آنچه از دریچه دوربین ژان پیر ملویل به پرده نقرهای میرسید بیشتر از همه سینهفیلها را به وجد میآورد. ملویل خود یک سینهفیل بود اما وامدار سینما کشور خود نبود. او بهسان یک آمریکایی شیفته فیلم نوآرهای آمریکایی بود. هر چه از آمریکا به دستش میرسید با ولع تماشا میکرد. در یکی از مصاحبههایش اذعان داشت:«معمولا در روز پنج فیلم میبینم. تماشای کمتر از پنج فیلم در روز از نشانههای ترک اعتیادم است! همیشه در منزلم یک اتاق نمایش فیلم داشتهام تا بتوانم بعد از شام دو فیلم آمریکایی تماشا کنم. »
اما میتوان گفت دیگر دغدغه مهم ملویل در فیلمهایش انعکاس مقاومت و مصائب فرانسه در طول اشغال این کشور توسط نازیها در جنگ جهانی دوم است. جایی که خود او دورهای از زندگیاش را گذرانده و تصاویری که از دل فیلمهای او بیرون میآیند حاصل زیست چندین سالهی او در آن دوران هستند.
او سه فیلم خود را به این فضا اختصاص میدهد.
۱. خاموشی دریا
دهه چهل مهمترین دهه فرانسهی معاصر به لحاظ تاریخی به شمار میآید. در آغاز دهه یعنی در ژوئن سال ۱۹۴۰ فرانسه شکست را به طور کامل پذیرفت.
داستان خاموشی دریا در یک سال بعد یعنی ۱۹۴۱ اتفاق میافتد. ملویل به طرز کنایه آمیزی رمانی را برای اقتباس برمیگزیند که داستانش دربارهی یک افسر نازی است که خانهای را در شهر کوچکی در محدودهی پاریس از پدر و دختری فرانسوی اجاره کرده است. کلمه اجاره خود گویای همه چیز است. سرانجام ما خانه خود را پس خواهیم گرفت. درست است. ملویل همانگونه که خود به طرز آماتور گونهای در یکی از مصاحبههایش میگوید، بسیار به نماد پردازیهای سهلالوصول و همه فهم علاقهمند است. از طرفی ملویل تازه کار میداند که اولین فیلم بلندش دربارهی مقاومت فرانسه، آخرین آن نخواهد بود. اگر فرانسویها را در جریان نهضت مقاومت به لحاظ اجتماعی و سیاسی به سه دسته طبقهبندی کنیم ملویل راجع به هر سه فیلم ساخته است. خاموشی دریا روایت مقاومت مردم عادی است.
۲. لئون مورین کشیش
دسته دوم را میتوان به کلیسای کاتولیک و مصائب و مقاومت کشیشها اختصاص داد.
آدولف هیتلر خود به عنوان یک کاتولیک به دنیا آمد اما بعدها از کلیسا و فلسفهی کاتولیک متنفر شد. ملویل خود بهعنوان کسی که در جبهههای آزادیطلب مقاومت جنگیده بود، همذاتپنداری خودش را در این فیلم حتی به صورت علنی با ژان پیر بلموندو که در این فیلم نقش کشیش کلیسا را ایفا میکند، بیان داشته است.
۳. ارتش سایهها
سومین فیلم از سهگانهای مقاومت، بهترین، کاملترین و واقعگراترین فیلم او در این زمینه است. سایهها همان افرادی هستند که هیچ وقت در مقیاس بزرگ شناخته نمیشوند. آنها خود را برای مرگ آماده کردهاند و مخفیانه برای فرانسهی آزاد میجنگند.
