پیتر بردشاو
پیروزی داستان توکیو (1953) اثر یاسوجیرو اُوزو که در لیست 1000 فیلم برتر راهنمای فیلم هالیوِل قرار گرفته است، خوشایندی پیروزی داستان خرگوش و لاکپشت را دارد. آیا حقیقت دارد که این فیلم سیاه سفید فریبنده آرام که محصول سال 1953 و در مورد زندگیِ دوره پیری است، دراین لیست شماره 1 است و همشهری کین و سورتمه اش را شکست داده است؟ همفری و اینگرید با پیانو را؟ اسکارلت و رت در شعله های آتلانتا را؟ یا حتی این که اُوزو، آکیرا کوروساوا فیلمساز ژاپنی بسیار تجاری را نیز مغلوب کرده است؟
حقیقت دارد. شهرت اُوزو تنها با گذشت سالهاست که افزایش می یابد. هربار که فیلمهای او در تلویزیون یا جشنواره های فیلم نمایش داده میشوند، افراد بیشتری از احساسات ظریفِ آبرنگی و تسلط بر سادگی و کم گویی او که با یک نیم نگاه درد و شادی آشکاری را میتوان در آن دید، مسحور میشوند. شاید این نکته آن زمان جالبتر باشد که بدانیم هم اکنون در غرب، فرهنگ ژاپنی به واسطه مانگا، هنرهای رزمی، سینمای افراطی، فرهنگ پاپِ سرزنده و شوخِ رماننویسانی همچون هاروکی موراکامی- رسماً هر چیزی غیر از آرامش ملایم و سادگی متعالی یاسوجیرو اُوزو- مد روز شده است؛ کارگردانی که کهنه کار فیلمهای صامت است و اساساً برای ساختن درامهای کلاسیکی در مورد زندگی خانوادگی ژاپن مشغول به کار شده بود.
جایگاه او به عنوان یک استادکار هنری واقعی همچنان در حال ترفیع است. در سال 2000، درک مالکوم، منتقدِ فیلم، از داستان توکیو به عنوان بهترین فیلم در کتاب قرنِ فیلم خود نام میبرد و این فیلم همچنان در نظرسنجیِ صدا و تصویر بهترین فیلمها که هر 10 سال یکبار توسط صاحب نظران و کارگردانان انجام میشود، همین جایگاه را حفظ میکند. مجله دِ مگزین آن را "یکی از سه فیلم برتر تمام دوران" نامیده است.
این فیلم قطعاً شاهکار اوست: ملایم، عمیقاً مرموز و شدیداً غمانگیز. اما مالیخولیای بدیع آن از چیزی درونی یا عجیب و غریب نشأت نمی گیرد، بلکه یک اضطراب بسیار واقعیِ انسانی است که فوراً قابل درک است. چگونه مراقب والدین مسن خود در مواجهه با مرگ قریب الوقوع هستیم؟ تا کجا میتوانیم خود را در معرض درد و ترس مخفی آنها قرار دهیم؟ و وقتی نوبت پیرشدن ما می شود، آیا میتوانیم انتظار داشته باشیم که چنین باری را با فرزندانمان سهیم شویم؟
تومی و سوکیچی با بازی بازیگران همیشگی اُوزو، چیکو هیگاشیاما و چیشو ریو، زوجی مسن اند که برای دیدار با فرزندان بزرگسال بی احساس خود سفر سختی به توکیو را در پیش میگیرند، اما متوجه میشوند که آنها بیش از اینها مشغول زندگی حرفهای و خانواده های جوان خود هستند که بتوانند وقت آزادی برای این دو پیدا کنند. تنها کسی که به آنها اهمیت میدهد عروسشان نوریکو است که پس از اعلام مفقودی پسرشان - شوهرش- در جنگ جهانی دوم و مرده فرض کردنش، او نیز رسماً بیوه شد. نوریکو نیز تحت فشار کاری قرار دارد اما با اینحال بارها از رئیس خود درخواست میکند که از دفتر خارج شود تا با این زوج پیر فقیر که آخرین حلقه ارتباطی او با شوهر مفقودش هستند، وقت بگذراند. نوریکو با بازی بی نظیر ستسوکو هارا، بازیگر کلیدی اُوزو، کسی که بی اندازه مودب است و بی محابا و سخاوتمندانه لبخند میزند، به سرعت باعث اطمینان خاطر میشود. او نیز همانند این دو تنهاست و مخفیانه از آینده می ترسد. زیبایی و نجابت محض او، احساسی شدیداً امنیت بخش را در طرفداران اُوزو القا میکند؛ چه موقعی که به تماشای این فیلم نشسته اند و چه موقعی که در فیلم دیگری از اُوزو او را میبینند.
