوسط شهری هستند از منظر سن و سال تفاوتی با خود فیلمساز ندارند و چالش پیشروی فردیتشان، بخصوص کاراکتر مارتین با بازی خوب و اندازه مدس میکلسن، میتواند بخشی از معضلات زیستی و فکری مولف باشد.
موضوعی که یک دور دیگر به آن میپردازد بخشی از تنهایی انسان مدرن در کالبد زندگی مکانیکی است که برای گریز از خمودگی در حالتی ویرانگر به الکل پناه میبرد. این وجه از جهان فیلم دقیقاً همراستا با دنیای مفروض و آشنای وینتربرگی است. او اساساً فیلمساز ناهنجاریهای درونی در بستر قراردادهای اجتماعی بوده و جامعه نقش مستمسکی در این چرخش دَوار فرد به جمع و جمع به فرد بازی میکند. کاراکترهای فیلم از جهتی قرابت متوازنی با فیلم وندی عزیز دارند؛ اثری در باب چند نوجوان جامعهگریز که تن به یک عاشقانهی ناهنجار میدهند و همچون در این فیلم که الکل مبنایی برای دوستی و کشف رازها و نهایتاً حقیقت تلخ زندگی است، در وندی عزیز هم اسلحه برای کاراکترها نقش ایجابی پیشبرنده بازی میکنند. فاصله این دو فیلم وینتربرگ از هم ۱۶ سال است، اما بهشدت در پارادایم فردی و اجتماعی توازن خاصی این دو فیلم با هم اجرا میکنند. تم و چگالی فضا در یک دور دیگر بر پایه دوستی است و این رفاقت تا پایان زیر یک چتر تفاهمی قرار میگیرد. اما در زیر لایههای هویت فردی و نفسانی آدمهای فیلم، گسستهای عمیق روانیشان پس از رسیدن قصه به فراز سقوط پله به پله دهان باز کرده تا اینکه محدود شدن دایره تخریب به واسطه اعتیاد به الکل هر کدامشان را قائم به یک انقلاب درونی در اطرافشان باز میدارد. یکی از آنها خودکشی میکند، دیگری تغییراتی در زندگیاش صورت میگیرد و نهایتاً انقلاب درونی مارتین در آن سکانس پایانی رقص، بهشدت دوگانه و چندوجهی است. پایان فیلم وقتی پس از مکثی، دوربین از زاویه مدیومشات مارتین را زیر نظر دارد، وی را که در مسیر زندگیاش دچار نقصانها و برهمریزیهای مخربی شده است، در یک خلا سکوت فرو میبرد، سپس وینتربرگ با یک جامپکات عجیب ناگهان مارتین را در خروشی نابههنگام به وسط میدان رقص آورده و او یک دور دیگر را دوباره ادامه میدهد. پایانبندی تعجببرانگیز یک دور دیگر با آن تراکنش بالای ریتم حقیقتاً یک کنش برهمریزندهی انسان امروزی است. مارتین در کشاکش یک رویش دوباره در لبه پرتگاه و زندگی میخواهد یک راند دیگر حضورش را اعلام کند و با جهشی در وسط میدان، رقص او بسیار عجیب خودنمایی هیستریکی میکند؛ گویی وی یک تانگوی تلخ با طعم عدم گریزناپذیری از محکومیتِ بودن انسانی در این دنیا انجام میدهد، آنهم دنیایی تکیده بر افسردگیهای مدرن و چالشهای مکانیکال. شخصیتهای یک دور دیگر همه در کش و قوس یک روزمرهگی عجین شده با فردیت هستند که باید آن را به گونهای تغییر دهند. فیلم وینتربرگ از این تغییر حرف میزند، اما از حالتی عصیانگرایانه که به وضع موجود یک توازن ویرانگر میبخشد. صلابت میزانسنهای فیلمساز به مدد دوربین پرکنش و پر تلرانسگرش باعث انسجام نمایش این وضعیت است. مارتین به عنوان نمایندهای از انسان مدرن در بحرانی پیشرو باید با ناهنجاریهای اکتسابی فردی بجنگد و این جنگ به نبرد بودن هویت و ایستایی فردیت منتهی میگردد. وینتربرگ در فیلمش نمایش میدهد که انسان عصر امروز نیاز به چرخش دارد ولو از چاشنیهای غیرمنتظره و یک دور دیگر سویهای است هشدار دهنده از بنبستها و چالشهای فردی. فیلم یک نمایش عریان از تمام کمبودهای عصر پیشرو است که باید با آن روبرو شویم و در تنهایی خود دست و پنجه نرم کنیم. این فیلم ارزش جایزه اسکار در بخشی که در آن نامزد شده است را دارد چون یکی از بهترین فیلمهای سال گذشته در سینماست.