در اوایل سال ۱۹۴۴ جایی که داستان فیلم در این زمان میگذرد، ژنرال شارل دوگل خود را بر مسند قدرت تثبیت کرده است و رهبری نهضت مقاومت را در کشور و شهرهای خارجی مانند لندن بهدست گرفته است. او چند سال قبل به لندن گریخته بود و نهضت را از آنجا رهبری میکرد. جمله معروفی دارد که در رسانهها خطاب به مردم با بغض میگوید: «هر چه اتفاق افتد مقاومت فرانسه نباید از بین برود.» دسته سومی که نهضت مقاومت را پیش میبردند ارتش و نیروهای مسلح فرانسوی بودند اما سایهها در این فیلم در واقع حکم سربازانی را داشتند که همیشه مجبور بودند خود را مبدل کنند و پنهانی زندگی کنند. دوگل در کتاب خاطراتش بیان میکند که باید کاری کرد که مصلحت فرد فدای مصلحت اجتماع شود. از منابع ثروت عمومی بهرهبرداری بهعمل آید و از آن به نفع عموم استفاده گردد. دستهبندیهای گوناگون به یکباره از بین بروند و بالاخره فرزندان این آب و خاک اعم از پسر و دختر بتوانند زندگی کنند، کار کنند و اولاد خود را در محیطی امن و با وضعی مناسب پرورش دهند. »
در واقع بالاترین وجهه از این فدا شدن مصلحت فردی را ملویل در ارتش سایهها تصویر میکند. سیاستهای شارل دوگل مورد تأیید فیلمساز است و از آن دفاع میکند.
فارغ از سیاستهای نهضت مقاومت و آزادی فرانسه فلسفه و هنر مانند تمامی مواقع برای فرانسویها و ژانپیر ملویل در فیلمهایش الهام بخش است.
اگزیستانسیالیسم بیداد میکند
از میان تمام فلسفههایی که در فرانسه رواج داشتهاند برای یک فرد تحصیلکرده در آن زمان به احتمال زیاد اگزیستانسیالیسم آشناترین آنهاست. اگزیستانسیالیسم بر اساس نظریههای فلسفی سارتر شکل گرفت و آلبرکامو با فعالیتهای خود سعی در گسترش آن داشت.
سارتر در رساله خود به « رهایی از پروست تأکید داشت. رهایی از پروست به معنی رها شدن از ناز و نوازشهای نفس خود انسان است. او مینویسد:« نه با نوعی خلوت کردن با خود بل در خیابان، در میان جمعیت، همچون چیزی در میان چیزهای دیگر، همچون انسانی در میان انسانهای دیگر است که نفس خودمان را کشف خواهیم کرد».
آدم هایی که ملویل در ارتش سایهها نشانمان میدهد را به یاد بیاورید. آنها گویا شمایلی از این تفسیر هستند.
امید دارم پس هستم
ملویل همیشه بر القای حس امید، مخصوصاً در این سهگانه منحصر به فرد خود، پابرجا میماند.
خاموشی دریا همیشه ماندگار نخواهد بود. پلان های او را از دریا در این فیلم ببینید که چطور امواج در حال شکلگیری را تصویر میکند. روزنههای امید حتی در بحرانیترین شرایط در فیلمهای ملویل هیچگاه بسته نمیمانند.
اقتباس، زیست، میزانسن
ملویل هر کدام از این سه فیلم را از منبعی اقتباس میکند.
خاموشی دریا را از رمانی از ژان بروله با همین نام، لئون مورین کشیش را از رمانی فرانسوی با همین نام نوشته بئاتریکس بک و بالاخره ارتش سایهها هم از رمانی با همین نام به قلم ژوزف کسل اقتباس میکند.
ورای اینکه اقتباسها چقدر وفادارانه میمانند یا خیر، ملویل به دلیل زیست خود و حضور فیزیکی در این نهضت میزانسنهایی با کمترین اختلاف از واقعیت و کاملاً باور پذیر ارائه میدهد. کارگردانی و نقطهی دید دوربین او حاصل همان نقطههای دیدش در بزنگاههایی در خیابان یا وقایع تاریخی هستند که در ذهن و ناخودآگاه او ثبت و ضبط شدند.
مولفهها در خدمت ناسیونالیسم
همه ملویل را در اینکه اشیا یا موقعیتهایی را فتیشیزه میکند، شناختهاند؛ اما اینبار این مولفهها در خدمت محتوای فیلمها در میآیند و به روند آن کمک میکنند.
وقتی کلاهها از سر بیفتند و در خیابان رها شوند، علنا یک انسان مبارز از دست میرود.
وجود رنگ آبی و علاقه به نماهایی از دریا بار کاملاً دراماتیکی دارند. رنگ آبی فضای سرد اشغال شده را القاء میکند و دریا هم با موجهای کوچک در آستانهی شکل گیری موجهای سهمگین است.
وجود کنتراست نوری در فیلمهای ملویل اینبار در ارتش سایهها در چند صحنه علنا سایه میسازد تا محتوای فیلم را در تصویر هم ببینیم و لمس کنیم.