تومی نوه کوچک خود را برای پیادهروی به بیرون میبرد و از او میپرسد که آیا دوست دارد وقتی بزرگ شد، مانند پدرش پزشک شود؟ و با رگه هایی از اضطراب میافزاید: "البته نمیدانم آن موقع که تو پزشک شوی من هنوز اینجا هستم یا نه" و ما را با این اعتراف شوکه میکند؛ او بهرغم اینکه مادربزرگ خردمندی است که با آرامش فناپذیری و مرگ خود را می پذیرد، به اندازه هرکس دیگری ترسیده است و آمادگی اش را ندارد. هنگامی که بحث از مرگ و فناپذیری به میان می آید، نوبت نوریکو است تا به ما بگوید کودکان به تدریج از والدین خود دور میشوند. خواهرش بی سروصدا میگوید: "آیا زندگی ناامیدکننده نیست؟" این یکی از ویرانکننده ترین جمله ها در سینماست. اُوزو ما را با واکنش مرموزی که سوکیچی به مرگ همسرش نشان میدهد تنها میگذارد: بدون اشک، فقط با نمایش لبخند دائمی مودبانه و فروتنانه او به جهان. او کاملاً تنها است - اما آیا وقتی همسرش هنوز زنده بود نیز کاملاً تنها بود؟
اگر به شیوه های کارگردانی اوُزو عادت نداشته باشید، برایتان بسیار عجیب و غیرعادی خواهند بود. او از نماهای پایین فیلمبرداری میکند، گویی دوربین خود در حال تعظیم کردن[1] است، همچنین دستهای از ترکیب بندی های نیم رخ را به کار میبندد و تابلوی آرامش بخشی از منظره بیرون شهر (اغلب با نشان دادن خطوط یا ایستگاه های راه آهن) ترسیم میکند یا از فضاهای داخلی خالی برای پاک کردن پالت بیننده در بین سکانس ها استفاده میکند. او بین سکانس ها را محو نمیکند یا آنها را در هم حل نمیکند، بلکه به وضوح کات میدهد. به طرز عجیبی، شخصیت های او اغلب برای ردو بدل کردن دیالوگ ها مستقیماً با دوربین صحبت میکنند - کاری که اگر دانش آموزان امروز مدرسه فیلم انجام دهند، قطعا با خطکش بابتش تنبیه خواهند شد. این سبک که از لحاظ فرمی بسیار متمایز است، عملاً برای ساختن زبانی کابوکی[2]-سینمایی که ابداع خود اُوزو است سبک پردازی شده است. هیچکس دیگری در سینمای ژاپن به این شکل کار نکرده است. اما به محضی که فرد به آن عادت میکند، درگیر آن میشود.
بعد از داستان توکیو، اُوزو هشت فیلم دیگر ساخت، با اینکه همه آنها فوق العاده به سرانجام رسیده بودند، مسلماً به کیفیت والای این فیلم نرسیدند. هارا در کشور خود اسطوره بود چراکه هرگز ازدواج نکرد و بچه دار نشد - همه اینها اما در جامعه ژاپنی غیرقابل تصور بود - او همچنین به عنوان "باکره ابدی" شناخته شده بود و عملاً خود را وقف کارگردان بزرگ کرده بود. او ده سال پس از ساخت این فیلم، در اوج شهرت خود و به شکلی احساساتی از دنیای فیلم خداحافظی کرد و هماکنون، در 85 سالگی، شیفتگیِ سلینجر مانندی برای انواع مشخصی از رسانه ها دارد چراکه قبلتر همواره از مصاحبه و عکاسی امتناع کرده بود. اما درواقع او باید به اندازه گاربو، اینگرید برگمن یا لوئیز بروکس افسانه ای باشد. چه خوب بود اگر پیروزی داستان توکیو موجی از کارت پستال ها و پوسترهای ستسوکو هارای جوان راه می انداخت که در اتاق هر دانش آموزی دیده می شد.
[1] Bowing ادای احترامی که مردمان کشورهایی نظیر چین و ژاپن انجام میدهند.
[2] Kabukiنوعی تاتر سنتی ژاپنی